۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

تغییر مقاطع آموزشی در ایران، مثبت یا منفی؟

مقاله من در شرق پارسی به این آدرس:
http://www.sharqparsi.com/2013/12/article9197

تغییر مقاطع آموزشی در ایران، مثبت یا منفی؟

این تغییرات مقاطع آموزشی که کمتر نتایج کیفی بدنبال داشته از نظر برخی کارشناسان، نه تصمیمی مبتنی بر کارشناسی علمی، که بیشتر مانوری مدیریتی برای کاستن از فشار مطالباتی است که در خانواده 50 میلیونی آموزش و پرورش وجود دارد.
در ایران، با افزوده شدن یک سال دیگر به مقطع آموزش ابتدایی، بار دیگر نظام آموزشی مدارس در ایران تغییر کرده است، یکی دیگر از تغییراتی که از نظر کارشناسان عموما پیامدهای مثبتی ندارد.
این فقط یک نمونه از تغییراتی است که شیرزاد عبداللهی کارشناس مسائل آموزشی، آنرا بازگشت به نظام آموزشی پیش از سال ۱۳۴۶ ارزیابی می کند و می گوید: “با افزودن کلاس ششم به انتهای دوره ۵ ساله ابتدایی و تغییر نام دوره راهنمایی به دوره اول متوسطه، اجرای نظام ۶-۳-۳ آغاز شد.
عبداللهی در گفتگو با شرق پارسی می گوید: “این طرح بازگشت به نظام سابق آموزشی قبل از سال ۱۳۴۶ است. که در آن طول دوره ابتدایی ۶ سال و طول دوره متوسطه هم شش سال بود که دوره متوسطه به دو دوره ۳ ساله تقسیم می شد.”
نگاهی به تاریخ نظام آموزشی مدرن ایران گویای تغییر مداوم در نظام آموزشی و گاه بازگشت به نظام های قبلی است. این تغییرات به طور کلی بر این اساس صورت می گیرد که نظام آموزشی کاراتر و با کیفیت تر را ارائه کند اما پیامدهای این تغییرات همواره مثبت نبوده است.
تغییر و بازگشت
در یکصد سال تاریخ نظام آموزشی مدرن ایران، از آبان ماه ۱۲۹۰ که قانون تعلیمات اجباری به تصویب مجلس شورای ملی رسید تاکنون، نظام آموزشی حدود ۱۱ بار تغییر کرده است. مهمترین این تغییرات از لحاظ ریتم آموزشی در چند مرحله صورت گرفت.
در سال ۱۲۹۱ دوره ابتدایی ۶ سال و دوره متوسط ۳ سال تعیین شد و در سال بعد با تغییر دوره ۳ ساله متوسطه به ۶ سال، دوره تعلیمات ۱۲ ساله آغاز شد. طی سال های ۴۵-۱۳۴۴ نظام آموزشی ایران به سیستم ۵- ۳ – ۴ ( ابتدایی ۵ سال، راهنمایی ۳ سال و متوسطه ۴ سال) تغییر یافت و دوره ای به نام “راهنمایی” ایجاد شد.
در سال ۱۳۵۰ بار دیگر نظام آموزشی تغییر کرد و دوره متوسطه به ۳ سال و سال چهارم دبیرستان به عنوان سال آمادگی برای تحصیلات دانشگاهی تعیین شد یعنی سیستم ۵-۳-۳-۱ اما در سال ۱۳۵۵ سیستم آموزشی به دوره ۴ سال آموزش متوسطه بازگشت.
بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۷ بار دیگر نظام آموزشی تغییر کرد و به نظام ۵-۳-۳-۱ بازگشت که از سال ۱۳۷۱ به اجرا در آمد و بر اساس آن دوره یک ساله پیش دانشگاهی و نظام ترمی ایجاد شد که دانش آموزان در طول یک سال دو ترم تحصیلی همانند دانشگاهها را پیش سر می گذاشتند. در پی آن در سال ۱۳۶۷ نظام دو ترمی به سالی واحدی تبدیل شد.
طی سال ۱۳۹۱ نظام آموزشی بار دیگر به ۶-۳-۳ تبدیل شد که بازگشتی بود به نظام آموزشی پیش از سال ۱۳۴۶٫
این تغییرات مقاطع آموزشی اکنون جزو اسناد بالادستی آموزشی کشور است. شیرزاد عبداللهی متخصص مسائل آموزش و پرورش به شرق پارسی می گوید: “کوتاه و بلند کردن طول مقاطع آموزشی از احکام سند ملی تحول در آموزش و پرورش است که در سال ۱۳۹۰ شمسی به تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی رسید. این سند به گفته مقامات قانون اساسی آموزش و پرورش است.
در این سند پیش بینی شده که تحصیلات در مدارس دارای ۴ مقطع ۳ ساله است. (۳-۳-۳-۳). اما وزیر آموزش و پرورش سابق (حمیدرضا حاجی بابایی) با این بهانه که شرایط برای اجرای نظام آموزشی مبتنی بر ۴ دوره ۳ ساله فراهم نیست، با افزودن کلاس ششم به انتهای دوره ۵ ساله ابتدایی و تغییر نام دوره راهنمایی به دوره اول متوسطه، نظام اجرای نظام ۶-۳-۳ را آغاز کرد.”
چرا مقاطع آموزشی تغییر می کند؟
تغییرات مقاطع آموزشی در طول سالها با علل مختلفی همراه بوده است. علل افزایش کیفیت آموزشی مدارس و آماده کردن بیشتر دانش آموزان برای ورود به فضای کسب و کار از این دلایل بوده است.
تغییرات اخیر که در سال ۱۳۶۷ به تغییر نظام آموزشی انجامید بیشتر به دلایل افزایش تعداد کمی دانش آموزان در مدارس بود. طی دهه ۷۰تعداد دانش آموزان متوسط از حدود ۱٫۹ به ۵ میلیون نفر رسید. این در حالی بود که ظرفیت دانشگاهها برای پذیرش دانشجو محدود بود و حدود ۸۰ درصد دانش آموزان از ورود به دانشگاهها باز می ماندند.
در این شرایط ایجاد دوره پیش دانشگاهی راه حلی بود برای جدا کردن دانش آموزانی که قصد ورود به دانشگاهها را داشتند از کسانی که می خواستند تنها با گرفتن دیپلم وارد فضای کار شوند. این مدل به دنبال کاستن از تعداد کسانی بود که در آمار پشت کنکوری ها جا می گرفتند.
این انتخاب در دهه ۷۰ انتخاب دشواری بود. از یک سو دانشگاه بعنوان سیستمی عمل می کرد که ورود جوانان را به فضای کار به تعویق می انداخت و از سوی دیگر ایجاد دوره پیش دانشگاهی باعث می شد بخشی از دانش آموزان بعد از گرفتن دیپلم با انتظارات شغلی وارد بازار شوند.
اما نگاهی به فضای اجتماعی اوایل دهه هفتاد نشان می دهد که علاقه به دانشگاه رفتن و حساسیت خانواده ها به قبولی فرزندانشان در دانشگاه بسیاربرجسته تر از توجه به فضای کسب و کار بود. همین فضای اجتماعی، سیاستگذاران را به تغییر نظام آموزشی و ایجاد پیش دانشگاهی سوق داد.
این تغییرات مقاطع آموزشی که کمتر نتایج کیفی بدنبال داشته از نظر برخی کارشناسان، نه تصمیمی مبتنی بر کارشناسی علمی، که بیشتر مانوری مدیریتی برای کاستن از فشار مطالباتی است که در خانواده ۵۰ میلیونی آموزش و پرورش وجود دارد. عبداللهی در این باره به شرق پارسی می گوید: “در واقع وزرایی که در ایجاد تغییرات محتوایی ناتوانند با تغییرات شکلی و ساختاری که پر سر وصدا است تلاش می کنند نشان دهند که کاری انجام داده اند. این در حالی است که کوتاه و بلند کردن طول دوره های آموزشی هر بار موجب اتلاف هزینه و سرگردانی دانش آموزان و به هم خوردن سازماندهی معلمان و ایجاد آشفتگی در مدارس شده است و تاثیری در افزایش کیفیت آموزشی نداشته است.”
پیامدهای تغییر ریتم نظام آموزشی مدارس
تغییرات مداوم نظام آموزشی مدارس در بیشترمواقع برای خانواده ها و دانش آموزان موضوعی مبهم با اهداف نامشخص است.
با افزایش یک سال به دوره ابتدایی، دانش آموزانی با حدود سنی ۱۱ تا ۱۲ سال باید یک سال بیشتر در مدرسه قبلی خود در کنار کودکان ۷ ساله بسر ببرند.
همین تغییر ساده با خود مجموعه ای از معضلات را به بار آورده است. اولین نتیجه این تصمیم افزایش تعداد دانش آموزان در مدارس ابتدایی بوده است. دانش آموزانی که با اتمام کلاس پنجم به مدارس راهنمایی نقل مکان می کردند مجبورند یک سال بیشتر در همان مدرسه قبلی بمانند و از آن سو کودکان اول ابتدایی از راه رسیده اند. این وضعیت ساختار مدارس ابتدایی را به هم ریخته است. نبود کلاس های کافی و مناسب برای این تصمیم گیری شرایط مدارس ابتدایی را دشوار کرد.
پیامد دیگراین اقدام کمبود معلم برای تدریس این پایه جدید بود که به خاطر آن گویا آموزش پرورش به استفاده از معلمان نهضت سواد آموزی اقدام کرده است. حسین احمدی کارشناس آموزشی می گوید: «با توجه به ایجاد پایه ششم ابتدایی، آموزش و پرورش باکمک گرفتن از آموزشیاران نهضت سوادآموزی و دفترداران در تدریس مقطع ابتدایی درصدد جبران کمبود معلمان است.”
محسن حسینی ارسنجانی مشاورمعاون متوسط وزارت آموزش و پرورش درباره طرح شش ساله شدن آموزش ابتدایی اما نظر دیگری دارد. او می گوید :“۶-۳-۳ دارای ضمانت اجرایی و همگام با ۱۲۳ کشور جهان در نظام آموزشی کشور ایجاد شده است.”
این در حالی است که دکتر علی‌اصغر کاکوجویباری، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت در مخالفت با نظرحسینی ارسنجانی می گوید: “من به‌ صراحت می‌گویم ۴۵ درصد کشورها پایه ششم ابتدایی ندارند. شما تاریخ آموزش این ۴۵ درصد کشورهای دنیا را بررسی کنید. کدام کشوری که پایه ششم ابتدایی نداشته حاضر شده ششم ابتدایی را از دوره تحصیلی بالاتر راه‌اندازی کند؟ این عمل آنقدر دور از ذهن است که هیچ کشوری حاضر نمی‌شود چنین تصمیمی بگیرد.”
تغییرات مداوم در نظام آموزشی، از نگاه برخی جامعه شناسان به ویژگی های عمیق تری در جامعه ایران باز می گردد. علی جعفری دانشجوی دکتری جامعه شناسی در سوربن فرانسه که تز دکتری اش مرتبط با نظام آموزشی ایران است به شرق پارسی می گوید: “کوتاه مدت بودن تصمیم گیری ها و مدیریت ها، نگاه مسوولان به آموزش و پرورش را مقطعی کرده است.
در این شرایط تاکنون دورنمای راهبردی برای آموزش پرورش شکل نگرفته است. برای همین، تغییرات مداوم و گاه بی هدفی در این سیستم مشاهده می کنیم. از سوی دیگر این تغییرات با مشارکت کارشناسان و خانواده های دانش آموزان صورت نمی گیرد و گاه خانواده ها تا مقطع اجرای طرح جدید بی اطلاع از پیامدهای آن هستند. این مسئله روابط خانواده ها را با مدارس ضعیف و گاه خانواده ها را با این سیستم بیگانه می کند.”
دولت جدید و دورنمای آموزش و پرورش
همواره با تغییر دولت ها، تغییراتی برای وزارتخانه های گوناگون از راه می رسیده است. آموزش و پرورش شاید از مهمترین وزارتخانه هایی بوده که این تغییرات را بیشتر از دیگر سازمان ها شاهد بوده است. شیرزاد عبداللهی در ارزیابی تاثیر دولت جدید برای ایجاد تغییرات کیفی در آموزش و پرورش و پایان دادن به تصمیم گیری های کوتاه مدت می گوید: “تغییر مهمی در این دولت رخ نخواهد داد. شاید مهم ترین تغییر، جابجایی مدیران است. دولت امکان افزایش بودجه آموزش و پرورش را ندارد. معلمان انگیزه کافی برای کار کردن ندارند و از وضع مالی خود ناراضی هستند. زورشان به دولت نمی رسد تلافی را سر بچه ها در می آورند. کیفیت سواد معلمان بسیار پایین است و معلمان نه در ابتدای ورود و نه ضمن خدمت آموزش حرفه ای نمی بینند. آنها در مقابل هر تغییری در نظام آموزشی مقاومت و آن را ناکام می کنند.”
وی از سوی دیگر می افزاید: “مدیران آموزش و پرورش در سطوح مختلف بر اساس شایستگی های حرفه ای انتخاب نمی شوند. کتاب های درسی اغلب توسط افراد غیر متخصص و بیگانه با روانشناسی کودک و علوم تربیتی نوشته می شوند. با اینکه از ۱۵ سال پیش سالانه به طور متوسط حدود ۴۵۰ هزار دانش آموز کاسته شده و از ۱۹ میلیون به ۱۲٫۳ میلیون رسیده با این حال مشکلات سرجای خود هستند. آموزش و پرورش تحت نفوذ و سیطره سیاست و ایدئولوژی است. هدف آموزش و پرورش که در اسناد بالادستی به صراحت ذکر شده، تربیت شهروندانی وفادار به حکومت است. شاید مهم ترین کار، تلاش برای ایجاد آموزش و پرورشی غیرسیاسی و غیر ایدئولوژیک و مستقل از دولت است که برنامه های آن توسط متخصصان تدوین شود.”

۱۳۹۲ آذر ۲۵, دوشنبه

اما بگذرم ...

چهره ای را دیدم در خویش غرق
چهره هایی از خنده تابناک
مردم بسیاری بی چاره راهی 
کلافگی را سر هر نگاهی
اما ...
بگذرم! 

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

آب ، عامل جدید شکاف اجتماعی در ایران

مقاله من در شرق پارسی به این آدرس:
http://www.sharqparsi.com/2013/12/article8405

"تازه مسوولان کشور صحبت از افزایش دو برابری جمعیت می کنند. کشوری که بقول کسانی که این سرزمین را خوب می شناسند ظرفیت بیش از 45 میلیون جمعیت را ندارد.همین الان ما در اوج هستیم و اون هم صرفا از نظر آب."

رودخانه کارون در مرز خشکی کامل - عکس از ایسنا
رودخانه کارون در مرز خشکی کامل – عکس از ایسنا
تجمع های اعتراضی به وضعیت دریاچه ارومیه، زنجیره انسانی برا ی حمایت از رودخانه کارون، اعتراض به خشک شدن زاینده رود و بسیاری دیگر از اعتراضات کوچک و بزرگ به وضعیت آب، گویای آغاز نزاع هایی است که آب ایجاد کننده آنها است.
با این حال، چند ماه پیش که بخشی از کشاورزان شرق اصفهان لوله انتقال آب به شهر یزد را تخریب و تعدادی از اتوبوس های نیروهای انتظامی را به آتش کشیدند، آب به عنوان عاملی ظاهر شد که می تواند شکاف های منطقه ای و اختلافات محلی حادی را ایجاد کند که تاکنون سابقه نداشته است.
پیامد این رخداد، صفحه ای در فیس بوک از سوی یزدی ها با عنوان “اعتراض به حمله وحشیانه اصفهانی ها به تاسیسات انتقال آب به یزد”با حمایت دو هزار نفر شکل گرفت. در پست های این صفحه به شکل آشکار تضاد اصفهانی – یزدی شکل بارزی تری پیدا کرده و گاه به ناسزاگویی کشیده شده است.
موضوع اصلی اعتراضات در این شبکه های اجتماعی، در نظر نگرفتن جنبه انسانی آب رسانی به شهر یزد عنوان شده، که باعث شد بسیاری از کودکان و خانواده ها با مشکل آب آشامیدنی روبرو شوند. از سوی دیگر کشاورزان اصفهانی نیز گفته اند که انتقال آبی که منبع اصلی زندگی شان یعنی کشاورزی بوده به معنای ساقط کردن آنها از زندگی است.
این نزاع محدود به شبکه های اجتماعی و مردم دو استان نماند و در سطح رسمی هم سخنانی مشابه مطرح شد. این گفته محمد صالح جوکار نماینده یزد که ما هم می توانیم با سنگ آهن گروکشی کنیم و از انتقال سنگ آهن به اصفهان جلوگیری کنیم نشان دهنده شکل گیری نوعی نزاعی میان این دو منطقه است. این موضوع نشان می دهد که تا چه اندازه آب می تواند نزاع های محلی را در ایران به مرحله جدی و حادی برساند.
این منازعه که در دو سویش توسل به عامل انسانی دیده می شود به خوبی نشان می دهد که چگونه آب می تواند شکاف اجتماعی جدی میان مناطق ایجاد کند و به بدبینی و نزاغ میان ساکنان مناطق مختلف دامن بزند.
سد سازی به شکل وسیع، عدم وجود برنامه ریزی جمعیتی برای مناطق خشک و ایجاد کارخانه های بزرگ در مناطق مرکزی ایران برخی از عواملی هستند که به سرعت در حال تغییر شرایط رودخانه ها و دریاچه های کشور اند.
دکتر سعید معیدفر استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و متخصص مسائل اجتماعی ایران در مصاحبه ای اختصاصی به شرق پارسی می گوید: “از نظر من این مناقشه بطور جدی از سال گذشته آغاز شده و قطعا هر چه جلوتر برویم این مسئله شکل شدیدتری خواهد گرفت. به نظر می رسد که بر اثر بی سیاستی و عدم مدیریت صحیح آب کم کم دارد یک مناقشه جدی میان مناطق مختلف شکل می گیرد. هر چه جلوتر برویم مسلما کم آبی بیشتر خواهد بود و با رشد جمعیت و عدم مدیریت خصوصا در هشت سال گذشته در مدیریت منابع آب، این معضل آثار خودش را بیشتر هویدا خواهد کرد.”

سد سازی و انتقال آب

سد سازی نیز مانند بزرگراه سازی (ساخت بزرگراه در داخل شهر مانند بزرگراه های همت یا چمران در تهران اکنون چند دهه است که در شهرسازی کشور های صنعتی کنار گذاشته شده است) راه حل هایی بودند که دانش بشری پس از چندی به پیامدهای منفی آن ها برای دیگر حوزه های زیستی و اجتماعی پی برد، که به توقف یا محدود شدن آنها انجامید. اما در ایران با آغاز دوره سازندگی، ساخت سد به عنوان کاری قهرمانانه تلقی می شد و با سرعتی تمام مجموعه ای از سدها در ایران برپاشد.
دکتر اسماعیل کهرم کارشناس شناخته شده محیط زیست در این باره می گوید: “ما زمانی قهرمان سد‌سازی شدیم که دنیا در حال جمع کردن پرونده سد‌سازی است. آمریکا بزرگ‌ترین سد خود را تخریب کرد، چون ساخت این سد به نابودی یکی از مهم‌ترین تالاب‌های آن منجر شده بود. آمریکا در طول ۱۳ سال ۴۳۰ سد را تخریب کرد. آلمان هم تمام سد‌های بزرگ را جمع کرد. امروز کشورها یا سد نمی‌سازند یا اگر مجبور شوند، در نهایت تاج آن را ۱۵ متر در نظر می‌گیرند نه مثل سد گتوند که تاج آن ۱۸۰ متر ارتفاع دارد یا کارون که بالای ۱۷۰ متر ارتفاع دارد. ”
با ساخت این سدها، در ابتدا رودخانه های فصلی آسیب جدی دیدند و پس چندی بسیاری از آنها خشک شدند، اما به دلیل اینکه این رودخانه ها در مناطق کوچکی جریان داشتند، توجه چندانی به خود جلب نکردند. گویی آثار و پیامدهای سدسازی که با خشک شدن رودخانه فصلی خودش را آشکار می کرد مورد توجه کسی نبود.
اما وقتی کار به رودخانه های بزرگی مانند زاینده رود و کارون و سپس دریاچه ارومیه رسید، دیگر امکان انکار آثار سدسازی وجود نداشت.
دکتر سعید معیدفر درباره چرایی این موضوع به شرق پارسی می گوید: “ایران همواره سرزمین خشک و کم آبی بوده اما از گذشته های دور با تدبیر کارهایی شده که تا حدی مناقشات بر سر آب را به حداقل برساند. اما در دوران مدرن برای پاسخگویی به مسئله کم آبی، با حفر چاه های عمیق و بهره برداری از تکنولوژی یا زدن کانال های انتقال آب یا سدها سعی شد تا حدی مشکل را مرتفع کنیم. اما این شیوه عمل و تکیه یک سویه به تکنولوژی و نوعی غرور تکنولوژی که فکر می کند با هر نوع مداخله ای می توان مشکلات را حل کرد، متاسفانه نه تنها مشکلات را حل نکرده که این مشکلات را حادتر هم کرده است. دریاچه ارومیه دارد خشک می شود، زاینده رود و کارون به همین صورت و تکنولوژی هم نمی تواند کاری کند و تازه دارد خودش اختلاف ایجاد می کند. مثلا کانال یک و دو و سه کارون که آب کارون را به اصفهان و یزد منتقل می کند سر و صدای خوزستانی ها را بلند کرده و کارون ما که کشتیرانی می شد دارد تبدیل به باتلاق می شود و خود زاینده رود هم در بیشتر سال آب ندارد.”

فراموش شدن اهمیت عامل آب

با اینکه تاکید بر کم آبی سرزمین ایران و اهمیت آن در شکل گیری نوع نظام سیاسی مورد توجه بسیاری ازجامعه شناسان و تاریخ نگارانی همانند همایون کاتوزیان و بسیار دیگر بوده، اما این عامل به شکل سوال برانگیزی در تحلیل وضعیت کنونی جامعه ایران به فراموشی سپرده شده و در برنامه ریزی های صنعتی و جمعیتی اثری از لحاظ کردن عامل آب دیده نمی شود.
شاید غرور تکنولوژی نقش اساسی را در فراموشی عامل آب بازی کرد اما نمی توان از گسست هایی که در تحلیل جامعه پیش و پس از مشروطه از نظر تاریخی و جامعه شناختی صورت می گیرد چشم پوشید. عاملی که قرن ها، نوع نظام زمین داری و سیاسی ایران را تعیین می کرده و برای تحلیل گران نقش مهم تحلیل داشته به یکباره در تحلیل وضعیت معاصر فراموش شد. این محو شدن عامل آب و بی اهمیت تلقی شدن آن، مجموعه ای از برنامه ریزی های صنعتی و جمعیتی را ایجاد کرد که اکنون وضعیت اکوسیستمی ایران را با بحران جدی مواجه کرده و مناقشات محلی را به نقطه حادی رسانده است.
دکتر معیدفردر این باره به شرق پارسی می گوید: “در گذشته مثلا منطقه خشکی مثل یزد ظرفیت یک اندازه مشخصی از جمعیت را داشته که بتواند با میزان آب آنجا سازگار باشد. یا شهری مثل قم نمی توانسته بیشتر از ظرفیت مشخصی از جمعیت را داشته باشد. اما امروزه آمدیم با مداخله آب را از جای دیگر منتقل کردیم بدون آنکه خود آن مناطق با توجه به جمعیت شان و نیازهاشان بتوانند کاری بکند.
یا مثلا در منطقه اصفهان آمدیم تاسسیات صنعتی ایجاد کردیم مثل ذوب آهن، فولاد، پالایشگاه یا نیروگاه برق که اینها بخش بزرگی از آب زاینده رود را می خورند. این تاسیسات صنعتی بایستی در جاهایی مثل خلیج فارس یا شمال کشور که به آب های آزاد دسترسی دارند تاسیس می شدند، نه در جاهایی که از آب مشروب مورد نیاز روزمره مردم استفاده کنند.
از طرف دیگر مسئله آبیاری بسیار غلط است که متاسفانه شاهد کارهای نو و سازگار با محیط ایران نیستیم. بطور کلی یک روزی اگر کم آبی با تدبیر نخبگان ما باعث همبستگی می شده، ولی امروز به دلیل اختگی در حوزه نخبگی جامعه و سوء مدیریت ها این کم آبی بیشتر منشاء درگیری، منشاء نفاق و منشاء چالش های اجتماعی ما خواهد بود. ”

فقدان شناخت کافی از شرایط ایران؟

نادیده گرفته شدن مسئله آب در برنامه ریزی جمعیتی و صنعتی همچنان ادامه دارد. ناامنی تاریخی کشور و وضعیت همواره بحرانی پیرامون ایران از جنگ تا تنش های جدی باعث شده که عوامل امنیتی و ایدئولوژیکی در راس عواملی قرار گیرد که به برنامه ریزی های صنعتی – جمعیتی جهت می داده است و کمتر امکان پایش عوامل چند وجهی در مداخله اجتماعی – اقتصادی وجود داشته است. این شرایط به وضعیتی انجامیده که نهادهای پایدار علمی که پژوهش های بنیادی را در عرصه های مختلف انجامی دهند کمتر مورد توجه قرار گیرند و وضعیت به سمتی حرکت کند که دکتر معیدفر در مصاحبه با ما از آن بعنوان ” بیگانه سازی نخبگان” یاد می کند که طی آن مدیریت کشور از یک مدیریت علمی دور بماند.
با این حال به نظر می رسد برنامه های ساخت انواع سدها یا انتقال آب از کانال های متعدد از سرشاخه های کارون همگی نتیجه کارشناسی علمی باشند. با این حال به نظر می رسد حلقه گمشیده ای از دانش تاریخی از ویژگی های بنیادی سرزمین ایران باضافه عدم تلقی دقیق از آنچه علم انگاشته می شود (که مدام در حال تغییر است و نتایج گذشته خود را نفی می کند) در به وجود آوردن وضعیت کنونی در ایران دخیل باشند.
دکتر معیدفر با اشاره به عدم شناخت دقیق مدیران و تصمیم گیران از تاریخ این سرزمین می گوید:” به قول دکتر رضوانی ایران به دلیل کم آبی اساسا بیشتر باید بر اساس بازرگانی اداره می شده و از گذشته ها هم همینطور بوده ولی متاسفانه ایران مجبور شده به سمت صنعت و یا خودکفایی کشاورزی و تصمیم گیری هایی برود که هر کدام از این تصمیم گیری ها جز هلاکت چیزی دیگری نبوده و نفعی برای جامعه ما نداشته. مثلا طرح خودکفایی گندم در کشور کم آب ما چقدر قابل دوام بود؟ و چقدر سرمایه های کشور را از میان برد؟ سرمایه گذاری در حوزه صنعت بطور فکستنی و غیر رقابتی جز اینکه با یک صنعت عقب مانده که به آلودگی آب، هوا و محیط زیست کشیده بشود؟”
معیدفر در ادامه افزود: “تازه مسوولان کشور صحبت از افزایش دو برابری جمعیت می کنند. کشوری که بقول کسانی که این سرزمین را خوب می شناسند ظرفیت بیش از ۴۵ میلیون جمعیت را ندارد.همین الان ما در اوج هستیم و اون هم صرفا از نظر آب.”
عامل آب در وضعیت کنونی شرایط پیچیده و دشواری را در برابر جامعه ایران قرار داده است. از سویی طراحی های صنعتی و کشاورزی نیازمند آب پشت سدها است تا این برنامه ریزی های صرفه اقتصادی داشته باشند و از سوی دیگر ادامه این وضعیت چیزی از دریاچه ارومیه و بزرگترین رودخانه های کشور باقی نخواهد گذاشت. این واقعیت در صوتی که به شکل کنونی ادامه یابد با خود تنش های محلی گوناگونی ایجاد خواهد کرد که بر شکاف های اجتماعی دیگر در جامعه ایران افزوده شود.