۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

اصلاح طلبی انتخابات محور

مقاله من که امروز منتشر شد به این لینک :
 http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/04/post-531.html


« قبلی | اصلی

بازگشت اصلاح طلبی انتخابات محور

سعید شفیعی | 2013-04-19 ,11:25
گفتگوی انتقادی موافقان و مخالفان حضور اصلاح طلبان با محوریت محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، بازگو کننده تمایلات دو نیروی اجتماعی در قبال فرایند تغییر در جامعه امروز ایران است.

از نقطه نظر جامعه شناسی سیاسی، نه تنها میان نیروهای اجتماعی پیگیر تغییر و اصلاح اجتماعی با حاکمیت مستقر تضاد و رقابت وجود دارد بلکه همچنین میان نیروهای گوناگونی که کم و بیش در نقش اپوزیسیون یک سیستم سیاسی ظاهر می شوند تضاد و رقابت جدیی در جریان است.

اختلاف بر سر حضور محمد خاتمی در انتخابات پیش رو، بیانگر دو رویکرد متفاوت و رقیب میان "اصلاح طلبی انتخابات محور" و" اصلاح طلبی جنبش محور" می باشد.
اینگلهارت و ولز (Welzel,christian ; Inglegart,Ronald ,۲۰۰۸) رویکرد اول را "دموکراسی انتخاباتی" با تعریفی کم مایه از دموکراسی نامیده اند که در آن نقش نخبگان و توافق آنان جایگاه کلیدی دارد.
در این رویکرد ظهور و بقای دموکراسی مستقل از توسعه اجتماعی و اقتصادی است. طرفداران این رویکرد برخی از الزامات دموکراسی مانند بسیج اجتماعی را بی اهمیت دانسته و به دنبال پایه گذاری دموکراسی از طریق دستکاری جامعه توسط نخبگان اند؛ تا زمانی که آنها بتوانند موانع دموکراسی واقعی و انتخابات رقابتی را از بین ببرند و ترجیحات مردم بتواند خط مشی های عمومی را شکل دهد.
اگرچه اینگلهارت رویکرد دوم را "لیبرال دموکراسی" نامیده اما از نیاز به طرحی وسیع تر برای دستیابی به دموکراسی موثر نیز سخن می گوید.
در این رویکرد ظهور و بقای دموکراسی به زمینه های اجتماعی مانند توزیع وسیع منابعی همانند "مشارکت و اعتماد" و "تساهل عمومی" که بهای انتخاب آزد است وابسته است.
اینگلهارت تاکید می کند که تاثیر اصلی مدرنیزاسیون آن نیست که دموکراسی را برای نخبگان پذیرفتنی تر کند بلکه آن است که قابلیت ها و تمایلات مردم عادی را برای مبارزه برای نهادهای دموکراتیک افزایش دهد.
در این رویکرد دموکراتیزاسیون فرایندی است که در جریان آن قدرت سیاسی به دست مردم عادی برسد و این فرایند است که به مردم عادی جهت می دهد که نقش مرکزی را در دموکراتیزاسیون بازی کنند.
نیروهای اصلاح طلب انتخابات محور در ایران کم و بیش رویکرد اول را دنبال می کنند. آنان بطور بنیادی با شیوه جنبشی کردن اعتراضات مخالف بوده اند. از نظر آنان، در جامعه کنونی ایران امکان دست یابی به تغییر اجتماعی از طریق بسیج مردم در یک جنبش اجتماعی وجود ندارد.
بررسی رویکرد این گروه از اصلاح طلبان در قبال اعتراضات بعد از انتخابات سال ۸۸ نشان می دهد که آنان هیچ گاه موافق جنبشی شدن اعتراضات اجتماعی نبودند اما قدرتمند ظاهر شدن اصلاح طلبی جنبش محور برای چندی بعد از انتخابات، نیروهای انتخابات محور را به ناچار به حاشیه صحنه سیاسی برد.
نیروی جنبش محور، نیروی رقیبی بود که توانسته بود برای مدتی هژمونی فضای سیاسی و اجتماعی بدست آورد و نیروهای انتخابات محور را تضعیف کند. اما پس از شکست یا تضعیف جنبش سبز، فضا برای فعالیت بیشتر نیروهای انتخابات محور بازتر شد.
تنها پس از شکست جنبش محورها بود که این صدا امکان بیان شدن و شنیده شدن داشت که اساسا حرکت جنبش محور حرکتی بر خطا بوده و ما را از جریان سیاست ورزی نخبه گرایانه دور و به امکان مصالحه با حاکمیت ضربه زده است.
در چنین فضایی از رقابت میان نیروهای اجتماعی تحول خواه در ایران است که برخی رفتارهای سیاسی همانند رای دادن محمد خاتمی در انتخابات مجلس، معنایی فراتر از دغدغه های شخصی پیدا می کند و می تواند بیانگر تضعیف یا شکست نیروهای جنبش محور و قدرتمند تر شدن نیروهای انتخابات محور در صحنه سیاسی اجتماعی ایران امروز تلقی شود.

رای دادن محمد خاتمی علی رغم همه پیش شرط هایی که پیش از آن مطرح کرده بود، نشانه مهمی بود از اینکه این نیروی اجتماعی در حال مرزبندی روشن تر با نیروهای جنبش محور است.
به نوعی می توان گفت تاریخ رای دادن محمد خاتمی، تاریخ مهمی از نظر جدا شدن پر رنگ نیروهای انتخابات محور با شیوه عمل سیاسی نیروهای جنبش محور بود. به عبارت دیگر عنوان کردن پیش شرط در عمل سیاسی نیروهای انتخابات محور تناقضی برجای مانده از بقایای هژمونی جنبش سبز بود که با رای دادن محمد خاتمی از میان برداشته شد.
با خروج اصلاح طلبان انتخابات محور از زیر فشار هژمونی جنبش سبز، آنان به شیوه پیشین اصلاح طلبی انتخاباتی روی آوردند. بنابراین ضروری بود که در یک موضوع مهم دیگر با اصلاح طلبان جنبش محور مرزبندی کنند و آن مسئله "هزینه سازی" برای حاکمیت بود.
نیروهای جنبش محور در رویارو شدن با مسئله نامزدی محمد خاتمی در انتخابات خواستار آن هستند که او با حضور خود حاکمیت را تحت فشار قرار دهد و در صورتی که حاکمیت صلاحیت او را تایید نکند هزینه سیاسی سنگینی را بر روی دست آنها بگذارد. آنان از محمد خاتمی انتظار دارند که بعنوان یک چالشگر وارد سیاست رسمی شود.
این در حالی است که اصلاح طلبان انتخابات محور به طور جدی و بنیادی با این رویکرد مخالفند به همین خاطر گاه با نوشتن نامه به رهبر جمهوری اسلامی و گاه با ملاقات با آیت الله خامنه ای، بدنبال آنند که امکان توافقی حداقلی با حاکمیت را بدست آورند هر چند این توافق کوتاه مدت و سریع الوصول نباشد.
بنابراین رویکرد انتخابات محور، رویکردی نیست که به دنبال هزینه مند کردن مشارکت یا عدم مشارکت برای حاکمیت باشد.
کسانی که فایده حضور این نیروها را هزینه مند کردن بازی سیاسی برای حاکمیت تحلیل می کنند خواسته ای متضاد با خصلت های بنیادی این رویکرد را درخواست می کنند در حالی که رویکرد هزینه سازی، سازگاری با رویکرد انتخابات محورها ندارد بلکه نشان دهنده آرزوهای نیروهای جنبش محوری است که اکنون توانایی ایجاد هزینه سیاسی برای حاکمیت را از دست داده اند.
بعد دیگر رویکرد اصلاح طلبان انتخابات محور نیاز به رای های بخش هایی از جامعه است. بنابراین توجه به نیروهای متنوع اجتماعی از جمله نیروی تضعیف شده اما مهم جنبش محورها (از نظر حضور فردی کنشگران و نه حضور جمعی آن ها) اهمیتی محوری دارد.
اصلاح طلبان انتخابات محور برای حفظ رویکرد خود (عدم تعیین پیش شرط برای حاکمیت و بهره مندی از نیروی اجتماعی جنبش محور) روش آسانی را بکار می برند. آنان با تفکیک "حوزه نظر" از "حوزه عمل" بر این مشکله غلبه کرده اند. آنها گاه در جبهه گیری نظری از رفع حصر رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی سخن گفته اند و می گویند اما این جبهه گیری، اساسا مدخلیتی در میدان عمل سیاسی آنان ندارد.

همچنانکه گفته شد منوط کردن مشارکت سیاسی به تحقق پیش شرط به طور اساسی با خصلت های رویکرد انتخابات محور در تضاد است. چانه زنی با نیروهای مسلط حاکمیت، چانه زنی سیاسی میان نیروهای رقیب بر اساس توانایی ها و ابزارهای قدرت دو طرف است که شاخص های مشخصی برای شناسایی آنها وجود دارد.
بنابراین تکیه بر پیش شرط ها تنها راه توافق و مصالحه با نیروهای مسلط سیاسی را دشوار و گاه غیر ممکن می کند. این در حالی است که نیروهای انتخابات محور هم نیازمند آن هستند که اعتماد حاکمیت را بار دیگر جلب کنند و هم کمیت نیروهای اجتماعی خود را برای روز انتخابات حفظ و افزایش دهند.

بنابراین اگردر فرایند عینی اجتماعی امکانی برای رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی بوجود آید یا این امکان بدست نیاید، تغییری در رویکرد عملی این اصلاح طلبان ایجاد نخواهد شد.
چرا که برای عمل در صحنه سیاسی این اصلاح طلبان بیش از هر چیز نیازمند تایید حاکمیت و توافق با آنها هستند تا نیروهای اجتماعی ( از نظر آنها نیروی اجتماعی قادر نیست مستقلا برنامه تغییر سیاسی را پیش ببرد).
اما در لحظه نیاز به رای نیروهای اجتماعی ( این نیاز برای این اصلاح طلبان، نیاز محدود و کاملا کنترل شده ای است که حتی می توان آنرا نیاز روز انتخابات نام نهاد) این اصلاح طلبان مجموعه ای مفاهیم مانند: خطر برنده شده یک کاندیدای تندرو ، نابودی اقتصادی اجتماعی کشور ، خطر جنگ، خطر تجزیه ایران و ... را برای ترغیب نیروهای اجتماعی برای "مشارکت ناگزیر" مطرح می کنند.
مفهوم "مشارکت ناگزیز" نشانگر وضعیتی اجتماعی است که بخش مهمی از نیروهای اجتماعی در وضعیت ابهام و نبود چشم انداز روشن برای تغییر معنا دار اجتماعی، آماده دستکاری سیاسی هستند.
بسیاری از نیروهای اجتماعی جنبش محور در موقعیت "مشارکت ناگزیر" به سر می برند. آنان به این دلیل که برنامه بنیادی و معنا داری برای مبارزه سیاسی و اجتماعی را پیش روی خود نمی بینند آماده آن هستند که برخی تمایلات خود برای جستجوی برنامه ای بنیادی برای تغییر را در کوتاه مدت رها کنند و نقشی روزمره را در کارزار بین نخبگان قدرت بپذیرند.
این نیروها بیش از دیگر نیروهای اجتماعی پتانسیل نادیده گرفتن واقعیت های سیاسی و پتانسیل بسیج شدن را دارا هستند. آنان از یک سو ناامید و افسرده از فقدان برنامه توانایی برای تغییر اجتماعی هستند و از سوی دیگر، در موقعیت متزلزلی از نظر هویت یابی سیاسی - اجتماعی به سر می برند.
اصلاح طلبان انتخابات محور به خوبی به این وضعیت ویژه در ایران واقف هستند و می دانند که این "مشارکت ناگزیر" نه به سوی حاکمیت مستقر که به سوی آنها روانه خواهد شد.

بنابراین انتخابات محورها بار دیگر بعد از از سر گذراندن هژمونی جنبش محورها آماده می شوند که گام های مهم تری در مسیر نزدیک شدن و توافق با حاکمیت بردارند.

تفیکیک میان دو نیروی انتخابات محور و جنبش محور می تواند از نظر تحلیلی به روشن شدن رفتارها و انتظارات از شخصیت ها و جریانات سیاسی کمک کند.
در بسیاری از تحلیل ها این گرایش دیده می شود که نیروهای انتخابات محور و جنبش محور با تفاوت های جزئی یکی پنداشته شوند. اما اگر از منظر رویکرد به دموکراسی و مشارکت مردم به این دو نیروی اجتماعی نگاه کنیم، آنگاه تفاوت های بنیادیی میان این دو رویکرد آشکارتر می شود.

جنبه دیگر خلط دو برنامه متفاوت اصلاح طلبی و نیروهای اجتماعی آنها، به اغتشاش مفهومی و مشخص نبودن مدعیات روشنفکران و کنشگران آنها انجامیده است چنان که این نیروهای فکری با استفاده از مفاهیم کلی به تحلیل وضعیت اجتماعی - سیاسی می پردازند تا مفروضات و گزارهایشان از نقد و ابطال بدور بماند.
تفکیک میان این رویکردهای متفاوت (انتخابات محور و جنبش محور) جایگاه انتظارات از آنها را واقعی تر و امکان پیش بینی و ارزیابی رفتارهای سیاسی آنها را دقیق تر خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر