۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

تغییر مقاطع آموزشی در ایران، مثبت یا منفی؟

مقاله من در شرق پارسی به این آدرس:
http://www.sharqparsi.com/2013/12/article9197

تغییر مقاطع آموزشی در ایران، مثبت یا منفی؟

این تغییرات مقاطع آموزشی که کمتر نتایج کیفی بدنبال داشته از نظر برخی کارشناسان، نه تصمیمی مبتنی بر کارشناسی علمی، که بیشتر مانوری مدیریتی برای کاستن از فشار مطالباتی است که در خانواده 50 میلیونی آموزش و پرورش وجود دارد.
در ایران، با افزوده شدن یک سال دیگر به مقطع آموزش ابتدایی، بار دیگر نظام آموزشی مدارس در ایران تغییر کرده است، یکی دیگر از تغییراتی که از نظر کارشناسان عموما پیامدهای مثبتی ندارد.
این فقط یک نمونه از تغییراتی است که شیرزاد عبداللهی کارشناس مسائل آموزشی، آنرا بازگشت به نظام آموزشی پیش از سال ۱۳۴۶ ارزیابی می کند و می گوید: “با افزودن کلاس ششم به انتهای دوره ۵ ساله ابتدایی و تغییر نام دوره راهنمایی به دوره اول متوسطه، اجرای نظام ۶-۳-۳ آغاز شد.
عبداللهی در گفتگو با شرق پارسی می گوید: “این طرح بازگشت به نظام سابق آموزشی قبل از سال ۱۳۴۶ است. که در آن طول دوره ابتدایی ۶ سال و طول دوره متوسطه هم شش سال بود که دوره متوسطه به دو دوره ۳ ساله تقسیم می شد.”
نگاهی به تاریخ نظام آموزشی مدرن ایران گویای تغییر مداوم در نظام آموزشی و گاه بازگشت به نظام های قبلی است. این تغییرات به طور کلی بر این اساس صورت می گیرد که نظام آموزشی کاراتر و با کیفیت تر را ارائه کند اما پیامدهای این تغییرات همواره مثبت نبوده است.
تغییر و بازگشت
در یکصد سال تاریخ نظام آموزشی مدرن ایران، از آبان ماه ۱۲۹۰ که قانون تعلیمات اجباری به تصویب مجلس شورای ملی رسید تاکنون، نظام آموزشی حدود ۱۱ بار تغییر کرده است. مهمترین این تغییرات از لحاظ ریتم آموزشی در چند مرحله صورت گرفت.
در سال ۱۲۹۱ دوره ابتدایی ۶ سال و دوره متوسط ۳ سال تعیین شد و در سال بعد با تغییر دوره ۳ ساله متوسطه به ۶ سال، دوره تعلیمات ۱۲ ساله آغاز شد. طی سال های ۴۵-۱۳۴۴ نظام آموزشی ایران به سیستم ۵- ۳ – ۴ ( ابتدایی ۵ سال، راهنمایی ۳ سال و متوسطه ۴ سال) تغییر یافت و دوره ای به نام “راهنمایی” ایجاد شد.
در سال ۱۳۵۰ بار دیگر نظام آموزشی تغییر کرد و دوره متوسطه به ۳ سال و سال چهارم دبیرستان به عنوان سال آمادگی برای تحصیلات دانشگاهی تعیین شد یعنی سیستم ۵-۳-۳-۱ اما در سال ۱۳۵۵ سیستم آموزشی به دوره ۴ سال آموزش متوسطه بازگشت.
بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۷ بار دیگر نظام آموزشی تغییر کرد و به نظام ۵-۳-۳-۱ بازگشت که از سال ۱۳۷۱ به اجرا در آمد و بر اساس آن دوره یک ساله پیش دانشگاهی و نظام ترمی ایجاد شد که دانش آموزان در طول یک سال دو ترم تحصیلی همانند دانشگاهها را پیش سر می گذاشتند. در پی آن در سال ۱۳۶۷ نظام دو ترمی به سالی واحدی تبدیل شد.
طی سال ۱۳۹۱ نظام آموزشی بار دیگر به ۶-۳-۳ تبدیل شد که بازگشتی بود به نظام آموزشی پیش از سال ۱۳۴۶٫
این تغییرات مقاطع آموزشی اکنون جزو اسناد بالادستی آموزشی کشور است. شیرزاد عبداللهی متخصص مسائل آموزش و پرورش به شرق پارسی می گوید: “کوتاه و بلند کردن طول مقاطع آموزشی از احکام سند ملی تحول در آموزش و پرورش است که در سال ۱۳۹۰ شمسی به تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی رسید. این سند به گفته مقامات قانون اساسی آموزش و پرورش است.
در این سند پیش بینی شده که تحصیلات در مدارس دارای ۴ مقطع ۳ ساله است. (۳-۳-۳-۳). اما وزیر آموزش و پرورش سابق (حمیدرضا حاجی بابایی) با این بهانه که شرایط برای اجرای نظام آموزشی مبتنی بر ۴ دوره ۳ ساله فراهم نیست، با افزودن کلاس ششم به انتهای دوره ۵ ساله ابتدایی و تغییر نام دوره راهنمایی به دوره اول متوسطه، نظام اجرای نظام ۶-۳-۳ را آغاز کرد.”
چرا مقاطع آموزشی تغییر می کند؟
تغییرات مقاطع آموزشی در طول سالها با علل مختلفی همراه بوده است. علل افزایش کیفیت آموزشی مدارس و آماده کردن بیشتر دانش آموزان برای ورود به فضای کسب و کار از این دلایل بوده است.
تغییرات اخیر که در سال ۱۳۶۷ به تغییر نظام آموزشی انجامید بیشتر به دلایل افزایش تعداد کمی دانش آموزان در مدارس بود. طی دهه ۷۰تعداد دانش آموزان متوسط از حدود ۱٫۹ به ۵ میلیون نفر رسید. این در حالی بود که ظرفیت دانشگاهها برای پذیرش دانشجو محدود بود و حدود ۸۰ درصد دانش آموزان از ورود به دانشگاهها باز می ماندند.
در این شرایط ایجاد دوره پیش دانشگاهی راه حلی بود برای جدا کردن دانش آموزانی که قصد ورود به دانشگاهها را داشتند از کسانی که می خواستند تنها با گرفتن دیپلم وارد فضای کار شوند. این مدل به دنبال کاستن از تعداد کسانی بود که در آمار پشت کنکوری ها جا می گرفتند.
این انتخاب در دهه ۷۰ انتخاب دشواری بود. از یک سو دانشگاه بعنوان سیستمی عمل می کرد که ورود جوانان را به فضای کار به تعویق می انداخت و از سوی دیگر ایجاد دوره پیش دانشگاهی باعث می شد بخشی از دانش آموزان بعد از گرفتن دیپلم با انتظارات شغلی وارد بازار شوند.
اما نگاهی به فضای اجتماعی اوایل دهه هفتاد نشان می دهد که علاقه به دانشگاه رفتن و حساسیت خانواده ها به قبولی فرزندانشان در دانشگاه بسیاربرجسته تر از توجه به فضای کسب و کار بود. همین فضای اجتماعی، سیاستگذاران را به تغییر نظام آموزشی و ایجاد پیش دانشگاهی سوق داد.
این تغییرات مقاطع آموزشی که کمتر نتایج کیفی بدنبال داشته از نظر برخی کارشناسان، نه تصمیمی مبتنی بر کارشناسی علمی، که بیشتر مانوری مدیریتی برای کاستن از فشار مطالباتی است که در خانواده ۵۰ میلیونی آموزش و پرورش وجود دارد. عبداللهی در این باره به شرق پارسی می گوید: “در واقع وزرایی که در ایجاد تغییرات محتوایی ناتوانند با تغییرات شکلی و ساختاری که پر سر وصدا است تلاش می کنند نشان دهند که کاری انجام داده اند. این در حالی است که کوتاه و بلند کردن طول دوره های آموزشی هر بار موجب اتلاف هزینه و سرگردانی دانش آموزان و به هم خوردن سازماندهی معلمان و ایجاد آشفتگی در مدارس شده است و تاثیری در افزایش کیفیت آموزشی نداشته است.”
پیامدهای تغییر ریتم نظام آموزشی مدارس
تغییرات مداوم نظام آموزشی مدارس در بیشترمواقع برای خانواده ها و دانش آموزان موضوعی مبهم با اهداف نامشخص است.
با افزایش یک سال به دوره ابتدایی، دانش آموزانی با حدود سنی ۱۱ تا ۱۲ سال باید یک سال بیشتر در مدرسه قبلی خود در کنار کودکان ۷ ساله بسر ببرند.
همین تغییر ساده با خود مجموعه ای از معضلات را به بار آورده است. اولین نتیجه این تصمیم افزایش تعداد دانش آموزان در مدارس ابتدایی بوده است. دانش آموزانی که با اتمام کلاس پنجم به مدارس راهنمایی نقل مکان می کردند مجبورند یک سال بیشتر در همان مدرسه قبلی بمانند و از آن سو کودکان اول ابتدایی از راه رسیده اند. این وضعیت ساختار مدارس ابتدایی را به هم ریخته است. نبود کلاس های کافی و مناسب برای این تصمیم گیری شرایط مدارس ابتدایی را دشوار کرد.
پیامد دیگراین اقدام کمبود معلم برای تدریس این پایه جدید بود که به خاطر آن گویا آموزش پرورش به استفاده از معلمان نهضت سواد آموزی اقدام کرده است. حسین احمدی کارشناس آموزشی می گوید: «با توجه به ایجاد پایه ششم ابتدایی، آموزش و پرورش باکمک گرفتن از آموزشیاران نهضت سوادآموزی و دفترداران در تدریس مقطع ابتدایی درصدد جبران کمبود معلمان است.”
محسن حسینی ارسنجانی مشاورمعاون متوسط وزارت آموزش و پرورش درباره طرح شش ساله شدن آموزش ابتدایی اما نظر دیگری دارد. او می گوید :“۶-۳-۳ دارای ضمانت اجرایی و همگام با ۱۲۳ کشور جهان در نظام آموزشی کشور ایجاد شده است.”
این در حالی است که دکتر علی‌اصغر کاکوجویباری، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت در مخالفت با نظرحسینی ارسنجانی می گوید: “من به‌ صراحت می‌گویم ۴۵ درصد کشورها پایه ششم ابتدایی ندارند. شما تاریخ آموزش این ۴۵ درصد کشورهای دنیا را بررسی کنید. کدام کشوری که پایه ششم ابتدایی نداشته حاضر شده ششم ابتدایی را از دوره تحصیلی بالاتر راه‌اندازی کند؟ این عمل آنقدر دور از ذهن است که هیچ کشوری حاضر نمی‌شود چنین تصمیمی بگیرد.”
تغییرات مداوم در نظام آموزشی، از نگاه برخی جامعه شناسان به ویژگی های عمیق تری در جامعه ایران باز می گردد. علی جعفری دانشجوی دکتری جامعه شناسی در سوربن فرانسه که تز دکتری اش مرتبط با نظام آموزشی ایران است به شرق پارسی می گوید: “کوتاه مدت بودن تصمیم گیری ها و مدیریت ها، نگاه مسوولان به آموزش و پرورش را مقطعی کرده است.
در این شرایط تاکنون دورنمای راهبردی برای آموزش پرورش شکل نگرفته است. برای همین، تغییرات مداوم و گاه بی هدفی در این سیستم مشاهده می کنیم. از سوی دیگر این تغییرات با مشارکت کارشناسان و خانواده های دانش آموزان صورت نمی گیرد و گاه خانواده ها تا مقطع اجرای طرح جدید بی اطلاع از پیامدهای آن هستند. این مسئله روابط خانواده ها را با مدارس ضعیف و گاه خانواده ها را با این سیستم بیگانه می کند.”
دولت جدید و دورنمای آموزش و پرورش
همواره با تغییر دولت ها، تغییراتی برای وزارتخانه های گوناگون از راه می رسیده است. آموزش و پرورش شاید از مهمترین وزارتخانه هایی بوده که این تغییرات را بیشتر از دیگر سازمان ها شاهد بوده است. شیرزاد عبداللهی در ارزیابی تاثیر دولت جدید برای ایجاد تغییرات کیفی در آموزش و پرورش و پایان دادن به تصمیم گیری های کوتاه مدت می گوید: “تغییر مهمی در این دولت رخ نخواهد داد. شاید مهم ترین تغییر، جابجایی مدیران است. دولت امکان افزایش بودجه آموزش و پرورش را ندارد. معلمان انگیزه کافی برای کار کردن ندارند و از وضع مالی خود ناراضی هستند. زورشان به دولت نمی رسد تلافی را سر بچه ها در می آورند. کیفیت سواد معلمان بسیار پایین است و معلمان نه در ابتدای ورود و نه ضمن خدمت آموزش حرفه ای نمی بینند. آنها در مقابل هر تغییری در نظام آموزشی مقاومت و آن را ناکام می کنند.”
وی از سوی دیگر می افزاید: “مدیران آموزش و پرورش در سطوح مختلف بر اساس شایستگی های حرفه ای انتخاب نمی شوند. کتاب های درسی اغلب توسط افراد غیر متخصص و بیگانه با روانشناسی کودک و علوم تربیتی نوشته می شوند. با اینکه از ۱۵ سال پیش سالانه به طور متوسط حدود ۴۵۰ هزار دانش آموز کاسته شده و از ۱۹ میلیون به ۱۲٫۳ میلیون رسیده با این حال مشکلات سرجای خود هستند. آموزش و پرورش تحت نفوذ و سیطره سیاست و ایدئولوژی است. هدف آموزش و پرورش که در اسناد بالادستی به صراحت ذکر شده، تربیت شهروندانی وفادار به حکومت است. شاید مهم ترین کار، تلاش برای ایجاد آموزش و پرورشی غیرسیاسی و غیر ایدئولوژیک و مستقل از دولت است که برنامه های آن توسط متخصصان تدوین شود.”

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر