۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

اعدام و عدالت

مهدی محمودیان گزارش از زندان رجایی شهر فرستاده که وحشتناک است. بیش از 1100 نفر منتظر اعدام هستند.
انتظار اعدام ، انتظار اینکه هر لحظه که معلوم نیست کی باشد، نیمه شبی از خواب بیرونت بکشند یا سحری با صدای اذان، مطئمنم که انسان را از بنیاد دگرگون می کند. مخالفت با اعدام نیازمند تلاش برای کسانی است که بسیاری شان قاتل اند، جنایت کارند. صحبت از اینکه چگونه ممکن است مردم ما که چون یک خطای کوچک از کسی پیدا کنند خوبترین فرد به بدترین بدل می شود و مستحق هر عذابی چطور می شود از آنها خواست قاتل کودکی را یا جوانی را مستحق اعدام ندانند و به مبارزه بر ضد اعدام بپیوندند. عدالت مفهوم سخت و عجیبی است. روزی دوستی از من پرسید اگر حتی کسی فرزندت را کشت و تو دستت به او می رسید حق نداری کوچکترین آسیبی به او برسانی . تو حق نداری ، عدالت نیازمند چیزی است که او و تو در برابرش برابر باشی.
سخت است و مبارزه برای آن سخت تر.
پیش از اینها داستایوفسکی ناعادلانه بودن اعدام را تشریح کرده بود.

گزارش مهدی محمودیان از سایت کلمه :


بعد از ۱۶ سال توانسته بود کودکی را در آغوش کشیده و او را نوازش کند. بعد از سال ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری قلبی بالاخره به بیمارستان اعزام شده تا تحت جراحی قلب باز قرار گرفته است. برای عیادت به سلولش رفتم. منتظرم از سختی عمل جراحی و یا از عذاب ۳۰ روز بستری شدن در بیمارستان با دستبند و پابند بگوید، اما با لذتی وصف ناپذیر می گوید بعد از ۱۶ سال آنجا کودکی را در آغوش کشیدم. می گوید بعد از ۷ سال یک اتومبیل را از نزدیک دیده است و چقدر غمگین می گوید: خدا را شکر قبل از مرگم دوباره یک درخت را از نزدیک دیدم.
بیش از ۸ سال است که هر سه شنبه منتظر است تا برای اجرای حکم اعدام به “زیر هشت” فراخوانده شود. سالها پیش در خواب دیده است سه شنبه روزی به دار آویخته می شود با آنکه بیش از ۷ سال از تایید حکمش می گذرد همیشه با این کابوس زندگی کرده است. پس از سه سال حبس در زندان های عراق و اردن، نهم مرداد سال ۷۸ توسط سازمان ملل به ایران تحویل داده می شود و سپس به جرم هواپیما ربایی به اعدام محکوم می شود.
سال ۸۲ برای نخستین بار برای اجرای حکم به انفرادی برده می شود اما به دلایل نامعلومی اجرای حکمش به تعویق افتاده و تا به امروز با سنی بیش از ۶۰ سال نزدیک ۹ سال است که در انتظار مرگ و چوبه دار بسر می برد.
اعدام همیشه یکی از مسائل مناقشه آمیز حقوق بشر بوده است. بیش از ۱۶۰ کشور جهان مجازات اعدام را در قوانین خود ملغی کرده اند با این حال ایران و ۴۱ کشور دیگر جهان هنوز از مجازات اعدام در قوانین خود بهره می برند و متاسفانه ایران با توجه به نسبت جمعیتی خود با اختلاف زیادی در صدر کشورهای جهان قرار دارد.
آنچه که بیش از همه چیز حساسیت برانگیز است عدم رعایت دقیق آیین دادرسی عادلانه برای افرادی است که برایشان حکم اعدام صادر می شود. به خصوص افرادی که به اعدام های حکومتی از جمله اعدام های سیاسی، امنیتی، مواد مخدر یا امثالهم محکوم می شوند غالبا حتی از در اختیار داشتن وکلای اختیاری، حق دفاع آزادانه، مطالعه پرونده، دادگاه های عادلانه و … محروم هستند. در پرونده های مربوط به قصاص نیز میزان نفوذ شاکی و متهم در نوع و سرعت و اجرای حکم تاثیر زیادی دارد.
اینجا زندان رجایی شهر است!
با آنکه با ظرفیتی کمتر از هزار نفر ساخته شده است، نزدیک به ۵ هزار زندانی را در خود جای داده است. باور کردنی نیست اما حقیقت دارد. بیش از ۱۱۰۰ نفر در این زندان زیر حکم اعدام قرار دارند.
امروز دوم آبان ماه که این گزارش را می نویسم آمار افرادی که زیر حکم اعدام قرار دارند ۱۱۱۷ نفر است که در این میان ۷۳۴ نفر از آنان محکوم به قصاص بوده و باقی این تعداد یعنی ۳۸۳ نفر محکوم به اعدام، که ۱۴ نفر  از این افراد با اتهاماتی سیاسی و امنیتی محکوم به اعدام شده اند. نزدیک به هزار نفر آمار زندانیانی است که به حبس ابد یا احکام بالای ۲۰ سال محکومند که بسیاری از این افراد نیز به اعدام محکوم شده بودند که تا قبل از شکستن حکمشان عذاب ها و شکنجه زیر حکم بودن را تجربه کرده اند.
مباحث حقوق بشری و اجتماعی اعدام و تاثیرات مثبت و منفی آن در جامعه و همانطور در میزان کاهش و افزایش جرم در یک جامعه را به یک وقت دیگر و متخصصان آن می سپارم. اما دردناک تر و غیر انسانی تر از خود اعدام ، سال ها چشم انتظاری و عذاب کسی است که زیر حکم اعدام قرار دارد.
درباره محکومان به قصاص یک موضوع دیگر نیز بر این عذاب و انتظار می افزاید. کسانی که غالبا بر اثر یک نزاع یا یک لحظه عصبانیت مرتکب قتل شده به غیر از اینکه سال ها باید در انتظار مرگ باشند گاه و بیگاه برای اجرای حکمشان فراخوانده می شوند و طبق روال می بایست ۲۴ ساعت آخر را در انفرادی بگذرانند که به پای چوبه دار برده شده اما حکمشان به دلایلی به طور موقت لغو می شود و باید به سلول های خود بازگردند. این اتفاق دو، سه ، چهار حتی ده بار امکان دارد که تکرار شود. یکی از این افراد وقتی بیرون از زندان پیگیر کارهایش برای لغو حکم اعدام بودیم، وقتی برای چندمین بار حکم اعدامش به تعویق افتاده بود در یک تماس تلفنی گفت: ترا به خدا بگذارید اعدامم کنند. من یک بار مرتکب قتل شده ام اما ۱۳ بار برای اجرای حکم زیر طناب دار رفته ام. این مصداق بارز شکنجه است.
بنا بر یک آمار رسمی که توسط قوه قضاییه ارائه شده است، متوسط اجرایی شدن حکم اعدام ۵ سال است یعنی به طور میانگین هر محکومی ۵ سال تحت شکنجه قبل از اعدام قرار می گیرد البته بگذریم که محکومین زیادی بیش از اینها تحت این عذاب طاقت فرسا قرار گرفته و می گیرند و به جرات می توان گفت که این ۵ سال کف این انتظار است.
همه ی زندان ها برای جلب رضایت قصاص کمیته ای برای حل اختلاف دارند بلکه بتوان از خانواده ی شاکی رضایت گرفت اما این دفتر در زندان رجایی شهر یک سال است که به دستور رییس زندان تعطیل شده است.
اینجا زندان رجایی شهر است!
بیش از ۱۱۰۰ نفر منتظر برپا شدن چوبه های دار در مقابل چشمانشان هستند. ۱۱۰۰ نفر روز و شبشان را با کابوس مرگ به پایان می رسانند. آرزویشان کوچک است، می خواهند قبل از مرگ درخت را ببینند.

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

آبروداری خانواده ایرانی

گویا امسال سهمیه شیر مدارس به کلی قطع شده است و دیگر هفته دو یا سه باری که شیر برای مدارس ابتدایی و راهنمایی توزیع می شد مخصوصا در نقاط محروم ، دیگر توزیع نمی شود. 
چند وقت پیش یک انجمن پزشکی که در حوزه کودکان کار می کند خبر داده بود که قد کودکان ایرانی در حال کم شدن است. 
به سخن دیگر اکثر کودکان سوء تغذیه دارند. 
حال نگاه کنیم به مدارس و نوع توجه خانواده به سر و لباس بچه ها. تجربه شخصی من در مدتی که در ایران پسرم به مدرسه می رفت به خوبی و واضح به من می گفت که سعی شده که بچه ها به بهترین نحو لباس بپوشند چون پای آبرو در میان است و چون فشار اجتماعی خانواده ها روی خانواده ای که بچه اش لباس مناسب نپوشد بسیار زیاد است. اما فشاری روی خانوادهای که کودکش سوء تغذیه دارد وجود ندارد. 
آبروداری ایرانی که به شکل تهوع آوری رسیده وضعیت را به شکلی در آورده که مسائل اصلی و بنیادی هر روز فراموش می شود و در برابر آن هر چه به پرستیژ و آبروی خانواده ها مربوط باشد شدت بیشتری می گیرد. 
الان در مدرسه فرانسوی به خوبی می شود دید که اصلا نوع لباس به شکلی اصلا مطرح نیست و همه نوع لباس پوشیدنی را شاهد هستیم و من شخصا احساس نکردم از این نظر فشار غیر متعارفی وجود دارد. 
آبروداری خانواده های ایرانی مسئله اجتماعی مهمی است که جای مطالعه فراوانی دارد که چرا در ایران این همه ترس از فشار دیگران باعث می شود کسی و خانواده ای خودش نباشد و بر اساس داشته ها ی خودش به مدیریت زندگی خودش نپردازد. 
جدیدا سایتی را دیدم که با پول اندکی در سال برای کودکان زیر چهار سال تاسیس شده و خانواده ها با عضویت در آن می توانند اسباب بازی های کودکانشان را معاوضه کنند. مطئمنم اگر یک ایرانی این را بشوند چندشش می شود. 
تصور از اروپا تصوری است در مسیر آبرو و پرستیژ نه واقعیت. 

خرس قطبی


سرنوشت برای بعضی مثل سرنوشت خرس قطبی است. خرس قطبی برای یک تا دوهفته اش باید یک فوک شکار کند. دورنمای زندگیش همین قدر است. پس باید یاد گرفته باشد که نگران نباشد. اوتا آخرین لحظه عمرش همین دورنما را دارد. میداند تا آخرین لحظه باید این توانایی را حفظ کند.

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

ایران تریبونال و اصلاح طلبان

دادگاه ایران تریبونال امروز در لاهه با قطعنامه ای به کار خود پایان داد که در آن جمهوری اسلامی به جنایت علیه بشریت متهم شده است. اعدام های دهه شصت در ایران خصوصا اعدام های تابستان مخوف 67 ، بخش ناشناخته تاریخ معاصر ماست که مطئمنم وقتی ابعاد آن مشخص شود چیزی شبیه نسل کشی را نشان خواهد داد.
گرچه این دادگاه نتوانست آنچنان که باید توجه جهانی را جلب کند و حتی تمام گروههای مخالف جمهوری اسلامی را هم در این باره متحد نکرد و بیش از آن جامعه داخل ایران را نیز.
اما گذشته از اینکه برگزارکنندگان می توانستند از افراد سرشناس و متفکران شناخته شده برای نظارت بر این دادگاه دعوت کنند و بنابراین طنین جهانی آن را افزایش دهند و حتی در داخل هم انعکاس بیشتری به آن بدهند ، مسئله مهم برای من عدم انعکاس حتی خبر این دادگاه نمادین در سایت هایی است که عنوان جنبش سبز را با خود دارند ، سایت هایی مثل: ندای سبز آزادی، جرس، کلمه ، امروز و نوروز، که من بررسی شان کرده ام.
یعنی سایت هایی که مدیران ارشد آنها یا راهبران آنها به نوعی کسانی هستند که روابط نزدیکی با کسانی دارند که در دهه شصت یا دادستان انقلاب بودند، یا در قوه قضاییه کاره ای بودند و به نوعی در این اعدام ها خصوصا اعدام های سال 67 دست اندرکار بودند و اکنون ساکت هستند . اینها حتی خبر این کارزار را منتشر نمی کنند.
به نظرم باید بسیار بسیار با حساسیت این عدم انعکاس ها را دنبال کرد. در مقاله ای در گویا نیوز نوشته بودم که اینها به هیچ وجه مسئولیت اخلاقی کارشان را مثلا در دعوت به الله اکبر شبانه در روزهایی که جنبش عدم تعهد  در تهران جلسه داشتند نپدیرفتند و حتی نگفتند که حاصل دعوتشان چه بود.
به نظرم می رسد باید خیلی خیلی مراقب این گروه اصلاح طلب بود .
جالب اینکه حتی سایت ملی مذهبی که برای هر چیزی که فکرش را بکنید یک بخش باز کرده، نخواسته یک بخش برای این موضع داشته باشد.

اعتصاب غذای هماهنگ کردهای ترکیه

بی بی سی دیروز گزارش کرد که حدود 700 زندانی سیاسی کرد از 44 روز پیش در زندان های ترکیه دست به اعتصاب غذای هماهنگ زده اند. 
در خواست های اعتصاب کنندگان :
1. پایان دادن به حبس انفرادی عبداالله اوجالان که از 1999 زندانی است
2. دفاع از خود به زبان مادری در دادگاههای ترکیه 
3. تحصیل به زبان مادری در سیتسم آموزش رسمی ترکیه 

نکته ها:
تا دیروز سایت های مطرح فارسی زبان هیچ خبری از این واقعه در ترکیه اعلام نکرده بودند. 
این چنین سازماندهی در زندان ها نشان از سازمان دهی قدرتمند کردها در ترکیه دارد که حتی شهرداران مناطق کرد نشین ترکیه علنا از اعتصاب کنندگان حمایت کرده اند. 
جالب اینکه وزیر دادگستری ترکیه به ملاقات برخی اعتصاب کنندگان رفته و علنا در یک پیام تلویزیونی از آنها خواسته دست از اعتصاب غذا بردارند. 

مقایسه : 
همچون سال 2001 که اعتصاب کردها در زندان ترکیه به مرگ برخی از آنها انجامید بدون آنکه به خواسته هایشان برسند مشخص نیست که این حرکت هم به نتیجه برسد اما با این حال چنین تصمیم های قدرتمند و هماهنگی را شاهدهستیم که اصلا قابل مقایسه با نمونه ایران نیست. در زندان های ایران چنین همبستگی برای عمل هماهنگی تنها در حد امضای بیانیه ها وجود دارد و نه بیشتر و اعتصاب غذاها شخصی است. 
سایت بالاتری امروز لینکی را پیشنهاد کرده که زندانیان در ایران از این شیوه استفاده کنند. به نظر من هم امکان چنین عمل هماهنگی بین زندانیان سیاسی در ایران وجود ندارد و هم پشتوانه اجتماعی آنها در جامعه از هم پاشیده و بسیار متفرق است. 
مسئله دیگر اینکه شیوه برخورد حکومت ترکیه بسیار انسانی تر از حاکمیت در ایران است و اندکی از آزادی ها در ترکیه وجود دارد و ترکیه به جامعه بین المللی احترام بیشتری از ایران قائل است. 
بنابراین اساسا هم امکان و هم کارایی چنین روشی برای ایران وجود ندارد. متاسفانه.

۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

لائیسیته فرانسوی

مسئله جدایی دین از دولت گویا همه جا مسئله است فقط سطح مسئله متفاوته. امروز توی روزنامه لیون پلوس خبری منتشر شد با این عنوان "برخی مسلمانان روی چمن یک استادیوم فوتبال نماز می خوانند." 
از سه هفته پیش روزهای یک شنبه تعدادی از مسلمانان که تعدادشان بین 5 تا 15 نفر اعلام شده به این استادیوم می روند و آنجا نماز می خوانند. 
نویسنده می نویسد که این استادیوم از سه هفته پیش به یک مکان فرقه ای تبدیل شده و برخی شاهدان گفته اند که از دیدن این صحنه شوکه شده اند. 
این در حالی است که مسجدی در یک کیلومتری این استادیوم وجود دارد. مسئول انجمن مسلمانان این منطقه از لیون گفته که آنها باید برای نماز به مسجد بروند و تنش ایجاد نکنند . 
نویسنده سپس قوانین فرانسه را بررسی کرده که بر اساس اصول لائیسیته حاکم بر قوانین فرانسه نیایش در مکان های عمومی صریحا ممنوع شده است. بر اساس این قانون تجمع مذهبی در مکان عمومی نیازمند اجازه است. 
شهردار این منطقه با پلیس تماس گرفته و پلیس درحال رصد کردن موضوع در روزهای یک شنبه است. 

مسئله جدایی دین و دولت و جدایی عرصه خصوصی و عمومی  به هم پیوند خورده اند. دین مربوط به عرصه خصوصی است و یک باشگاه ورزشی عرصه خصوصی نیست بنابراین نمی توانید مناسک مذهبی اجرا کنید. 
حرفه ای شدن فعالیت ها به عرصه دین هم سرایت کرده . اگر ورزش در استادیوم انجام می شود نماز هم در مسجد و سیاست هم در دولت. بنابراین وقتی مسلمانانی این قوانین صریح را رعایت نمی کنند به شدت با سوء ظن به آنها نگریسته می شود و واکنش ها به ایجاد این اخلال در نظم اجتماعی لائیک شدت می گیرد. 
شاید اگر یک فرد بطور اتفاقی این کار را می کرد هیچ واکنشی بر نمی انگیخت ولی وقتی به طور منظور یک گروه چند نفره در روز خاصی این حرکت را انجام می دهند به شدت سوء ظن ایجاد می کند. 

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

پیانیست مغول

درباره مغولستان و نظام سیاسی اون من چیزی نمی دونستم تا امروز. یک دختر مغولستانی دانشجوی موسیقی ( پیانیست) به کلاس زبان فرانسه اومد.
روزی حداقل هشت ساعت پیانو می زنه . و داره آماده می شه برای کنسرواتوار لیون که امتحان خیلی سختیه چون از بین 130 نفر فقط 4 نفر برگزیده می شن. از هفت سالکی پیانو می زده. قرار شد برای بهداد یک سوال درباره آموزش پیانو از استادش بپرسه. نکته های جالبی می گفت که برای من بسیار امیدوار کننده بود. 
بعد از بحث درباره موسیقی  بحث کشید به نظام سیاسی  و زبان و غیرو. معلوم شد که سالهاست نظام دموکراسی بر این کشور حاکمه و تمام آزادی های یک کشور دموکرات برقراره . یادم اومد که چقدر توی ایران با تحقیر از مغولستان حرف زده می شد. 
گویا وقتی می خواستیم یک کشور پرت رو نام ببریم اسم مغولستان رو می آوردیم. اما جالبه که بین کشورهای کم و بیش غیر دموکراتیک مثل چین و روسیه  یک کشور دموکرات و بی سر و صدا و جود داره . 
از نظر زبانی ، زبان قدیمشون به زبان ترکی نزدیکه ولی دقیقا ترکی نبوده. الان به زبان مغولی صحبت می کنند که با رسم الخط روسی نوشته می شه. 
چیزی که از ایرانی ها در ذهن داشت گفت توی لوس آنجلس زیادند و خیلی ثروت مندند.
مغولستان کشوری دموکراتیک که اعدام درش وجود نداره و احزاب ملی و جمهوری خواه احزاب اصلی اش هستند و آزادی مطبوعات مثل هر کشور دموکراتیکی رعایت می شه و این قدر سر و صدای الکی در جهان ندارند و کمتر یک خبر از این کشور می شنویم.


۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

آزادی

آزادی در کوششی نهفته بود 
که مرا بر بامی می نشاند
امکانی بود 
هر کدام را جدا دیدن 
رنج، اشک، بازی کودکانه ، شادی دوستان، تنهایی ،
آزادی 
کوششی بود 
برای آشفته کردن این ناآشفتگی 
امکانی بود 
که از دست رفت.

۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

سیاست های جدید جمعیتی و آثار اجتماعی آنها

سیاست جدید حکومت جمهوری اسلامی برای افزایش جمعیت  که از یک سو به حذف بوجه و برنامه تنظیم خانواده انجامیده  و از سوی دیگر مشوق هایی از سوی شورای انقلاب فرهنگی برای افزایش تعداد فرزندان زوج ها در نظر گرفته شده با هم مجموعه ای از آثار اجتماعی شدیدی به همراه خواهد داشت. 
حذف بوجه برنامه تنظیم خانواده برای طبقات متوسط رو به پایین و طبقات پایین اجتماعی به حذف وسایل پیشگیری از بارداری می انجامد که این قشر را هم از نظر فرهنگی و هم مالی با مشکل مواجه می کند. همین پدیده یکی از آثارش بارداری های ناخواسته خواهد بود که در بسیاری از موارد نیاز به سقط جنین را افزایش خواهد داد که با غیرقانونی بودن آن در ایران به گسترش سقط جنین های غیر بهداشتی و ناامن خواهد انجامید که آثار منفی بیشتری برای سلامتی زنان در آینده به بار خواهد آورد.
از سوی دیگر این سیاست افزایش و مشوق های آن بیشتر طبقات پایین و متوسط پایین را ممکن است تا حدی تحریک به افزایش جمعیت کند یعنی قشری که بیشتر می توان مورد دستکاری شان قرار داد. 
خصوصا که بیشتر اقشار مذهبی که زمینه بیشتری برای قبول افزایش تعداد فرزندان دارند در این قشر ها به سر می برند. 

تجربه مایوس کننده سوریه برای ایرانیان

تجربه سوریه که ابتدا به نظر می رسید بسیار امید بخش برای جامعه ایرانی باشد تا همین جایش هم بسیار ناامید کننده از کار در آمد. حتی اگر همین فردا هم بر آسمان سوریه پروژه پرواز ممنوع برقرار شود و مخالفین هم پیروز شوند برای جامعه ایرانی این فرایند بسیار ناامید کننده خواهد بود.
تاثیر روانی حوادث سوریه را بر مردم و روشنفکران ایرانی نباید دست کم گرفت. به نظرم من عامل بسیار مهمی در یاس روشنفکران و عموم مردمی که اخبار را دنبال می کنند است. نه روشنفکران و نه مردم حال و حوصله این شکل از مبارزه سوری را ندارند و اصلا آنرا مثبت هم ارزیابی نمی کنند. برای همین در میان سایت های مشهور در این مدت یک مقاله در ستایش یا تحلیل مثبت از مبارزات مردم سوریه دیده نمی شود. این خود نشان می دهد که تا چه اندازه ما از واقعیت دوری می کنیم. 
تقریبا می توان با احتمال خیلی زیاد پیش بینی کرد که  با فشار اقتصادی بیشتر ، اگر سیستم سرکوب حکومتی که تا همین جاش به خوبی کار کرده بتواند همچنان قدرتمند عمل کند و برخی حرکت های کوچک را کنترل کند، می توان انتظار داشت که حاکمیت به سلامت از این گردنه از نظر داخلی عبور کند. از نظر خارجی مسئله شاید طور دیگری پیش رود و با پافشاری بیشتر ایران با یک حمله محدود برای مدتی برنامه هسته ای ایران عقب بیافتد وبا تداوم فشارها وضعی اقتصادی ایران به وضع خراب تری دچار شود.
این فرایندی شاید دو ساله باشد.
بعد از آن وضعیت سرکوب شدید باضافه وضع خراب اقتصادی و یاس بیشتر روشنفکران و مردمان منتظر معجزه یک جامعه زخمی و خسته بر جای خواهد گذاشت. 
در واقع کاری هم گویا نمی شود کرد.

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

اتاق تهی

محوطه ای خالی شبیه پارکینگ در کنار تپه ای پر از درخت. 
هوا ابری، فشرده،
 با بادی که گاه می وزد و گاه ناپدید می شود. 
برگ های ریز و خشک بوته گل های پژمرده، با حرکت باد از زمین کنده می شوند
دور می چرخند ، دور ، دور
حس یک فضای خالی با گردش این برگ ها درونم را پر می کند 
یک فضای خالی
گویی می روبند تا یک " تهی" را به یکباره لمس کنی 
آنجایی که همیشه باید اتاق حضور تو باشد 
جایی که از آن بیرون کشیده میشوی 
هر روز 
به هر بهانه ای 
به هر دلیلی 
به هر حقی
تهی امروز مستی غریبی بود

۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

احمد قابل پژوهشگری جسور

احمد قابل پژوهشگر جسور دینی دچار مرگ مغزی شده و شاید تا فردا تپش های کم رمق قلبش نیز از حرکت بایستد. احساس شخصی من از شنیدن مرگ مغزی اش احساس عمیقی از اندوه بود. پژوهش هایش همواره برای من جالب و پر نکته بود. به معنای واقعی پژوهشگر بود و به تبعات کارش تعهد داشت. درپژوهش حجاب این مسئله را به خوبی نشان داد. 
حیف شد، حیف، بسیار حیف.
در این کویر که تشنه و بی پناه راه می روی و تنها کورسوهایی از دخمه های تنهایی و کار ، تنهایی و کار در چشمت می درخشند خاموش شدن هر پرتو کوچکی فاجعه ای است، فاجعه . 



می ادراک

بدون آنکه بداند، بزرگ است . بدون آنکه بداند مرا صیقل داد. جام می  شد بر ادراک.
مصداق این شعر مولوی: 
صد هزاران این چنین می  دارد او                       که بر ادراکات تو بگمارد او 


می ( شراب) : چون جور دیگه ای نمی شه تایپش کرد

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

تنزل مداوم سطح اپوزیسیون

همایش اتحاد جمهوریخواهان به پایان رسد. بخش هایی از سخنان سخنرانان که از این همایش بیرون آمده جدا باعث خجالته. 
اگر در این وضعیت بسیار سخت ایران چه اقتصادی و چه سیاسی و دورنمای سیاهی که از اکنون برای آینده می شود دید ، این سطح اپوزیسون جمهوری اسلامی باشه و این ها مغز متفکر مخالفان باشند باید فاتحه هرچی مبارزه است را خواند و اساسا یک چیز را تمام شده فرض کرد و آن این است که مطمنا تغییر آینده نامعلوم در ایران از داخل و توسط چیزی بنام اپوزیسون نخواهد بود. 
جمله ها را نگاه کنید: 
مهدی فتاپور، فعال سیاسی، گفته : تنها «اصلاح‌طلبان» و «نیروهای جمهوری‌خواه» قابل دسته بندی به عنوان «جنبش سبز» هستند و گروه‌های دیگر در تعریف جنبش سبز نمی‌گنجند. وی همچنین خواستار ائتلاف میان این دو نیرو شد و گفت: «دیگر گروه‌‌ها مانند افراطیون قومی و سلطنت‌طلب‌ها در چهارچوب جنبش سبز قابل دسته‌بندی نیستند.» 
فرخ نگهدار از نیروهای فعال سیاسی خواسته که تمهیدی بی‌اندیشند «تا ترس جمهوری اسلامی از نیروهای اپوزیسیون بریزد.» وی ترس جمهوری اسلامی از مخالفان را دلیل عدم عقب نشینی نظام اسلامی دانست. 
حسن شریعتمداری گفته که طبقه متوسط عامل تغییر در نظام سیاسی است. 
سخنان نوشابه امیری که واقعا نمونه است و باید جداگانه گوش کرد. 

نمی دونم چرا این شعر به یادم اومد وقتی این گفته های اپوزیسیون رو می خوندم : 
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
 بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش 

شمشیر سبز حذف

12 و 13 اکتبر در کلن آلمان همایش اتحاد جمهوریخواهان برگزار شد. گزارش این جلسه را سایت جرس و ندای سبزآزادی منتشر کردند. نکته جالب اینکه از متن گزارش متوجه می شویم که نماینده های حزب کوموله و دموکرات یک فعال آذربایجانی هم صحبت کرده اند اما هیچ کدام از این دو سایت ضرورت ندیده اند که سخنان آنها را منتشر کنند و به جای آن طیفی که مورد علاقه این سایت هاست سخنانشان منتشر شده . 
حال ببینید اگر روزی قدرت دست این ها باشد چه می کنند در حذف در حالیکه اصولا الان همه باید صدایشان شنیده شود. 
متن گزارش به این شکل نوشته شده : 
"دیگر سخنران این برنامه، بابک امیرخسروی، از اعضای ارشد اتحاد جمهوری خواهان و از فعالان پرسابقه ی چپ بود. وی در واکنش به اظهارات سه نفر از سخنرانان قبل از خود (نمایندگان کومله و دموکرات و یک فعال چپ آذری) که از حق تعیین سرنوشت اقوام ایرانی سخن گفته و آنها را ملت توصیف کرده بودند، و نیز به دفاع از مضمون توافقنامه ی اخیر دو حزب کومله و دموکرات پرداخته بودند، دیدگاه های خود را بیان کرد."

لینک متن گزارش:http://www.rahesabz.net/story/60372/

۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

به سودا

شعر زیبایی از سعدی که استاد شجریان در ابوعطا با قدرتی فوق العاده خواهده :

ما را غم تو برد به سودا، تو را که برد




۱۳۹۱ مهر ۲۲, شنبه

احمد قابل درکما

احمد قابل پژوهشگر دینی گویا به کما رفته است. همواره کارهای پژوهشی او را دنبال می کردم و به سبک کارش علاقمند بودم. 
کمتر کسی باقی مانده که این سبک پژوهش در متون دینی را انجام بدهد امیدوارم بهبود پیدا کند. 

لحظه فروپاشی

یادداشت حاضرمقاله استادم دکتر سعید معیدفر استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران است که وضعیت کنون جامعه ایران را در ارتباط با اعتماد اجتماعی و قوه قهریه توصیف می کند.  با تشکر از دکتر معیدفر

لحظه فروپاشی
بسمه تعالی
روزگاری، توماس هابز نویسنده کتاب لویاتان، معتقد بود " جامعه عبارت است از گونه‏اي از نظم كه توسط گروهي از افراد بر سايرين تحميل شده و تداوم آن توسط جبر و قوة قهريه و برقراري انضباط اجباري تضمين مي‏شود" اما هم آن روزگار گذشته است و هم جامعه‌شناسان بعدی مانند مارکس، ماکس‌وبر و پارسونز با استدلالهای نظری و تجربی خود اثبات کردند که رمز ثبات اجتماعی در جامعه، قبل از هر چیز، اعتماد اجتماعی بر مبنای اخلاق و ارزشهای مشترک و پس از آن اعتماد به هنجارها و قوانین مبتنی بر وجدان جمعی مشترک است. این دو به‌ترتیب، از ارکان اصلی بقای یک نظام اجتماعی و ثبات آن هستند. البته از نظر جامعه‌شناسان، پس از این دو رکن، پول (اقتصاد) و زور (قوه قهریه) نیز مهم هستند. اما تاکید می‌کنند که پول و زور در جامعه‌ای که فاقد اعتماد اجتماعی است برای مدت کوتاهی موثر است زیرا این هر دو در یک جامعه متعادل از اعتماد مردم بهره می‌گیرند و اگر آنرا از دست بدهند دوام نمی‌یابند. پشتوانه اصلی و مهم پول یک کشور، اعتماد مردم به آن است. نیروهای قهریه نیز با پشتوانه اعتماد مردمی، قدرت مستمر بر سرکوب نیروهای هنجارشکن می‌یابند و گرنه چون بخشی از مردم هستند در شرایط بی‌اعتمادی، پژمرده شده و خود دچار مشکلات روحی، روانی می‌شوند و از قدرت آنان برای حراست از نظم و انضباط اجتماعی کاسته می‌شود. وقتی در جامعه‌ای اعتماد اجتماعی سست شود و پایداری هنجارها و قوانین بواسطه استفاده بی‌جا و سلیقه‌ای افراد صاحب قدرت از آنها تضعیف می‌شود و قانون که باید برخواسته از اراده و خواست مردم باشد و ریشه در وجدان جمعی مشترک داشته باشد، ابزاری برای اعمال قدرت فردی بر مردم می‌شود، تنها دو عامل دیگر برای بقای یک نظام اجتماعی می‌ماند. یکی پول و دیگری زور یا قوه قهریه. ابتدا در چنین جامعه‌ای برای برقراری ثبات، پول بی‌رویه توزیع می‌شود تا مشروعیت بخرد. اما این استفاده بی‌حساب از پول به‌جای آنکه موجب بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی شود، رکود تورمی به‌همراه می‌آورد و در کوتاه مدتی به ضد خود تبدیل می‌شود یعنی مشروعیت اولیه و کاذب را می‌زداید و بحران اجتماعی تشدید می‌شود. اینجاست که ضرورت استفاده از زور به‌عنوان آخرین حربه برای بقای ثبات اجتماعی تشدید می‌یابد. اما چون از اساس، مشروعیت یک نظام اجتماعی مدتهاست مخدوش شده است این زور نیز مانند آن پول یک درمان موقتی است و عمر آن بسیار کوتاه‌تر از پول است. زیرا پول نیازهای اولیه افراد در جامعه را تامین می‌کند و مهم آن است که فعلا شکم خود و خانواده را سیر کنیم. اما اگر خواسته باشیم در شرایط بحران اقتصادی از زور استفاده کنیم و یا ناچار از آن باشیم، گرسنگی کار خود را خواهد کرد و شورشهای اجتماعی اجتناب‌ناپذیر است. در واقع حربه پول به‌قدری قوی است که زور را به‌طرفه‌العینی از کار می‌اندازد و بحران اجتماعی فراگیر می‌شود. اگر در یک جامعه‌ای برای بقای نظام اجتماعی دائم از زور استفاده شود ممکن است این اعمال زور در عرصه فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی تاحدودی جواب دهد اما وقتی ناچار شویم از زور در عرصه اقتصادی استفاده کنیم، این نشانه خوبی نیست. در واقع، در چنین شرایطی به‌نظر می‌رسد یک نظام تمام پتانسیل‌های بقای خود را از دست داده است و این همان لحظه فروپاشی است.

۱۳۹۱ مهر ۲۱, جمعه

ادامه پروژه نامه به خاتمی

امروز دوستی آدرس یک فایل تصویری را فرستاد که نامه 600 امضایی به خاتمی را تصویرسازی کرده بودند. بحث ما این بود که این جریان همینطوری اتفاقی نیست و اصلاح طلبان محافظه کار با محوریت خاتمی در حال معامله ای هستند که هر چه باشد اولین هدفش نابودی و از اثر انداختن آخرین رمق های اعتراض جدی است. کاری که خاتمی با رای دادنش در انتخابات مجلس کاری ترین ضربه را به بدن نحیف این مقاومت زد و اکنون هم به شیوه ای دیگر در حال تکمیل همین پروژه هستند.
اساسا برای خاتمی و جریان او، مخالفان جدی حاکمیت رقیب مهمی هستند که آنها سعی می کنند و برنامه می ریزند که اثر آنها را کم کنند.
600 امضا کننده هم هر چه سعی کنند نمی توانند اثر وحشتناک آن ضربه مهم خاتمی ( رای دادن در انتخابات مجلس ) را ماست مالی کنند.
لینک تصویرسازیی که برای نامه به خاتمی در سایت جرس قرار گرفته :
http://www.rahesabz.net/story/60219/

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

آخرین نامه به آقای اشکوری درباره اقوام

بعد از نامه نگاری های پی در پی با آقای یوسفی اشکوری درباره اقوام، عملا بحث به نتیجه خاصی نرسید و متوقف شد . من آخرین نامه کوتاهم را به ایشان اینجا منتشر می کنم که در بحثی که در سایت ملی مذهبی قرار گرفته نیامده است


پاسخ کوتاه برای روشن شدن رویکرد من : 

استاد اشکوری عزیز
شاید رویکرد من به مساله با رویکرد شما متفاوت باشد که البته هست . من اتفاقا می خواستم در همه این بحث هایی که داشتیم مطرح کنم که اساسا موضوع و جنبه های موضوع بدیهی نیستند  و برای همین هم هست که فعالان اجتماعی و روشنفکران به طور بنیادی قادر به شناسایی موضوع نیستند. چرا که اگر همه بحث های ما بحث بدیهیات بود چگونه است که  این شیوه برخورد روشنفکران با مسئله ( از جمله بیانیه صادر کردن و شیوه دفاع کردن از تمامیت ارضی و ...) تا این اندازه در میان فعالان کرد و ترک و عرب تنفر ایجاد می کند ؟ و تاکید بر حقوق بشر و دموکراسی دلی را از آنان گرم نمی کند ؟  اگر بدیهی است و سخن از بدیهیات است چکونه است که اندکی از حس تنفر آنها نست به مرکز گرایان و فارس ها کاسته نمی شود و حتی همبستگی آنها در تنفر از مرکزگرایان و روشفنکران بیشتر می شود؟ اگر بدیهی است چرا این اندازه جنگ و اختلاف شدید وجود دارد ؟
استاد عزیز 
مسئله بنیادی تر از حق اقوام برای فدرالیسم یا هر سیستم  دیگری است. مسئله پیش از این مرحله است و آن اینکه نزد روشنفکران و فعالان اجتماعی  تا چه اندازه انسان ارزش دارد ؟ واینکه آنان مشخص کنند که برای آنها خاک در برابرانسان چه ارزشی دارد ؟
بیانیه مورد اختلاف ما اساسا از شناسایی بنیادی موضوع عاجز است. از شناسایی اینکه چگونه ما در همه این سالها یک بیانیه در دفاع از کردها یا ترک ها یا عرب ها ( نه سخن گفتن از کلیات حقوق بشر بلکه مشخصا برای هر یک از این مردمان ایرانی) منتشر نکردیم، شرافت انسانی بخش بزرگی از ایرانیان قربانی می شد و یک بیانیه صادر نشد تا دست آخر آقای خامنه ای فتوا داد که " جک گفتن بر علیه اقوام حرام است " ، این فاجعه نیست ؟ آیا حق این نبود که به جای آن بیانیه ، بیانیه ای صادر می شد در عذرخواهی از همه کم کاری ها و جنایت هایی که ما بر علیه مردمانمان انجام دادیم ؟
شاید انتظار این بود در بیانیه می نوشتیم که :
عذرخواهی می کنیم از اینکه کاری کردیم که زبان فارسی به زبان دشنام تبدیل شده است
عذرخواهی می کنیم از اینکه در کافه های آذربایجان نوشتند " فارسی حرف بزن هموطن آذربایجانی " و مای روشنفکر کاری نکردیم
عذرخواهی می کنیم از اینکه برای خنده و سرگرمی ، وقیحانه جک ساختیم و مای روشنفکر بر علیه این برنامه سکوت کردیم و حتی عذرخواهی می کنیم که  جک ترکی گفتن سید محمد خاتمی (که فیلم آن موجود است ) را ماست مالی کردیم و بیانیه ای درمحکومت حرکت ایشان ننوشتیم
عذرخواهی می کنیم که کاری کردیم که حرف زدن از تمامیت ارضی کشور را به مفهومی تبدیل کردیم که کردها و ترک ها و عرب ها ... از آن معنی سرکوب و جنایت احساس می کنند.
استاد عزیز
من تلاش کردم که نشان دهم تا چه اندازه مسئله بنیادی است و تا چه اندازه روشنفکران ما خصوصا روشنفکران دینی از شناسایی عمق مسئله دور هستند و دلم می خواهد صادقانه بگویم که چقدر فوری و مهم است که کاری جدی برای درک این وضعیت و یافتن راه حلی برای آن صورت گیرد.
سلامت و سرزنده باشید

۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

ملال

وضع کشورم خراب است ، کسی هم برای فداکاری باقی نمانده است ، باقیمانده هایش را یک به یک به پای چوبه دار می برند. هرانا گزارش کرده که امروز صبح فرزاد کمانگر معلم کرد را اعدام کردند باضافه دیگرانی همچون او. 
اندوه بزرگی است که آرزویی نداشته باشی جز آرزویی که به محال می ماند. و نتوانی به آرزوی های دیگر دل ببندی. 
زندگی ملال وحشتناکی می شود که هر روز صبح با نیشخندی یادآوری ات می کند 
کوچه علی چپی هم باقی نمانده است.  

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

برنامه پرگار و روشنفکری دینی

برنامه پرگار درباره روشنفکران دینی جالبه و نشون می ده به جز آقای نراقی بقیه چقدر کار نکردن درباره موضوعات مهم روز برنامه به نظرم جالبه :
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2011/04/000001_ptv_pargar.shtml

۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

اصلاح طلبان و براندازی

محمد رضا خاتمی در مصاحبه امروزش با روزنامه اعتماد گفته که:اصلاح طلبان هیچگاه اقدامی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی نخواهند کرد و اگر «نظام اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد». وی همچنین گفت که اصلاح طلبان تنها در چارچوب قانون اساسی فعالیت خواهند کرد.
وی می گوید :«من این نکته را می‌خواهم صریحا اینجا اعلام کنم و این دندان طمع را از همه بکشم. من اعلام می‌کنم که در هیچ زمانی اصلاح‌طلبان برای براندازی این نظام هیچ‌گونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاح‌طلبان تمام تلاش‌شان را می‌کنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاح‌پذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد. ممکن است گوشه‌گیری و سکوت پیشه کنند یا به دنبال کار و زندگی خود بروند. اصلاح‌طلبان در عرصه سیاسی که ارتباط با حاکمیت پیدا می‌کند، هیچ‌وقت، تاکید می‌کنم هیچ‌وقت وارد فاز براندازانه نخواهند شد. ما پرچم براندازی را برای همیشه در جبهه اصلاح‌طلبان پایین کشیده‌ایم.» 

همیشه واضح بوده این فکر اصلاح طلبان اما گاهی ما چنان دچار توهم می شویم که وقتی این مصاحبه رو می بینیم فکر می کنیم عجیب است. شاید بخاطر این باشد که کلا مفاهیمی که اصلاح طلبان به کار می برند از نظر ظاهری مثل مفاهیم است که براندازی خواهان استفاده می کنند. اما واقعیت همین است که محمد رضا خاتمی گفته و به خوبی می شه دید که یکی از علل فروکش کردن حرکت ها در ایران این استراتژی اصلاح طلبان است. 

۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

کامنت هایی که تا امروز ذیل گفتگو با آقای اشکوری درباره وضعیت اقوام ایرانی در سایت ملی مذهبی منتشر شده :


  1. محامی
    آقای اشکوری
    برای شما متاسفم که چنان بر سر موضع بیانیه که خود شما قید فرمودید از شما نبوده پافشاری میکنید ودر ادمه بحث شما با آقای شفیعی ناگزیر شدید شمه ای از خصلتهای ارتجاعی خود را بیان کنید:
    ۱- این که رفتارهای ضد انسانی حکومت های مرکزی موجب واگرایی ها در اقوام و اقلیت های دینی شده و می شود حرفی نیست اما این بدان معنا نیست که هر مخالفی هر چه بگوید لزوم حق است و هر کاری که کرده و می کند قابل دفاع است. بنگرید به برخی احزاب کردی و ترکی و عربی در هفتاد سال اخیر و از جمله در سپیده دم انقلاب.
    آیا شما کشتار ترکمن صحرا را تایید میکنید ؟!ایا کشتار مردم عرب فقیر خرمشهر را توسط مدنی جلاد تایید میکنید؟!آیا شما بر خلاف تاییدیه طالقانی کبیر در کردستان “مردم کرد را تجزیه طلب می شمارید؟!
    ۲- من شخصا چندان نگران تجزیه نیستم چرا که بر این باورم که در صورت لزوم و زمانی که به جد پای استقلال و تمامیت ارضی کشور در میان باشد جلوتر از همه مردمان همان نواحی از میهن دفاع خواهند کرد. چنان که عرب زبانان جنوب پرشورتر از همه از سرزمین خود در برابر ارتش عربی عراق دفاع کردند. شواهد نشان می دهد که صادرکنندگان بیانیه های کردی و همگنانشان اکثریت مردم کرد را نمایندگی نمی کنند پس چه جای نگرانی حتی اگر دنبال تجزیه هم باشند.
    آیا شما آزکجا علم دارید که حکم میکنید احزاب کرد در منطقه به نمایندگی اکراد نیستند؟!
    آیا در همین متن بالا قید میکنی (عرب زبانان)به عبارتی هنوز برای شما جای اشکال دارد که بگویید عرب ایرانی ؟!
    ترا به خدا کمی فکر کنید با این تحلیلها است که ایرانیها نمی توانند متحد شوند!چه قبول کنید وچه قبول نکنید ایران کشور موزاییکی است وازقبایل وشعوب مختلف ایجاد شده است اما شما هم در همان مسیر تحقیر و توهین عمل کرده اید. این پدیده یکی از مهمترین شاخص هامی باشد.
  2. جمشید
    روشن نیست کسی که به باور خود به “دمکراسی شورائی” تاکید می ورزد، چگونه اصل اساسی حق تعیین سزنوشت را مشروط به التزامی و در حقیقت ساقط می کند.مگر آنکه زنخدان آن “دمکراسی شورائی”، ” و امرهم شوری بینهم” باشد.آقای اشکوری، به تلاش مردمان چند ملیتی ایران برای دست یابی به حقوق معوقه خود احترام بگذارید و از سفسطه بپرهیزید.
  3. مهری ازخوی
    آقای اشکوری خلاصتا به شماها بگوئیم این تو بمیری آن تو بمیری نیست.به عنوان یک ترک وآذری باید جشن استقلال را در تبریز بگیریم واگر شما اهل منطق هستید می توانی در این جشن شرکت و به ملت ترک تبریک بگوئید.واین حق هر ملتی است وبرای چنین کاری نیازی به موافقت شماها نداریم.
  4. مەزدا ئەهورا
    اشکوری جون مگر سرزمین ایران ملک پدری شماست کە نمی خواهید تجزیە بشە؛ باید تجزیە بشە، حتی اکثریت ملت کرد مواضع دو حزب مذکور را سازشکارانە می دانند و سراحتا از تجزیە ایران و ایجاد دولت کردستان سخن می گویند. ایران بقایای یک امپراتوری کهن است باید تجزیە شود، چرا کە همە امپراتوریها بە مجموعەای دولت- ملت تجزیە گشتند.
    گریە نکن اشکوری!
    این جبر تاریخ است، دیر یا زود تحقق می یابد
  5. کوهزاد
    مهری جان
    منتظر این روز هستم. (:
    مثل پدربزگتان پیشه ورزی مردم تبریز شما رو قتل عام می کنن ((:
  6. هادی صوفی زادە
    آقای اشکوری از دفاع ملت عرب عربستان ” خوزستان” در مقابل عراقیها در جریان جنگ هشت سالە سخن بە میان آوردەاست. من با ایشان موافقم اما اگر بنا بر سخنان آقای اشکوری باشد، می بایست ملت ازبک هم هیچگاە ادعای استقلال نمی نمودند، چون بعداز روسها ازبکها دومین ملت بودند کە در جریان جنگ جهانی دوم بیشترین قربانی را دادند و ٢ میلیون جوان ازبک در جریان جنگ کشتە شدند. اما منزجرترین ملت در اتحاد شوروی سابق ازبکها بودند کە با استقلال خود زبان روسی را از سیستم آموزشی خود حذف نمودند. حال عربها در ایران هم کاملا مشابە ازبکهاست. علت چیست کە امروز منزجرترین ملت در ایران علیە ملت فارس، عربها هستند؟. آیا تاسیس کانون مبارزە با عرب ستیزی در ایران فعالیتهایش متوجە حاکمیت است یا مردمانی و بە اصطلاح روشنفکران پارسی گوی کە بذر دشمنی خونی و تاریخی را با عربها چیدەاند؟ آیا آقای اشکوری متوجە این قضیە هست کە اخیرا در یک نظر سنجی در تبریز بیش از ۵٠% آذریها خواستار استقلال هستند؟
  7. soran
    خاک بر سر ملتی کە روشنفکرش تو و امثال تو باشد! وقتی کە ملت هشیار و آگاە و دوراندیش کرد می گفت این چە جور انتخاباتی است کە جمهوری اسلامی آری یا نە؟ این مستقیما توهین بە شعور مردم است ،شماها تحت فرمان امامها و خداهایتان بە زن و کودکان کرد وحشیانە یورش بردید.قلع و قمع کردید،کشتید،خون ریختید و نابود کردید. اما این را بدانید برای ابد وحشیگریهایتان در تاریخ ثبت شدەاست. اینکە خطاب بە تو امثال تو دارم اینها را مینویسم چون شماها همیشە تئوری بافهای حکومت بودەاید و با{…} اینچنینی و آخوندپسند بە تمام آن وحشیگریها و نسل کشیها مشروعیت بخشیدەاید. روشنفکرترین و باسوادترین شماها تمام جنایات بر علیە ملیتهای ایرانی را مشروع و روا میداند. پس در داخل شماها آدم بە معنای واقعی کلمە یافت نمیشود. بە همین دلیل ملیتهای ایرانی حاضر بە ادامە حیات با شماها نیستند. {…}! درصحرای لوت برای خودتان تاریخ جعل کنید و تمدن بنا کنید!

۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

بیانه فاجعه بار

600 نفر از روزنامه نگاران و برخی روشنفکران ایرانی بیانیه ای امضا کرده اند با این عنوان  " از ته دل آرزو می کنیم که حالا حالا ها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران" خطاب به خاتمی به خاطر تولدش. فاجعه است این بیانیه از هر نظر. گویی یک عده دلشون تنگ شده برای دست بوسیدن و چون نمی شود فعلا دست خامنه ای را ببوسند یکی را پیدا کرده اند. کسی که از نظر اخلاقی با شرکت در انتخابات به اولین سطح صداقت خیانت کرد و در دانشگاه تهران دانشجویان را تهدید کرد که می دم بیرونتون کنن. حالا همه دلشون تنگ شده . آخه ای چقدر بامزه اید واقعا. چقدر سطح همه چیز پایینه در ایران و چقدر چشم انداز حقیرانه ای دارند روشنفکران ما. اتهاماتی که در این بیانیه هست همگی بسیار بسیار جالب و غیر قابل انکاره که باید همه به یاد داشته باشیم این بیانیه رو. 
بیانیه را از سایت جناب آقای اشکوری عینا اینجا می زارم چون خیلی به درد خواهد خورد در آینده ای نه چندان دور. 

از ته دل آرزو می‌کنیم که حالا حالاها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران

بدست  • ۱۴ مهر ۱۳۹۱ • دسته: بیانیه‌ها و پیام‌ها
بیش از ۶۰۰ نفر از فعالان فرهنگی، سیاسی و مدنی با صدور نامه ای مشترک به سید محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران، فرا رسیدن شصت و نهمین سالگرد تولد وی را تبریک گفتند.
به گزارش کلمه، در این نامه که به امضای بیش از ۶۰۰ نفر از فعالان و شخصیت های سیاسی، فرهنگی، هنری و مدنی در داخل و خارج از کشور رسیده است، با یادآوری دستاوردهای دولت وی در دوران اصلاحات، فرا رسیدن شصت و نهمین سالگرد تولد وی گرامی داشته شده است.
طیف های مختلفی از فعالان سیاسی، صاحبنظران و اندیشمندان، کارگزاران پیشین نظام، خانواده شهدا و زندانیان سیاسی، هنرمندان و بازیگران، فعالان زنان، نویسندگان، روزنامه نگاران، روحانیون، خانواده شهدا و جانبازان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، اساتید دانشگاه، فعالان دانشجویی و مدنی از جمله امضاکنندگان این نامه هستند.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
نامه ای برای سید محمد خاتمی!
این نامه برای خاتمی است؛ اما امروز دوم خرداد نیست و این نامه هم نقد عملکرد خاتمی نیست. بحث «دماوند» و «رای» هم نیست. حتی تقاضا برای کاندیداتوری در انتخابات پیش رو هم نیست. این نامه تنها یک تبریک تولد است، برای مردی که گاهی‌ دلمان برایش تنگ می‌شود.
خاتمی از آن جنس آدم‌هایی است که حتی اگر بخواهی هم از یادت نمی‌رود. نشسته‌ای و داری یک کتاب خوب ورق می زنی‌، از خواندنش متعجب می‌شوی که چگونه در ایران اجازه چاپ گرفته، تاریخ انتشارش را نگاه می‌کنی؛‌‌ ۱۳۷۹. فیلم خوبی می‌بینی‌، متعجب می‌شوی، پایان؛ ۱۳۸۱. مقاله‌ای می‌خوانی، حقوق زنان؛ ۱۳۸۴. تنها نقطه اشتراک همه اینها یک دوره، یک نگاه، یک اسم… خاتمی.
پای اینترنت نشسته‌ای و وب‌گردی می‌کنی، یک سری واژه جلوی چشمانت رژه می‌رود. «اصلاحات»، «تساهل»، «تسامح»، «مردمسالاری دینی»، «بهار احزاب»، «تشکل‌های مدنی»، «انجمن صنفی روزنامه نگاران»، «حکومت قانون»، «گفتگوی تمدنها»، «نفی افراطی‌گری» ، «صندوق ذخیره ارزی»، « نفت ده دلاری»… از همه ی اینها مخرج مشترک که بگیری، تنها به یک اسم می‌رسی‌؛ سید محمد خاتمی.
سایت‌ها و روزنامه‌های «اقتدارگرایانِ منصب‌نشین» و «براندازانِ فرنگ‌نشین»، با آن همه تنافر، یک فصل مشترک هم دارند؛ دشنام به خاتمی. دو تیغه قیچی افراطی‌گری، نشانه رفته است گردن اصلاح‌طلبی را و برای این منظور چه کسی بهتر از خاتمی.
روزنامه‌نگاری را می‌بینی‌ که دل به غربت سپرده ناامید از همه چیز، از بن‌بست اصلاحات در ایران می‌گوید و از کوتاهی‌های خاتمی. پیشینه‌اش را که می‌جویی، نسبش می‌رسد به روزنامه‌های رنگارنگ روزهای اصلاحات و باز هم نام خاتمی. و اینها کم نیستند که خیل عظیمی از منتقدین خاتمی نیز دست‌پرورده ی دولت اویند. این خاصیت مشی‌ای است که خاتمی مروجش بود.
نمی توان خاتمی را ندید. خاتمی همه جا هست. در روزنامه‌هایی که دیگر پرشمار نیستند، در خانه ی سینمایی که دیگر باز نیست، در کتابهایی که دیگر اجازهء نشر ندارند. خاتمی این جاست. پیش دوست، پیش دشمن. در یاد ما و در دل ما.
گاهی دلمان تنگ می‌شود برایت، سید!
گاهی دلتنگ آن روزها می‌شویم که یک ایران، امید بود. گاهی دلمان می‌خواهد که می‌رفتیم به آن روزها و همانجا هم می‌ماندیم. آن روزها که با تو خندیدیم، با تو گریستیم. آن روزها که صندوق رأی را که می‌دیدیم، دلمان قرص بود. آن روزها که بیرون از وطن هم سرمان بلند بود. آن روزها که به دانشگاهمان می‌آمدی و ما فریاد می‌کشیدیم و تو با لبخند آراممان می‌کردی. آن روزها که می‌گفتی‌ «من از ایران سرفراز آمد‌ه‌ام…»
آن روزها گذشت. و امروز … دیوارت هنوز کوتاه‌ترین است، سید!
هنوز هم کسی جز تو خشممان را خریدار نیست. دلهایمان شکسته، قلبمان جریحه‌دار است، غرورمان هم ترک برداشته. نمی‌دانیم که چرا در آن روزهای پرامید، برایت تولد نگرفتیم. آن روزها که تولد و عروسی، کاری علیه امنیت ملی نبود.
تولدت مبارک سید! گاهی دلمان برایت تنگ می‌شود. مثل این روزها که شمع‌های کیک تولدت را می‌شماریم؛ ۶٩شمع برایت روشن می‌کنیم و از ته دل آرزو می‌کنیم که حالا حالاها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران.
مهرماه یکهزار و سیصد و نود و یک
* * *
امضاها به ترتیب حروف الفبا
(ء)
هومن ابراهیمی، بهرام ابوالفتحی، سعید احمدزاده، پروانه احمدی، پیمان احمدی ، عباس احمدی، مهدی احمدی، نعمت احمدی، رامین اخلومدی، دانگ آتار ارجبی، علی ارشدی، مجتبی اژه ئیان، آزاده اسدی ، رضا اسدی، میراردوان اسدی، ساناز اسفندیاری، آزیتا اسکندریون، سروش اسلامی، عسل اسماعیل زاده، کوهزاد اسماعیلی، اشکان اشعریون، اردوان اصحابی، دانیال اصغرنیا، مهرداد اصلانی، سهیل اعرابی، نازک افشار، داود افشاری، محمدرضا افشاری، مهدی اقبال، مهدی اقدم، مریم اقلیدی، نسرین اکبری نژاد، سهراب اکبری، علی اکرمی، مهدی اکرمی، جواد امام، محمد امجد، حمیدرضا امرائی، عباس املاشی، طاها امیدیان، علی امیری، فائزه امیری، مرضیه امیری، حمید امین اسماعیلی، احسان امینی، اسدالله امینی، اکبر امینی، الهه امینی، هادی اوجی، عماد ایرانی، جبار ایری، لطیف ایزدی، مرتضی ایزدی، مصطفی ایزدی، حامد ایلیان، سارا ایلیان
(آ)
بابک آذری، ایمان آذریان بروجنی، نیکان آرخی ، امیر آریازند، امیرحسین آزاد، پویا آزاد، علی آزادان، زهره آقاجری، علیرضا آقاعمو، بهروز آقامحمد، علیرضا آقایی راد، احمد آقایی، مهدی آقایی، سعید آگنجی، مریم آموسا، زهرا آویرا، امیر حسین آهویی، امیررضا آهویی
(ب)
میثم بادامچی، کامیار بادپا، حمید بارچیان، یحیی بارچیان، مسعود باستانی، آزاده باسط، محسن باقری، هادی باقری، محمدامین باقریان، آسیه باکری ، علیرضا بانک، رضا باوفا، سامان بختیاری، قادر برجی، سیاوش بسطامی، مهدی بلخاری، رویا بلوری، فاطمه بنائی، مهدیه بوذرجمهری، شیرین به روش، امیر بهادران، علیرضا بهبهانی، امیر بهرامی، مریم بهرامی، فاطمه بهزادی، رضا بهزادیان نژاد، آرش بهنام طلب، مسعود بهنود، محمد مصطفی بیات زنجانی، جلیل بیات، سمانه بیات، سوسن بیات، محسن بیگلربیگی
(پ)
سیدحسین پایدار اردکانی، شاهین پرویزی، اکبر پریچهر، حسین پریچهر، محسن پریچهر، فرزانه پژوهش، میلاد پناهی پور، امید پور محمدعلی، سعید پورحیدر، سعید پورعزیزی، لاله پورقدیری، احمد پورنجاتی، عاطفه پهلوان، آیدین پیرزه، محمدحسین پیروزی
(ت. ث)
وفا تابش، سیدمصطفی تاج زاده، علی تاجرنیا، حسین تاراز، سارا تبریزی، لیلا ترجمان، مژده تصویری، پوریا تقوی شیرازی، علی تقی پور، عاطفه تقی لو، غلامحسین تکفلی، امیر تنها، فرشاد توماج، آلاسادات تهرانی، محمدامین ثامنی، مریم ثروتی
(ج. چ)
مرضیه جدا، سید علاالدین جزایری، سارا جعفری، مهرنوش جعفری، وحید جعفری، جلال جلالی زاده، حمیدرضا جلائی پور، محمدرضا جلائی پور، سپهر جلوداری ممقانی، حسین جمشیدی گوهری، هماد جمشیدی، مهرداد جهانگیری، نسیم چالاکی، سمانه چوگان
(ح)
سمانه حاج علی، علیرضا حاج علی، رمضان حاجی مشهدی، رضا حاجی، حسین حاجیان، رامین حبیبی، سایه حبیبی، نجفقلی حبیبی، پدرام حربی، علی حزینی، امیرحسین حسنی پور، حامد حسنی خورشیدی، زویا حسنی، مانی حسین پور، مجتبی حسین خانی، مهدی حسین زاده، احمد حسینی امجد، آرش حسینی پژوه، رضا حسینی، سید رضا حسینی، سیدمحمود حسینی، حمید حق شناس، شریفه حق شناس، سیف الله حقانی، پژمان حقیقی، علی حکمت، احمدرضا حکمی، محمد حافظ حکمی، عباس حمزه ای، نیلوفر حورشناس، نیلوفر حورشناس، افشین حیدری ، غلامرضا حیدری، محمدحسین حیدری
(خ)
خاتون خالدی، ناصر خالقی، آرمین خامه، جهانبخش خانجانی، محمد خانجانی، رضا خانکی، ابراهیم خانیکی، هادی خانیکی، سعیده خدابخش، علی اصغر خدایاری، فاطمه خردمند، پریسا خرم، ریحانه خزایی، سارا خستو، حسین خسرونژاد، سید صالح خشوعی، محمدرضا خلیل آبادی، محمد حسین خلیلی اردکانی، اسماعیل خلیلی، سیدضیا خلیلی، هادی خوانساری، محمدحسین خوربک، محمدحسین خوشنویس، محمد خیرخواه، مسعود خیری
(د. ذ)
سینا دادخواه، محمدرضا دانایی، فخرالدین دانش، سروش دباغ، مصطفی درایتی، حامد ذاکر، بهروز ذاکری، مسعود ذهبیون
(ر. ز)
مریم راد، حسن رادنیا، فاطمه راکعی، مازیار رایج، احمد رایجی، عباس رایجی، فاطمه ربانی، مصطفی رجنی، نرگس رحمانی، ناصر رحمتی، ابوالفضل رحیمی شاد، محمدرضا رزاقی، علیرضا رستمی، نریمان رستمی، مصطفی رسته مقدم، لیلی رشیدی، پروانه رضا، آرمان رضاپور، امیررضا رضایان، حسن رضایی، نادره رضایی، یسنا رضاییان، مانا رضائیان، رضا رفیعی، سپیده رفیعی، سلطانعلی رفیعی، محمدعلی رفیعی، پریسا رکنی، زهرا سادات روح الامین، دامون روزبه، نسیم روستاپیشه، داود روشنی، علی رهبر، محسن رهبر، امیر عباس ریاضی، محمود ریاضی، رضا رئیسی، مانی زرشکی، ابوذر زمان، حسین زمان، مریم زمان، فرزاد زمانی، مسعود زمانی، مهشید زمانی، علی اصغر زندی، حیدرزندیه، نسیم زنگنه، هادی زینل زاده، سیدمرتضی زینلی
(س)
جلیل سازگارنژاد، محمدرضا سازگارنژاد، علیرضا ساکی، رضا سالبانی، شهاب سامانی، احمد سبطی، محمدهادی سبطی، مرتضی سبطی، مصطفی سبطی، علی سحرخیز، حسین سدبندی، امیرحسین سراجی، پرستو سرمدی، عرفان سروش، فریبرز سروش، ملاحت سلحشور، امیر علی سلطان، بهرام سلیمانی، عبدالسلام سلیمی، مجید سلیمی، صدرا سمنانی رهبر، بهرام سمیع، علی سمیعی زاده، حمید رضا سهل آبادی، سید شمس الدین سیاسی راد، علی سیداحمدی، نفیسه سیدآبادی، سیدحمید سیدی، محمد سیدی، ایرج سیرون، مهدی سیف حسینی
(ش)
سید محمد علی شاپوریان، علی اصغر شاپوریان، مهدی شادکار، شکیبا شاکر، بهروز شاهرخ نیا، محمدامین شایگان نیا، میثم شرفی، الهه شرقی، محمد شریعتی، محمد شفیعی، مریم شفیعی، علی اصغر شفیعیان، زهرا شکاری، آهو شکرایی ، علی شکوری راد، محمد شکوهی، محمدرضا شمس آبادی، شیوا شناوری، اسماعیل شنگله، رعنا شنگله، لیلا شنگله، علی شهسوار، مهدی شهسوار، الهام شهسواری، بهرام شهناسی، محمدجواد شهناسی، محمد شیبانی، میرزاعلی شیرازی، احمد شیرزاد، امین شیرزاد، سعید شیرکوند، صبا شیروانی
(ص. ض)
فاطمه صادقی، مجتبی صادقی، رادین صالحی، بهروز صحابه تبریزی، محمداسماعیل صحابه تبریزی، کاران صدرا، هاجر صدرهاشمی، صادق صدقگو، امیر حسین صدیق، هیلا صدیقی، محمد اسحاق صفایی، ابوالقاسم صفوی، سید سعید صفوی، زهرا صفیاری، سجاد ضرغام، امیرحسین ضیایی اردکانی، آزاده ضیایی
(ط. ظ)
آذر طاهرآبادی، ریحانه طباطبایی، شهاب طباطبایی، علی طباطبایی، علیرضا طبیبیان، محمدرضا ظفرقندی، حسین ظهیری
(ع. غ)
کریم عابدی، محمدعلی عابدی، وحید عابدینی، پیمان عارف، علیرضا عاشوری، فاطمه عباسقلی زاده، پانی عباسی، محمد صابر عباسیان، محمد عبایی، شیرزاد عبداللهی، فیض الله عرب سرخی، ساجده عرب سرخی، فاطمه عرب سرخی، امید عرب، محمود عرب، تایماز عظیمی، سیدعلی عظیمی، احمد علاء الدین، کاظم علاء الدین، محمدحسین علاء الدین، روزبه علمداری، آویسا علوی، سجاد علوی، صادق علوی، محمدامین علیخانی، ژیلا عماد، فریدون عموزاده خلیلی، زهرا عنایتی، امیررضا عنبرانی، عباس عیدگاهی، اسدالله غریقی، فاطمه غفاری، مریم غفاری، علی غلامی، صنم غیائی، فریبا غیور
(ف. ق)
فرشید فاریابی، محمد فاضلی کیا، جاوید فخریان، مجید فراهانی، داریوش فرجی، عبدالرزاق فردوسی، حسن فرشتیان، آرتا فرهودی، مریم فریبرزی، حسن فرید، سعید فضایلی مقیمی، عسکری فقیه، محمدطاهر فقیه، فرزاد فلاحتی، نرگس فلاحی، پروین فهیمی، هادی قابل، بهروز قادری، سیدصادق قادری، امید قاری، حسین قاسمی، مهدی قاسمی، علی حسین قاضی زاده، مریم قدس ، مرتضی قدمگاه، علیرضا قدیری، محمدرضا قرآنی، مریم قربانی فر، مهرداد قربانی، صفیه قره باغی، مهدی قریشی، احسان قلمچی، اشرف قمی، بهزاد قنبری، سعید قندهاری، جمشید قوچانی نژاد
(ک.گ)
امین کاشفی، امین کاظم لو، رامین کاظمی، نازنین کاظمی، ناظمی کاظمی، حسین کبیر، حنیف کبیر، یاسر کر، محمدجواد کرخی، مسعود کریم زاده، افشین کریمی، داود کریمی، رحیم کریمی، عبدالله کریمی، محمد کریمی، شبنم کسرایی، روح الله کلانتری، مجید کلثومی، کیمیا کورس، ابوالفضل کول آبادی، علی کوهساری، مهدی کوهیان، حمید کهرام، محمد کی ارسلان، ساجده کیانوش راد، محمد کیانوش راد، سجاد کیومرثی، طیبه کیومرثی، اسماعیل گرامی مقدم، احسان گرجی، حبیبه گلرخ، زهرا گلشن، پیمان گلی، رضا گنجی، سعید گندمی، سهیل گوهری
(ل. م)
محمد لزر غلامی، مهرسا لطانی، حمید لطفی، مسعود لواسانی، احسان مازندرانی، عباس مانا، مرتضی مبلغ، زهرا مبلغ، نرگس مبلغ، مژده متقیان، سیدجواد متولی، پرستو متین زاده، یاشار مجاور، بهنام مجد، زهرا مجردی، مهسا محب علی، سحر محتشمی پور، فخرالسادات محتشمی پور، ضیاء محسنی، محمدرضا محقق، جلال محمد لو، حسام محمدزهی، روح الله محمدی معین، احسان محمدی، اروجعلی محمدی، بهروز محمدی، حمید محمدی، غلامحسین محمدی، مجتبی محمدی، مهرنوش محمدیان، محبوبه محمودزاده، مهدی محمودیان، احمدرضا مرادی، قاسم مرادی، حسام مرادیان نژاد، دانیال مراقی، احمد مرشدیان، الهه مرودشتی، حسین مزارعی، علی مزروعی، محسن مسعودی نژاد، مهدی مسلم خانی، سیامک مسیح پور، سعید مسیحا، میثم مشایخ، علیرضا مصاحب، پژمان مظفری، حسین مظفری،زهرا مظفری، مسعود مظفری، مهدی مظفری، محمد مغرب، مهدی مقدری، مهدی مقدم دوست، احسان مکتبی، ابراهیم ملکی، رویا ممتحنی، مهدی منتظرقائم، نعمت منصفی، آذر منصوری، سید حسن موسوی نژاد، آمنه موسوی،زینب موسوی، سوده موسوی، سیدپوریا موسوی، سیدحسین موسوی،مزدک موسوی، مهدی موسوی، اکرم موقری، ناهید مولوی، کاوه مومنی، شهروز مهدی پور، محمد مهدیان، محمدهاشم مهیمنی، عبدالناصر مهیمنی، محسن مهیمنی، محمدحسین مهیمنی، روح الله مهیمنی، رضا میر، محمد میردامادی، مهدی میردامادی، اسماعیل میرزایی، حامد میرزایی، کمال میرزاییان، رضا میرزاییان، نصرت میرعرب، سید مرتضی میری، فاطمه میریونسی، آرش میلانی، مهدیه مینوی
(ن. و)
سعید نادری، سیدمهدی نادمی، رامین ناصح، مرتضی ناعمه، احمد نامداریان، ابوالفضل نامنی، سید ابراهیم نبوی، سیدباقر نبوی، یاسر نبوی، مهدی نجفی، آرش نجفیان، حمیدرضا ندایی، محمدرضا نژادحیدری، حسین نصیری، محمد نعیمی پور، حسین نقاشی، محمد سجاد نقوی ، معین نقویان، فرخ نگهدار، امیر نورالهیان، حسین نورانی نژاد، سعید نورمحمدی، ابوالقاسم نوروزی، هاله نوری، جمشید نیرومند، بهنام نیک زاد، حسین نیک خواه، رضا نیک نداف، امیر وارسته حیدری، صدیقه وسمقی، سید شمس الدین وهابی، مهدی وهابی
(ه. ی)
سیدمهدی هاشمی، فواد هاشمی، محسن هاشمی، مهدی هاشمی، مهسا هاشمی، آرش هامون، طاهره سادات هجرتی، فاطمه هجوانی، حنظله هدایتی، سودابه هروی فرد، مهدی یارمحمدی، فرزاد یاس، مریم یحیوی، مهدی یزدانی خرم، علی یزدانی، یاسر یوسف زاده، حسن یوسفی اشکوری، حسن یونسی


 






۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

گفت و گویی درباره ملیت های ایرانی

گفتگوی من با استاد یوسفی اشکوری درباره مسائل اقوام یا ملیت های ایرانی که در سایت ملی مذهبی منتشر شده است


گفت و گویی مکتوب درباره اقوام ایرانی

حسن یوسفی اشکوری1
اشاره: چندی پیش یکی از هم وطنان با نام سعید شفیعی نامه ای از پاریس برای من ارسال کرد و در آن از مواضع بیانیه ای که با امضای شماری از فعالان سیاسی و فرهنگی در نقد بیانیه توافقی بین دو حزب کردی حزب دموکرات کردستان ایران و کومله انتشار یافته و از جمله امضای من هم پای آن بود انتقاد کرده و از جمله به طور خاص به حمایت من از آن بیانیه به شدت خرده گرفته بود. من از ایشان پرسیدم به طور مشخص بگوید ایرادشان به آن بیانیه چیست تا امکان توضیح و پاسخگویی فراهم شود. این دوست در پاسخی نسبتا کوتاه به برخی از نکات اشاره کرد. من نیز در پاسخ توضیحی دادم. ایشان مجددا پاسخ داد و من نیز بار دیگر شرحی ارائه دادم و ایشان نیز باز پاسخی دادند. در نهایت احساس کردم که به جهات مختلف گفتگو نمی تواند به جایی برسد. یکی از دلایل این بود که به گمان بحث در محورهای مشخص و مشترک اختلافی پیش نمی رفت. از این رو به آقای شفیعی پیشنهاد شد که نقطه پایانی بر این گفتگو بگذاریم اما این مکالمات منتشر شود چرا که چنین گفتگوهایی در شرایط کنونی می تواند به روشن شدن برخی مسائل ملی کمک کند و حداقل تفاوت دیدگاهها را نشان دهد. آنچه در حال جاضر در عرصه عمومی و از جمله در جامعه روشنفکری و کنشگران فرهنگی و سیاسی ایرانی مورد نیاز است مکالمه و مفاهمه است. تجربه نشان می دهد پاره ای از مسائل مهم ملی و بیشتر حول مسائل قومی در ایران چنان دچار بدفهمی و در نتیجه سوء تفاهم است که اصولا شماری از طرفهای مباحثه حرف همدیگر را به درستی نمی فهمند. این گفتگو نیز یکی از این نمونه هاست. با این همه راهی جز گفتگو و تعامل به قصد تفاهم نیست. به تقاضای دوست نادیده اما عزیز جناب شفیعی متن گفتگوهای مکتوب به صورتی که انجام شده یعنی بدون تغییر به ترتیب تبادل آورده می شوند. با سپاس از ایشان.
استاد گرامی آقای اشکوری
با سلام و آرزوی سلامتی برای  شما
من دانشجوی دکترای جامعه شناسی در فرانسه هستم وهمواره سعی کرده ام کارهای شما را چه در ایران و چه اکنون دنبال کنم. غرضم از نوشتن این نامه به جنابعالی متعجب شدن از دیدن امضای شما بر پای بیانیه “حفظ تمامیّت ارضی ایران، سرآغاز هر کارپایۀ سیاسی است” است. امضای شما چنان مرا مبهوت کرده که نمی دانم  چگونه باید تایید شما بر این بیانیه را برای خودم تحلیل و هضم کنم. صادقانه عرض کنم شما و اندک شماری از نویسندگان و روشنفکران امید ما برای ارائه تصویری از ایران و آینده ایران از منظری  غیر مرکزگرایانه و یا با عرض پوزش غیر شووینسیتی هستید. امضای شما در پای بیانیه تنها امضایی بود که مرا به شدت رنج داد. احساس اینکه بخشی از وجودم زخمی شده باشد.  اما در برابر امضاهای دیگر حس خاصی نداشتم، شاید به خاطر این که انتظار خاصی هم از امضا کنندگان دیگر در من نبوده است. بخاطر همین در جایگاه یک دانشجو و پیگیر پروژه روشنفکری دینی جسارت می کنم و به خودم اجازه می‌دهم به شما اعتراض کنم.
اعتراض من به نقد بیانیه این دو حزب نیست بلکه به بدبینی و سوء ظنی که در سراسر این بیانیه موج می زند، و امضای شما را در خود دارد. به اتهام “تجزیه طلبی” که اگر بیانیه دو حزب کردستان با نگاهی از سر اعتماد خوانده شود برداشت های دیگری نیز ممکن است و این اعتمادی است که در همه این سالها از ملیت های ایرانی دریغ شده است و در آخر لحن بیانیه و جابه جا حکم راندن از بالا که گویی کسانی آگاه تر از اقوام یا ملیت‌های ایرانی نسبت به شرایط شان و خواسته‌هایشان وجود دارد و تابو و هیولایی از فدرالیسم ساختن و حق تعیین سرنوشت را به این آسانی نادیده گرفتن گاه نشان می دهد که گویی به جدیت کسی به دموکراسی بعنوان سیستمی که بهتر از سیستم های دیگر توانایی حل و مدیریت مشکلات و نزاع ها را دارد، اعتمادی ندارد و ترجیح داده می شود که به شیوه مرکز گرایانه که در صد سال اخیر برای حل این مسئله پی گرفته شده است ، در آینده نیز بدان شیوه عمل شود.
من اگر تا امروز فکر می کردم که می شود در ایرانی واحد همه به شکلی متمدن زندگی کنند نوع برخورد با بیانیه این دو حزب نه تنها توسط بیانیه شما بلکه واکنش های بسیاری که این روزها می بینیم مرا مطمئن می کند که این امکان دیگر از میان رفته است چرا که ایمان من برای امکان حل مسئله ملیت های ایرانی همواره وجود کسانی چون شما و خصوصا شخص شما بوده است که با رنج تمام باید بگویم که  اگر شما هم به این روند پیوسته باشید آنگاه مطئمن می شوم که امیدی برای ایران آینده با مرزهای کنونی وجود نخواهد داشت.
عذرخواهی مرا برای جسارتم بپذیرید
با احترام
سعید شفیعی دانشجوی جامعه شناسی در پاریس
+++
دوست عزیز جناب آقای شفیعی
با عرض سلام و آرزوی سلامتی
ضمن سپاس از لطف و حسن ظن شما پیش از هر چیز از این که موجب رنج شما و احیانا موجب ناامیدی شما از ایران فردای بهتر شده ام مایه تأسف است اما امیدوارم که توضیحات مختصر تا حدودی جبران مافات بکند و حداقل روشن کند که اختلاف نظر احتمالی در کجاست.
در متن مختصر شما چند نکته محوری وجود دارد که تلاش می کنم به ترتیب طرح آنها شرحی کوتاه عرض کنم:
۱- بدبینی و سوء ظن نویسندگان بیانیه نسبت به بیانیه دو حزب کردی. گرچه من نویسنده بیانیه انتقادی نیستم و اگر می نوشتم ممکن بود با ادبیات متفاوت می نوشتم اما هنگام امضای آن چنین استنباطی نداشتم و فکر می کنم که خود شما نیز اگر آن را همدلانه مطالعه می فرمودید چنین برداشتی نمی داشتید. در عین حال محورهای کلیدی بیانیه هموطنان کرد ما به روشنی مایه بدگمانی و یا مستعد بدفهمی است. دلایل و مستندات آن در همان بیانیه و بیانیه های انتقادی دیگر (از جمله بیانیه کنشگران ملی-مذهبی که طیف دوستان ما منتشر کرده اند) مطرح شده است و از این رو نیازی به بازگویی نیست. افزون بر آن شرایط زمانه را در نظر بگیرید: آمادگی اسرائیل و احیانا آمریکا و غرب برای یک رویارویی فیصله بخش با ایران، ماجرای سوریه و از همه آشکارتر تلاشهای حتی علنی برخی افراد و یا جناحها در حاکمیت آمریکا مبنی بر پیشنهاد جدایی آذربایجان و . . . در هر حال به گمان تنظیم کنندگان بیانیه سخن متن با عباراتی تنظیم شده که در صورت اجرا به جدایی کردستان و تجزیه ایران منتهی خواهد شد. خوشحالم که سخنگویان این دو حزب اخیرا به صراحت تجزیه گرایی را انکار می کنند اما به نظر می رسد که متن با این دعوی هماهنگ نیست. با این همه ای کاش توضیحات مفیدی که بعدا ارائه داده اند در همان بیانیه می آمد.
 ۲- فرموده اید «اعتمادی که در همه این سالها از ملیت های ایرانی دریغ شده است». در مورد ملت و ملیت در قسمت بعدی سخن خواهم گفت اما اصل مدعا کاملا درست است و متأسفانه مؤلفه اصلی «سرمایه اجتماعی» که همان «اعتماد» است در جامعه ایرانی و از جمله در نخبگان و سیاستمداران و احزاب و اقوام بسیار اندک و ضعیف است و در مقابل بی اعتمادی و سوء ظن فراوان و این صد البته از بیماریهای مزمن جامعه ایرانی است و قطعا باید درمان شود. اما ریشه های این بیماری مزمن در کجاست؟ آیا این بی اعتمادی یک سویه است؟ مثلا با فرض بی اعتمادی نسبت به ملیت های ایرانی این پدیده یک طرفه است و از آن سو زمینه های تاریخی و اجتماعی وجود ندارد؟ شما که جامعه شناس هستید بی گمان بهتر می توانید به آن پاسخ دهید. تحولات و پدیده های اجتماعی تک ساحتی نیستند. به اشاره عرض می کنم تاریخ هفتاد ساله کردستان و آذربایجان و خوزستان و برخی نواحی مرزی ایران (حتی در منطقه علی الاصول بی مسئله ای چون گیلان) را مرور بفرمایید.
۳- اما موضوع مهم ملت و ملیت. این روزها در بیانیه های مورد اشاره و حامیانشان این مدعا بسیار تکرار می شود که «ایران کثیرالمله» است و مرادشان این است که کرد (و ترک و عرب و بلوچ و . . .) هر کدام ملت اند و بنابراین ایران جامع ملل است. بر اساس این مدعا «اصل حق تعیین سرنوشت» مطرح می شود و نتیجه آن که هر ملت ساکن در درون مرزهای جغرافیایی کنونی ایران حق دارند درباره خود مستقلا تصمیم بگیرند. دوست عزیز! دوست دارم به این قسمت سخنم بیشتر توجه بفرمایید و به ویژه از شما می خواهم که در این مورد صریحا نظرتان را بگویید.
می دانیم که مفهوم ملت به معنایی سیاسی آن کاملا جدید است و در گذشته هر گز به این معنا وجود نداشته است. ملت به معنای کنونی آن برآمده از تاریخ تحولات مدرن در جهان غربی است و می توان آن را چنین تعریف کرد:
ملت عبارت است از مردمانی که دارای تاریخ و فرهنگ و باورها و عواطف (شادیها و غمها) و احیانا نژاد مشترک اند و در درون یک واحد جغرافیایی با مرزهای معین زندگی می کنند و دارای حکومتی واحد و قانون اساسی واحد هستند. در این صورت روشن است که مؤلفه هایی چون تاریخ و فرهنگ و زبان و دین و عواطف و علایق مؤلفه های اصلی و انحصاری برای تعریف و تعیین محدوده ملت و ملیت نیستند بلکه سه مؤلفه انحصاری محدوده ملیت و ملیت را روشن می کنند: مرزهای جغرافیایی معین، حکومت واحد و قانون اساسی واحد. امروز کردهای عراقی و سوری و ترکیه کردند اما ایرانی نیستند و همین طور ترکان و عربان و بلوچان و ترکمنان و دیگران که در کشورهای مختلف زیست می کنند و شماری نیز در ایران زندگی می کنند و از این رو ایرانی اند. ایرانی بودن نه به زبان فارسی است و نه به دین و نه جغرافیای تاریخی فلات ایران و نه به هیچ چیز دیگر (هرچند تمام اینها از اجزای هویت تاریخی و ملی و فرهنگی ایرانیان است) بلکه ایران امروز (نه ایران عصر باستان و یا عصر صفوی و نه حتی عصر قاجاری) عبارت است از همین ۱۶۴۸۰۰۰ کیلومتر مربع و همین گربه نشسته و با همین حاکمیت سیاسی و حقوقی و همین قانون اساسی و طبعا در آینده ممکن است دارای حاکمیت و قانون دیگر بشود. از این رو ملت ایران در برابر ملل دیگر (مانند ملت عراق و مصر و اردن و آلمان و فرانسه و آمریکا و . . قرار می گیرد نه در برابر اقوام داخلی خودش. در هند هم اقوام بسیار زندگی می کنند اما هر گز نه آنها خود را ملت می دانند و نه دیگران آنها ذیل این عنوان می شناسند.
بدین ترتیب نمی دانم چرا اقوام (هرچند کهن تاریخی) ایران ملت خوانده می شوند؟ کردها دارای مؤلفه های سه گانه انحصاری در تعربف ملت اند؟ حتی می توان جلوتر رفت و پرسید در گذشته های دور و نزدیک نیز کردها چنین بوده اند؟ (بگذریم که اگر هم بوده قرنهاست که چنین نیست و از این رو خللی در مدعای ما ایجاد نمی کند). در این چهارچوب «حق تعیین سرنوشت ملل» چه معنایی پیدا می کند و در مقام عمل به کجا منتهی خواهد شد؟ درباره حق تعیین سرنوشت به زودی سخن خواهم گفت.
۴- اما «حکم راندن از بالا». به روشنی عرض می کنم که چنین ذهنیتی نه در نویسندگان و امضا کنندگان بوده و نه به طور خاص در من که در این مورد قاطع تر می توانم نظر بدهم. این چه برداشت نادرستی است که شما و برخی دیگر دارید؟ موضع نقد روشن است: دو حزب شناخته شده و با سوابق کم و بیش روشن (بگذریم که هر کدامشان به چند گروه منشعب شده و معلوم نیست کدامشان کدام بخش مردم کرد را نمایندگی می کنند) بیانیه مشترکی انتشار داده و در گذرگاه باریک تاریخ ایران مواضعی را اعلام کرده اند که نیک و بد آن با کل مملکت و سرنوشت تمام مردم ایران در حال و آینده ارتباط وثیق پیدا می کند و در برابر آن گروهی از شناخته ترین افراد هموطن آنان نیز به نقد آن پرداخته اند. همین و بس! می فرمایید مخالف نقد نیستید، بسیار خوب، حداقل به گمان امضاکنندگان بیانیه، این بیانیه نقد دیدگاه‌های اعلام شده دوستان کرد است. این حق طبیعی تک تک مردم ایران است که در تمام امور مهم و غیر مهم کشور اظهار نظر کنند و البته ممکن است نقدها نادرست باشد و از این رو نقد شوندگان نیز حق دارند پاسخ دهند. ما نیت خوانی نکرده ایم و به سخنان دوستان اعتماد می کنیم و آنان را تجزیه طلب نمی دانیم اما حق داریم در مورد مبرمترین موضوع ایران و استقلال و تمامیت ارضی کشور با وسواس و حساسیت لازم بیندیشیم و اظهار نظر کنیم.
از قضا دوستان کرد ما هستند که به گونه ای سخن می گویند که گویی فقط خود حق دارند حرف بزنند و دیگران مجاز نیستند و باید مواضع آنان را یا قبول و یا سکوت کنند. جای جای ایران مال همه است و هیچ کس از دیگری ایرانی تر و لذا محق تر نیست. خوشبختانه در متن بیانیه صریحا هر نوع خشونت و تبعیض و سرکوبی محکوم و در مقابل از حق برابر تمام ایرانیان دفاع شده است. در هرحال موضع بالا و پائین از مقولاتی است که بیشتر یک حس و یا تفسیر است و اگر هم باشد به سادگی نه قابل اثبات است و نه البته قابل نفی.
۵- اما «داستان فدرالیسم». این هم داستان کهنه ای است. به لحاظ نظری فدرالیسم نوعی سامان سیاسی و مدیریتی که در صورت ضرورت و تحقق پیش زمینه های آن حتما مفید و شکلی از تحقق نظام دموکراتیک است چنان که اکنون کشورهای بزرگی در جهان از چنین سیستمی برخوردارند. در بیانیه مورد نظر هم  نظام فدرالی که در نظام فکری نویسندگان بیانیه احزاب کرد و در چهارچوب مؤلفه های کلیدی موجود در متن بیانیه مطرح شده مورد نقد قرار گرفته نه اصل فدرالیسم و حداکثر اظهار شده که نظام فدرال برای شرایط ایران کنونی مناسب نیست. اما در مورد خودم می توانم به صراحت بگویم هرگز با اصل نظام فدرال مخالف نیستم و آن را تابو نمی دانم اما این که در ایران امروز و آینده نزدیک قابل تحقق است و یا نه و یا اصولا ضرورتی دارد یا نه، نیازی به مباحثه و گفتگوهای جدی و عمیق در سطح ملی است و باید کارشناسان (جمعیت شناسان، سیاستمداران، جامعه شناسان، اقتصاددانان و . . .) در این مورد نظر بدهند و در نهایت با یک همه پرسی ملی تعیین تکلیف شود. محض اطلاع شما عرض می کنم در مجلس اول زمانی که مجلس به دولت تکلیف کرد که طرح جدید تقسیمات کشوری را در شش ماه تنظیم و به مجلس ارائه دهد، من طی نامه ای به وزارت کشور پیشنهاد طرح فدراتیو را دادم و یک جلسه هم از من دعوت شد به وزارت کشور رفتم و درباره پیشنهادم توضیح دادم. اما اکنون در این باره نفیا و اثباتا نظری ندارم چرا که اطلاعات و در نتیجه صلاحیت لازم برای گزینه ای خاص را در خود نمی بینم. می افزایم که در حد اطلاع من امضاکنندگان بیانیه فعلا تا اطلاع ثانوی نظامی کارآمدتر و مفیدتر از دموکراسی ملتزم به حقوق بشر برای اداره بهتر کشور نمی شناسند و نمی دانم از کجا استنباط کرده اید که امضاکنندگان آن به این سیستم دموکراسی اعتماد ندارند. اما نکته آن است که اظهار نظر و طراحی و اجرای آن به دست تک تک ایرانیان از اقوام و افکار مختلف انجام می شود و حق انحصاری کسی نیست.
در همین جاست که مسئله «تعیین حق سرنوشت» جایگاه مفهومی و سیاسی خود را پیدا می کند. با توجه به معنای روشن ملت در اندیشه سیاسی مدرن، در ایران زمین کنونی یک ملت وجود دارد که عنوانش هست «ملت ایران» و البته (مانند دیگر ملل) دارای تفاوتها و حتی اختلافات فرهنگی و قومی و زبانی و مذهبی درونی نیز هست. از این رو «ملت ایران» درباره خود تصمیم می گیرد نه یک گروه و یا قوم و قبیله و جماعت. حتی اگر روزی مسئله فدرالیسم و حتی جدایی قومی و گروهی مطرح شود باید از طریق گفتگو و مفاهمه و مراجعه به آرای عمومی باشد (مانند کبک کانادا و یا ایرلند بریتانیا). اما برخی از حامیان صریحا اعلام می کنند در صورت عدم موافقت عموم مردم ایران با فدرالیسم و احیانا جدایی و استقلال به راه خود خواهند رفت. در این صورت دموکراسی و مسالمت و حقوق بشر چه جایگاهی خواهد داشت؟ در این صورت جز توسل به زور و عبور از دریای خون راهی دیگر قابل تصور است؟
جالب است که گویا عده ای با زبان بی زبانی می گویند آنچه ما می گوییم حق است و ما به هر قیمتی از حق تعیین سرنوشت خود استفاده می کنیم و با توسل به هر وسیله و ابزاری (ولو زور و جنگ و خشونت و احیانا دخالت خارجی) به حق فرضی خود می رسیم اما دیگران حق ندارند به زور متوسل شوند و اگر کسی مقاومت کرد زورگو و مستبد خواهد بود. این اندیشه در متن بیانیه و برخی سخنان برخی حامیانشان نیز منعکس است.  گفتن ندارد حق یک طرفه نیست، هر ایرانی به اندازه هر ایرانی دیگر (با هر گرایشی و یا طایفه ای و مذهبی) از حق تعیین سرنوشت برخوردار است و این ملت ایران است که حق دارد در هر موردی تصمیم بگیرد. با توجه به این ایده و واقعیت است که «استقلال ایران و تمامیت ارضی آغاز کار پایه هر کار سیاسی» دانسته شده است. آزادی و امنیت و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر و انتخابات آزاد و مفاهیمی مانند آنها مطلوب هر ایرانی است و تمام آزادیخواهان ایران دیری است که برای آنها مبارزه می کنند، چرا و به چه دلیل این همه تأکید بر روی رهایی و آزادی و انتخابات آزاد و حق تعیین سرنوشت برای یک اقلیت قومی و زبانی و به یک معنا مذهبی می شود؟ اگر قرار باشد اقوام و گروههای دیگر ایرانی خود مستقلا درباره خود تصمیم بگیرند چه فرجامی خواهد داشت و در عمل به کجا خواهد رسید؟
۶- اما «مرکزگرایی». ظاهرا مرکزگرایی هم دارد به یک دشنام سیاسی تبدیل می شود. مرکزگرایی یعنی چه؟ آیا  بدان معناست که نیازی به یک دولت مقتدر مرکزی در ایران زمین نیست؟ بعید می دانم چنین نظریه ای مدافعی داشته باشد. اما اگر مراد این است که مردم ایران در نواحی مختلف کشور حق دارند در تمام امور کشور اظهار رأی و نظر کنند و یا امور محلی و بومی خود را بر عهده بگیرند، قطعا درست است و قابل دفاع؛ اصولا این از لوازم نظام دموکراتیک (به ویژه دموکراسی شورایی که من مدافع آن هستم) می باشد. در تاریخ معاصر ایران این ایده همواره پیگیری شده است. در مشروطه در عین گرایش به دولت مقتدر دموکراتیک برای سامان دهی متمرکز اوضاع آشفته عصر قاجار، ایده توزیع قدرت در نواحی مختلف و در دست ملت و کاستن از تمرکز گرایی «انجمن های ایالتی و ولایتی» در قانون اساسی تصویب شد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی اول نیز طرح شوراها به تصویب رسید. اما از آنجا که این اندیشه با حکومت های مستبد و اقتدارگرا (شاهی و یا ولایت مطلقه) سازگار نبوده و نیست و با منافع باندی و فرقه‌ای و طبقاتی عده‌ای در تعارض است تا کنون اجرا نشده است. اگر همان انجمن های ایالتی و ولایتی عملی شد بود نه استبداد پهلوی را داشتیم و نه استبداد مذهبی بعدی را و نه اصولا انقلابی رخ می داد.
با توجه به این واقعیت است که باید گفت امضاکنندگان بیانیه انتقادی نه تنها تمرکزگرا نیستند بلکه غالبا خود عمری برای تمرکززدایی کوشیده اند و در متن بیانیه نیز بدان تصریح شده است. اما دعاوی مطرح شده در بیانیه نخست دوستان کرد چیزی به مراتب بیشتر از تمرکرزدایی است و فقط کافی است بار دیگر محورهای آن مرور شود. اگر حکومت ها و دولت های مستبد در طول صد سال به نام دفاع از تمامیت ارضی و استقلال و یا بهانه های ناموجه  حقوق حقه مردمان ایران و اقلیت های قومی و مذهبی و جنسیتی را نادیده گرفته و به سرکوب و خشونت متوسل شده اند نباید از سوی دیگر بام سقوط کرد و به رویکرهای نامتعارف و زیانبار برای همه و برای مجموعه ملت ایران روی آورد.
در هرحال مهم آن است که به قول شما همه ایرانیان بتوانند متمدنانه زندگی کنند و از طریق راهکارهای متمدنانه مسائل  و مشکلاتشان را حل کنند. باید همه ما بکوشیم که در آینده نه آمریتی در کار باشد و نه جدال و خشونتی رخ دهد.
سخن آخر این که شما نباید از آینده بهتر ناامید شوید، اختلاف همیشه هست و خواهد بود و آدمها هم اشتباه می کنند ولی تاریخ تحولات مثبت و منفی با همین آدمهای غالبا متوسط ساخته و پرداخته می شود. اعتراض به هر چیز و هرکس حق شماست.
به امید فردایی بهتر – یوسفی اشکوری
+++
استاد گرامی
ابتدا پیش از هر چیز از حساسیت شما قدردانی می کنم و حس شخصی من ازمنش اخلاقی شما خصوصا در پاسخی که فرستاده بودید برای من بسیار ارزشمند و درونا بسیار خوشحال کننده است.
این چند روز در هر دقیقه اش در حال فکر کردن به مطالب شما بودم و سیلی از مثال ها و نمونه ها از تبعیض های سیستماتیک (حکومتی و روشنفکری) در ارتباط با اقوام یا ملیت‌های ایرانی را مرور می کردم که سعی می کنم طوری که وقت شما را زیاد نگیرم برخی از آنها را در ارتباط با موضوع اخیر با شما در میان بگذارم:
حساس بودن موضوع :
نقد هر کس یا هر عمل سیاسی  – اجتماعی مسلما مجاز است و در بداهت این موضوع تردیدی نیست. اساسا  مناقشه ای در نقد بیانیه احزاب کردستان وجود ندارد و هر کسی حق دارد به این بیانیه انتقاد کند.
اما مساله این است که بیانیه شما چه احساسی بر می انگیزد. چرا این بیانیه در من شوک ایجاد کرد؟ بهت من از این بود که ادبیات بیانیه ادبیات همیشگی در تاریخ معاصر ما در مواجهه با اقوام خصوصا کردهاست و من تعجب کردم که چگونه ممکن است که هم حاکمان سرزمین من و هم روشنفکران با مفاهیم و برداشت مشابهی با یک حق آشکار که حقوق بخشی از مردم ایران است روبرو می شوند. صادقانه عرض کنم برخی کلمات بیانیه برای من ترسناک اند. از احساس من که بگذریم و واکنش ها به بیانیه شما را در بین هموطنان کردمان دنبال کنیم ببینیم که آنها چه احساسی داشته اند. من نمی خواهم این واکنش ها را منعکس کنم اما توجه به آنها می تواند نشان دهد که نویسندگان بیانیه در تضاد با این مدعا که باید حساس بودن موضوع را در نظر گرفت و شرایط را نیز، خود حساسیتی نشان نداده اند و به سنت برخورد با اقوام وفادار مانده اند و از همان ادبیات و اندیشه بهره برده اند.
نویسندگان بیانیه کردها نوشته اند که “حق تعیین سرنوشت” ، ” فدرالیسم ملی–جغرافیایی”  شعار اصلی و برنامه سیاسی آنهاست و بیانیه شما این دو موضوع را “آشکارا زمینه ای برای تجزیه و تلاشی ایران” اعلام کرده است. به نوعی شیوه برخورد با بیانیه احزاب کرد از نظر گفتمانی مشابه گفتمانی است که که در دوره معاصر توسط حاکمیت های مختلف برای پس زدن و سرکوب این اقوام به کار گرفته شده است.
این مشابهت سبک و شیوه و روند بحث در بیانیه است که دلزدگی وسیعی ایجاد می کند و این شبهه را در میان فعالان کرد بوجود آورده که روشنفکران مخالف جمهوری اسلامی نیز گویا در مورد برخی مسائل مثل سرنوشت اقوام ایرانی اختلاف چندانی با حاکمیت فعلی یا قبلی ندارند.
حق تعیین سرنوشت :
مسئله حق تعیین سرنوشت تنها موضوعی مرتبط با ملت یا ملیت ها نیست و اساسا مناقشه بر سر لفظ ملیت نیست. هر گروه از مردم، حال به هر اسمی خوانده شوند چه یک قوم، اقلیت یا ملیت می تواند بر علیه وضع موجود اعتراض کند و خواسته های خود از جمله استقلال، خودمختاری، یا جدا شدن را طلب کند. اساسا اینکه مردمی از گروه اجتماعی خاصی ( قوم، ملیت) بسته به شرایط خاصی درخواست ها و خواست هایی داشته باشند اساسا با دموکراسی نه تنها ناسازگار نیست که مبنای دموکراسی است. و اساسا اگر حکومتی دموکرات است یا روشنفکران و اپوزیسیونی به دنبال پایه ریزی دموکراسی در کشوری است بایستی به این خواسته ها توجه جدی نشان دهند.
من به مثال های شما (ایرلند و کبک) چند نمونه دیگر افزوده ام که نشان دهنده آن است که در تمام موارد اساسا رفراندوم مخصوص همان منطقه درخواست کننده خودمختاری،استقلال یا جدایی است نه تمام کشور:
بعنوان نمونه در چند هفته گذشته شاهد یکی از بزرگترین راهپیمایی مردم کاتالونیا اسپانیا بودیم که خواستار تاسیس کشوری مستقل شدند. منطقه ای که اکنون به صورت خودمختار اداره می شود. این امکان در دموکراسی اسپانیا وجود دارد که این مردم راهپیمایی یک میلیون و پانصد هزار نفری خود را در بارسلونا برگزار کنند.
رئیس منطقه کاتالونیا گفته است که بین مردم اسپانیا و کاتالونیا نوعی احساس خستگی شکل گرفته است و گفته است که بخش بزرگی از جامعه کاتالونیا دوست دارد یک ملت باشد پس بیایید با آنهایی که دوست دارند یک ملت باشند مشورت کنیم. ایشان سپس از احتمال برگزاری همه پرسی در کاتالونیا درباره این موضوع خبر داده است.
در مورد اسکاتلند، آلکش ساموند رئیس حزب ملی اسکاتلند و وزیر اول دولت محلی گفته است که اگر حزب او اکثریت کرسی های پارلمان اسکاتلند را بدست آورد یک رفراندوم برای انتخاب گزینه استقلال در اسکاتلند برگزار می کند. او گفته است علاوه بر گزینه استقلال گزینه دیگری یعنی افزایش حداکثری اختیارات محلی نیز برای رای دهندگان وجود خواهد داشت[۱]. این رفرداندوم در اسکاتلند خواهد بود نه در تمام انگلستان. اما دولت مرکزی بریتانیا به شدت مخالف استقلال است. آقای ساموند هر یک از گزینه های استقلال، افزایش حداکثری اختیارات یا حفظ وضع موجود را حق طبیعی مردم اسکاتلند دانسته است. بنابراین همه پرسی در تمام انگلستان نیست و حتی درباره بحث حقوقی آن هم مناقشه در میان است که آیا باید این همه پرسی به تایید دولت مرکزی انگلستان برسد یا خیر و دولت خودمختار اسکاتلند اعلام کرده که در صورت عدم تایید دولت مرکزی خود از نظر حقوقی حق برگزاری رفراندوم را دارد.[۲]
در مورد ایرلند شمالی هم سالها مبارزه خونین به نتیجه نرسید و تنها با گفتگوهای موثر راهی گشوده شد، اما همچنان “آرزوی یکپارچگی مردم ایرلند”[۳] در قانون اساسی ایرلند دیده می شود.
در مورد کبک کانادا در چند هفته گذشته حزب استقلال طلب کبک برنده انتخابات پارلمانی کبک شد. با اینحال این حزب رای زیادی نیاورد اما اگر رای بالایی کسب می کرد برآن بود که جدایی ایالت وسیع کبک از کانادا را به همه پرسی بگذارد.[۴]
بنابراین درهیچ کدام از نمونه های برجسته هیچ گاه برای استقلال یا خودمختاری همه پرسی برای کل کشور نبوده و اساسا اگر می بود با اصول دموکراسی در تضاد بود.
وقتی گروهی از مردم با هر نامی ( قوم، ملیت، زبان) احساس کنند که باید سرنوشت سیاسی خود را به شکل خاصی رقم بزنند اصولا در یک جامعه دموکرات نمی توان مانع آن شد گرچه می توان آن را نقد کرد یا با آن مخالف بود.
بنابراین از این منظر بیانیه شما نقض یکی از اصول اساسی دموکراسی است و بر این مبنا در دیدگاه بیانیه شما این مسئله حضور پررنگ دارد که شما با این اصل دموکراسی مخالف هستید و بنابراین اگر گروهی مثل کردها در آینده یا اکنون خواستار چنین فرایندی باشند به جای نقد خواسته  آنها از منظر اصول دموکراسی به نفی آنها و متهم کردن آنها به تجزیه طلبی روی آورده می شود امری که در موارد ذکر شده به این شکل دیده نمی شود.
بنابراین مسئله دیگر این نیست که کردها ملیت هستند یا خیر. گرچه برخی معادل ملیت را در برابر sub-nation بکار می برند . گذشته از اینکه چنین معادلی صحبح باشد یا ناصحیح دلایل مهم  سیاسی اجتماعی وجود دارد که چنین واژه ای به کار گرفته می شود. ویکی پدیا subnational entity[5] را بخشی از یک کشور تعریف می کند که درجات معینی از خودمختاری را دارا هستند و خودشان را بوسطه دولت های محلی مدیریت می کنند.
گرچه این همه هراس از مفهوم ملیت را می توان در پیشینه واکنش های ناسیونالیست های ایرانی جست که احساس می کردند کسانی که به جای قومیت از مفهوم ملیت استفاده می کنند لزوما به دنبال تجزیه ایران هستند. در صورتی که تجزیه ایران امری نیست که با بکار بردن مفاهیم اتفاق بیافتد تجزیه امری است که از عدم درک متقابل و عدم امکان گفتگو و تعامل میان گروههای مختلف در یک بستر جغرافیایی اندک اندک شروع می شود و هنگامی شدت می گیرد که این عدم فهم دو طرفه یا چند طرفه راهی برای همزیستی نمی یابد امری که در ایران به شدت اتفاق افتاده است. تجزیه سرزمینی هنگامی اتفاق می افتد که تمام روابط و مناسبات میان یک گروه اجتماعی ( قوم، ملیت و غیره) با گروه یا گروههای اجتماعی دیگر خصوصا گروهی که مرکز را یا ناسیونالیسم مرکز گرا را نمایندگی می کند گسسته یا تضعیف شده است و به جای آن بی اعتمادی و سوءظن می نشیند. در این حالت این گروه حتی نمی تواند از خواسته های خود سخن بگوید چرا که با اتهام تجزیه طلبی روبرو می شود. اتهام تجزیه طلبی نه تنها از جانب حکومت های مستبد بلکه از طرف فعالان دموکراسی خواه.
واضح است که در صورتی خودمختاری یا حتی استقلال تحقق می یابد که سازوکارهای دموکراتیکی برای مشارکت تک تک مردم در این فرایند وجود داشته باشد اما پیش از آن این گروههای موجود هستند که حق دارند و می توانند از خواسته ها و حقوق شان صحبت کنند و طرح های خود را ارائه کنند.
دموکراسی توانایی تغییر بسیاری از مولفه های مبهم کنونی را دارد چرا که اگر مردم نواحی مختف ایران با سیستمی مواجه شوند که در آن یکی مرکز (مرکز ثروت، فرهنگ و اعتبار حیثیت و قدرت) و بقیه حاشیه ها نباشند و سیستمی را تجربه کنند که امکانات زیادی را برای پیشبرد آرزوهایشان پیش روی آنها قراردهد آنگاه تصمیم آنها از روی سنجش و سبک سنگین کردن تبعات استقلال یا جدایی خواهد بود و این به این معنی است که دموکراسی خواهان به مردمی که در شرایط دموکرات دست به انتخاب می زنند و خواسته ها و علائقی را دنبال می کنند اعتماد دارند و ایمان دارند که این مردم تصمیم درست را خواهند گرفت. همچنان که در هفته گذشته در مورد کبک کانادا اتفاق افتاد، که گرچه حزب قدرتمندی خواستار استقلال کبک است و اکنون سر کار هم هست اما مردم طوری عمل کردند که این حزب نتواند به خواسته خود برسد. اما همه این روند بر مبنای انتخاب خود مردم کبک و سیستم دموکرات اتفاق افتاد.
اما گویا روشنفکران ما درباره علاقه اقوام ایرانی به ایران هم اعتماد کافی را ندارند و به نظر می رسد تلویحا قدرت میل به جدایی در اقوام را تایید می کنند و از این رو آنرا مایه نگرانی شدید خود می دانند اما بطور بنیادی قادر به شناسایی چرایی و بنیادهای این وضعیتی که پیش آمده نیستند.
 استاد گرامی اینکه سالها رنج و فشار و ظلم بر کردها و ترک ها و بلوچ ها و عرب و ترکمن شده باشد مقصر خودشان هستند؟ آیا اینکه در مترو تهران یک بلوچ با رنگ پوست تیره با کودکش چنان توسط چشم های این مرکز نشینان که ما باشیم غریب و عجیب جلوه می کند که گویی ایرانی نیستند، مقصر خودشان هستند؟ کجا روشنفکران نگران ایران یکبار نگران این گروه از مردمانشان شده اند؟ کجا یک بیانیه به قصد حمایت از آنها صادر کرده اند؟ کجا تبعیضات سیستماتیک برای آنها به اندازه توهین به حضرت محمد، یا خلیج فارس اهمیت داشته است ؟
این همه توهین به  ترک و کرد و بلوچ و عرب چگونه تقصیر را باز هم متوجه خود آنها می کند؟
فدرالیسم :
شما بهتر از من می دانید که فدرالیسم نوعی سیستمی برای توزیع قدرت در یک کشور است و بسیاری از کشورها این سیستم را بکار گرفته اند و حتی تمام ابهاماتی که مطرح می شود مثل اینکه مرزهای بخش های فدرال چگونه تعیین شود وغیره در کشورهایی که اکنون با سیستم فدرال اداره می شود مطرح بوده و برای آن راه حل ارائه شده. مثال نمونه آن را می توان اکنون در سوئیس دید که چگونه چند منطقه با چند زبان همراه با مناطقی که زبان ها مخلوط هستند اداره می شود.
نه سیستم فدرالی لزوما به تجزیه می انجامد و نه سیستم یکپارچه مرکز محور لزوما بهتر وحدت ملی را ایجاد می کند اگرچه که سیستم مرکز محور با وضعیت جامعه چند قومی ما ناهمخوانی آشکار دارد.
استاد عزیز اگر به کردستان بروید و حتی نه فقط با قشر تحصیل کرده کردستان که با مردم عادی صحبت کنید اگر کمی به شما اعتماد کنند واژه فدرالیسم را می شنوید. انسانی نیست که به آنها اتهام تجزیه طلبی بزنیم، انسانی این است که ببینم چه شده است و باز گردیم به اینکه این مردم که قرار است اعتماد به درک و شناخت و انتخاب آنها  مبنای دموکراسی باشند فعلا این نظر را دارند و تنها با اعتماد و گفتگو است که می توان با آنها وارد گفتگو شد. و بازگردیم و ببینیم چرا روشنفکران ما از شناسایی بنیادی این وضعیت عاجز شده اند ؟
تهی شدن مفهوم ایران :
استاد گرامی منظور در این بحث بررسی تاریخی نیست که اگر به تاریخچه بی اعتمادی میان کردها و فارسها یا مرکز گرایان و دیگر اقوام توجه کنیم وضعیت بسیار بسیار درد آورتر می شود. جنایاتی که مرکز گراها انجام دادند تنها شامل اقدامات حکومتی و سرکوب و کشتار در کردستان نیست بلکه تحقیر و توهین های روزمره را نیز شامل می شود که برای تفریح خود انجام داده ایم. و کدام یک از ما از این جنایت مبراست ؟
 من بعنوان دانشجوی جامعه شناسی شاهد آن هستیم که چگونه ملی گرایانی که ایدئولوژی خود را آشکارا مبتنی بر قوم فارس بنا کرده اند (زبان فارسی، نژاد آریایی، گاه مذهب شیعه) چگونه نقش کلیدی و اساسی را در این بی اعتمادی، تحقیر و مهمتر از همه جنایت در تاریخ معاصر ما داشته اند. هر گاه این اقوام سر برداشته اند که از خواسته های خودشان بگویند متهم شده اند به تجزیه، به عامل بیگانه.
 ۶ سال پیش در دانشگاه تهران شخصا شاهد ظهور یکی از نشانه های شدت گرفتن بی اعتمادی و جدایی میان ترک ها و فارس ها بوده ام. در واکنش به کاریکاتور روزنامه ایران که ترک ها را سوسک خطاب کرده بود دانشجویان ترک اعتراضی را شکل داده بودند. تجمعی از حدود ۵۰۰ دانشجوی ترک. در همین ساعت و در همین روز هم اجتماعی در اعتراض به بازنشسته کردن اجباری اساتید  وجود داشت. هنگامی که دانشجویان معترض به بازنشستگی اساتید خواستند به جمع دانشجویان ترک بعنوان همراهی  بپیوندند با واکنش آنها روبرو شدند که همراهی آنها را نپذیرفتند و اجازه یکی شدن اعتراضات را ندادند. آنها می گفتند که ما به شما بی اعتمادیم ، می گفتند اصلا موضوع خود شمایید ، موضع شمایید که هنوز حس نمی کنید و نمی فهمید که چه اندازه در این فرایند نقش دارید ، می گفتند که حاضر نیستم شما در کنار ما باشید چون شما هم در همان مسیر تحقیر و توهین عمل کرده اید. این پدیده یکی از مهمترین شاخص برای من بود در آن روز که میزان بی اعتمادی و وضعیت دشوار را نشان می داد. آنان فریاد می زدند زنده باد آذربایجان و بعد مسوولان تجمع علیه بازنشستگی اساتید اعتراض می کردند که اینان یکبار نمی گویند زنده باد ایران پس معلوم است که ریگی در کفش دارند. آنجا بود که حس کردم چه فرایند عجیبی در جریان است که این ایرانی از زنده باد آذربایجان خوشحال نمی شود و با سوء ظن به این شعار می نگرد. آنجا بود که به خودم گفتم مفهوم “ایران” از معنی تهی شده و دیگر عملا ایرانی وجود ندارد. چرا که اگر ترک ها زنده باز آذربایجان و کردها زنده باد کردستان و … بگویند، آنگاه به جای اینکه من ایرانی حس کنم این افراد دارند از ایران، ایران حقیقی صحبت میکنند حس می کنم که آنان دارند از کشوری بیگانه سخن می گویند.
 این وضعیت ترسناک را باید چگونه تحلیل کرد ؟ و چه پیامدهای در پس خود دارد ؟
تصمیم گیری :
اما مسئله دیگر اینکه اگر اقوام و گروههای ایرانی برای خود مستقلا تصمیم نگیرند چه کسی باید برای آنها تصمیم بگیرد؟ اگر دموکراسی مبنا است گروههای اجتماعی باید برای تعیین سرنوشتشان خود تصمیم بگیرند. تصمیم بگیرند که آیا می خواهند با بقیه ایرانی ها در یک سرزمین بمانند. اگر می خواهند بمانند به چه شکلی؟ با چه نوع تقسیم قدرتی؟ با چه شرایطی؟ آیا با این وضعیت که روشنفکران نیز حاضر به شناسایی عمق و بنیاد مسئله نیستند باید به سودای خاکی یکپارچه ، اساسی ترین مسائل انسانی را قربانی کنیم ؟
 مسلم است که منظور از مرکزگرایی حذف دولت مرکزی نیست. مرکزگرایی به معنی تعیین همه مقررات یک ملت توسط یک مرکز سیاسی، اقتصادی است که زبان واحد، لباس واحد، سلیقه واحد، تشخیص درست یا غلط سرنوشت دیگر بخش های یک کشور را تعیین می کند.
تبعیضات سیستماتیک:
شما بهتر از من از تبعیضات سیستماتیک بر ضد اقوام ایرانی آگاهید. از نظر مذهبی سنی بودن کردها امکان مشارکت آنها را در سرنوشت کشور بعنوان یک شهروند ایران طبق قانون اساسی فعلی غیر ممکن کرده است واز سوی دیگر در مسئله ارتقای تحصیلی ، اعمال مذهبی هزاران نمونه از تبعیضات سیستماتیک وجود دارد.
شما یک لحظه خود را به جای یک کرد یا ترک یا بوچ بگذارید که نمی توانید به زبان مادری خود تحصیل کنید، به جرم تولد در خانواده سنی مذهب نمی توانید به شغل دلخواه یا مشارکت سیاسی در جامعه خود امیدوار باشی ، با ساختن کلیشه ” سربریدن کردها ” ، ” خر بودن ترک ها ” و … همواره باید فاصله عمیق خود را با بخش دیگری از جامعه احساس کند طوری که یکی از دوستان من روایت می کرد که برخی خانواده ها در تبریز به بچه های خود زبان ترکی یاد نمی دهند چرا که نمی خواهند در آینده بچه هایشان بخاطر داشتن لهجه در فارسی حرف زدن مورد تمسخر قرار گیرند.
ببینید چه فاجعه فرهنگی در ایران اتفاق افتاده است. آنگاه ببینید آیا عدم توجه جدی روشنفکران خصوصا روشنفکران دینی به این مسئله جای تعجب ندارد ؟
استاد عزیز من ترس دارم که طولانی شدن این نوشته بطور ناعادلانه ای وقت شما را بگیرد.
باز هم تشکر می کنم از فرصتی که به من دادید و از وقتی که برای خواندن مطالبم صرف می کنید.
با تشکر و آرزوی تندرستی برای شما
سعید شفیعی
+++
دوست گرامی جناب شفیعی عزیز
با سلام و آرزوی سلامتی
نوشته تان را خواندم و طبعا پاسخ شما و عرضه دیدگاه هایتان درباره برخی مسائل مبرم جامعه ما برای من هم خرسند کننده است و هم قابل استفاده. در نوشته شما مطالب متنوعی مطرح شده که می توانم درباره پاره از آنها پاسخی و توضیحی عرضه کنم اما از آنجا که ادامه گفتگوی مکتوب، به رغم مفید بودنش، از باب «الکلام یجرالکلام» به طور طبیعی به درازا می کشد و شاید به بی نهایت و در شرایط فعلی مجال این کار نیست، اگر صلاح می دانید ناچار همین جا (البته پس از پاسخ احتمالی شما) به آن پایان دهیم. در عین حال ناگزیر به چند نکته ضروری اشاره می کنم:
اول. در نقدنوشته شما به مطالبی اشاره شده که نه در بیانیه مورد نظر بوده و نه در نوشته من و بهتر می بود شما به همان مطالب و مدعیات هر دو متن ( به ویژه نوشته من که مسئولیت کامل آن با من است) می پرداختید تا روشن شود دقیقا نقاط اشتراک و اختلاف کجاست. معمولا روی نقاط اشتراک نباید درنگ کرد و نقاط افتراق است که مورد مناقشه و محور گفتگو قرار می گیرند. واقعیت هایی چون آفات تمرکزگرایی همراه با استبداد، تحقیر اقوام و یا مذاهب، تضییع حقوق انسانی و شهروندی تمام مردمان ایران از جمله اقوام و اقلیت های قومی و مذهبی، عدم توجه کافی روشنفکران مرکز نشین به مسائل نواحی دیگر ایران و . . . جای انکار ندارد و از این رو جای مناقشه نیست و اگر هم هست باید در جای دیگر بدانها پرداخت.
دوم. بخشی از نوشته شما به موضوعاتی اشاره داشت که من به طور صریح بدانها پرداخته و نظرم را گفته بودم و از این رو نیازی به بازگویی آنها نبود. مانند مسئله دموکراسی و حقوق بشر و برابری ذاتی آدمیان و شهروندان و نیز فدرالیسم و حداقل مناسب بود که شما در آن موارد اعلام نظر می کردید.
سوم. از نوشته شما چنین استنباط می شود که گویی تمام مسئله تضییع حقوق اقلیت هاست و این مرکز نشینان و یا حاکمان مستبدند که این حقوق را دریغ کرده اند و اگر چنین می اندیشید (که بعید می دانم چنین باشد) باید به شما عرض کنم که کمی به سوابق طرح مسئله اقلیت های قومی در هفتاد سال اخیر و از جمله احزاب کردی و ترکی و عربی و . . .و نیز دخالت های بیگانگان غربی و شرقی در امور داخلی ایران و از جمله تجزیه ایران و به ویژه روابط برخی از رهبران کسانی که خود را سخنگوی اقوام ایرانی می دانند با دول خارجی و لابی گریهای آنان و حتی سخنانشان توجه کنید. وقتی یکی از این به اصطلاح رهبران حزبی رسما از خارجی ها می خواهد که در منطقه کردستان ایران منطقه پرواز ممنوع اعلام کند یعنی چه؟ آیا برای حل مسائل داخلی نیاز به دخالت های خارجی است؟
سوم. در هر دو نوشته شما مطلبی تکرار شده و آن هم این است که حرفهای منتقدان بیانیه کردها به حرفهای حکومت شباهت دارد و یا یکی است. این استدلال سخت شگفت انگیز است! ساده ترین پاسخ این است که مگر هرچه حکومت بگوید لزوما خلاف است؟ از قضا این منطق تمام حکومت های استبدادی و مخالف دموکراسی است که با مشابهت سازیهای فرمالیستی معترضان را بی اعتبار می کنند. مثلا شاه از مشابهت سازی سخنان انقلابیون مسلمان آن زمان با مارکسیسم و کمونیسم ارتجاع سرخ سیاه درست می کرد و مقامات کنونی هم حرفهای مخالفان را لزوما تجزیه طلبی و یا در پیوند با بیگانگان تفسیر می کند و حتی به این دلیل کسانی موسوی و کروبی و خاتمی را انکار می کنند و آنها را برانداز نرم می شمارند که حرفهای غربی را تکرار می کنند و مثلا می گویند آزادی و دموکراسی و حقوق بشر. اما برادر من! بفرمایید حال که حاکمان از اتهام تجزیه طلبی و یا وابستگی به بیگانه یاد می کند اندیشه تجزیه طلبی در برخی احزاب و یا افراد در مرزهای ایران وجود ندارد و وابستگی به خارجی ها مطلقا لغو است؟ این استدلال ویرانگری است که هم حاکمان برای خاموش کرن مخالفان به کار می گیرند و هم برخی مخالفان و اپوزیسیون برای مبارزه با حکومت از آن سود می جوید. یکی می گوید چون مخالفان نظام می گویند پس غلط است و دیگری مدعی است چون حکومت می گوید پس غلط است. متأسفانه عملکرد تباه جمهوری اسلامی به گونه ای بوده که دیگر نمی توان نه از دخالت های بیگانه حرفی زد و نه از وابستگی های برخی افراد و یا جریانهای اپوزیسیون ایرانی به بیگانگان سخن گفت. آقای خمینی می گفت هر وقت دیدید دشمنان شما از شما تعریف می کنند در خودتان شک کنید. این منطق آقای خامنه ای و ذوب شدگان در ولایت را بدانجا کشانده که سیاست های داخلی و خارجی خود را با این معیار تنظیم کنند و از این رو نمی توانند هیچ حقیقتی را ببینند. در هرحال باید به گفته ها نگریست و نه به گوینده و نه حتی به انگیزه ها که به راحتی قابل انکشاف نیست. این که رفتارهای ضد انسانی حکومت های مرکزی موجب واگرایی ها در اقوام و اقلیت های دینی شده و می شود حرفی نیست اما این بدان معنا نیست که هر مخالفی هر چه بگوید لزوم حق است و هر کاری که کرده و می کند قابل دفاع است. بنگرید به برخی احزاب کردی و ترکی و عربی در هفتاد سال اخیر و از جمله در سپیده دم انقلاب.
چهارم. من شخصا چندان نگران تجزیه نیستم چرا که بر این باورم که در صورت لزوم و زمانی که به جد پای استقلال و تمامیت ارضی کشور در میان باشد جلوتر از همه مردمان همان نواحی از میهن دفاع خواهند کرد. چنان که عرب زبانان جنوب پرشورتر از همه از سرزمین خود در برابر ارتش عربی عراق دفاع کردند. شواهد نشان می دهد که صادرکنندگان بیانیه های کردی و همگنانشان اکثریت مردم کرد را نمایندگی نمی کنند پس چه جای نگرانی حتی اگر دنبال تجزیه هم باشند. در هرحال هنوز که هنوز است قاجاران را محکوم می کنیم که چرا شهرهای قفقاز را از دست دادند و پهلوی دوم مورد ملامت قرار می گیرد که چرا بحرین را از دست داده است.
پنجم. با این همه فکر می کنم اگر روی یک چیز توافق کنیم سوراخ دعا را پیدا کرده ایم و بقیه حاشیه است و آن این که همه قبول کنیم به دموکراسی ملتزم به حقوق بشر ملتزم باشیم و با منطق گفتگو مسائل مخلف و پیچیده ملی مان را حل کنیم و در هیچ حالتی (جز دفاع مشروع) مرتکب خشونت و جنگ نشویم.
پنجم. اما نکته مهم تر این است که باید از حرف گذشت و وارد عرصه عمل شد و طرحی برای توزیع عادلانه قدرت و ثروت و دیگر امکانات ملی تهیه و آماده کرد و برای طرح آن از افکار عمومی و نخبگان تمام اقوام و طوایف ایرانی بدون هیچ تبعیضی استفاده کرد. حداقل مدافعان فدرالیسم طرح خود را ارائه دهند و بگویند فدراسیون ایرانی چگونه نظامی است و چگونه اجرا می شود. ممکن است که پس از ارائه طرح های عملی روشن شود که اختلافی نیست و همه یک چیز را می خواهند.
در پایان می خواهم پیشنهاد کنم که نوشته های شما و من منتشر شود چرا که به هرحال این گفتکوها برای دیگران هم جالب است و احیانا مفید فایده و هم دامن زدن به گفتگوهای معقول و سازنده روشنگر است و زمینه ساز تفاهم و تعامل خواهد بود. حال که وقت ما صرف شده بهتر است مخاطبانی هم داشته باشد. می توانیم پس از دریافت پاسخ شما چهار نوشته را در یک نوبت و در دو نوبت در سایت ملی-مذهبی منتشر کنیم.
ارادتمند
اشکوری
+++
استاد اشکوری عزیز
همانطور که فرمودید این جا مجال توسعه بحث نیست و امیدوارم شانسی پیدا شود وبتوانم روزی از نزدیک با شما ملاقات کنم و بحث را به شکل دیگری پیش ببریم .من تنها به منظور رفع ابهام از برخی بحث هایی که در پاسخ قبلی خدمتتان ارائه کردم به چند نکته می پردازم :
اول :
شما هم مانند من به تضییع حقوق اقوام ایرانی اذعان دارید و من اساسا در این باره  تردیدی نداشتم؛ اما مسئله اساسی برای من نوع مواجه با خواسته ها و برنامه های گروهای مختلف از جمله گروههای قومی در ایران است.
 مسئله شیوه برخورد با خواسته هایی است که اکنون در نبود دموکراسی و صندوق رای به ناچار از زبان روشنفکران و کنشگران سیاسی هر قومی در ایران مطرح می شود. مسلما هیچ کدام از گروههای روشنفکری یا سیاسی نیز هنوز وزن خود را در هیچ انتخاباتی نسنجیده اند تا مشخص شود آیا این سخنان برآیند خواسته های مردم بخش های  خاصی از کشور است یا خیر . بنابراین همه گروهها از این منظر در جایگاه برابری قرار دارند و هیچ یک نمی توانند مدعی این شوند که بیشتر یا بهتر از دیگران خواسته های مردم ایران یا بخشی از مردم ایران را بازگو یا نمایندگی می کنند.
دوم :
مشکل اصلی که نوع مواجه ای مانند مواجهه بیانیه ” سرآغاز هر کار سیاسی …” با برنامه ها و خواسته هایی  چون بیانیه احزاب کرد را به شکل ویژه ای معنا دار می سازد ، مسله نسبت جایگاه اقوام و گروههای مختلف اجتماعی و خواسته ها و برنامه ها ی آنها  با پروژه  دموکراسی  خواهی یا دموکراسی سازی است.
مسئله ای که تناقض رویکرد بیانیه ” استقلال و تمامیت ارضی سرآغاز هر کار پایه سیاسی ” را با بنیادی که دموکراسی ها بر آن بنا شده اند نشان می دهد. و همچنین اگر در پاسخ قبلی گفته ام که نوع استدلال و مفاهیمی که بیانیه شما از آن استفاده کرده با مفاهیم و گفتمان حاکمیت جمهوری اسلامی و پیش از آن مشابهت دارد ، از منظر مواجه با دموکراسی است نه اینکه این حاکمیت ها حقیقتی را می گویند و حقیقت را هر کس بگوید حتی دشمن ما باشد حقیقت است.
سعی می کنم توضیح دهم که چرا بکار بردن مفاهیم مشترک با حاکمیت های قوم ستیز در ایران با مبانی دموکراسی خواهی در تضاد قرار می گیرد. و تقریبا در تمام واکنش هایی که از هموطنان کرد در نوشته ها و نقدهایشان دیدم این نکته مورد توجه قرار گرفته است.
در دموکراسی تضاد منافع مشروع است و منافع حتی متضاد را نمی توان از میان برداشت و به یک وحدت فرو کاست ولی با این همه دموکراسی از کاراترین و قدرتمندترین سیستم های سیاسی است.
بنابراین اگر پروژه ای بنام دموکراسی خواهی یا دموکراسی سازی برای ایران وجود دارد اصولا باید معتقدان به آن به وجود منافع گوناگون و گاه متضاد  گروهای مختلف  از جمله اقوام نه تنها اذعان کنند بلکه صورتبندی آنها و  مشخص شدن گروههای معتقد به این منافع و برنامه های آنها را برای دستیابی به خواسته هایشان را نشانه مهیا شدن شرایط برای گفتگو ها و بده بستان های عملی برای ساختن دموکراسی بدانند.
دموکراسی تنها سیستمی اخلاقی نیست که اگر به آن دست پیدا شود همه حقوق یکدیگر را رعایت خواهند کرد بلکه سیستمی از تضاد منافع است که به شکلی به همزیستی رسیده است و اساسا امکان سوء استفاده از قدرت یا تضییع حقوق انسان را نمی دهد وگرنه اگر دموکراسی چنین سیستمی نبود هر آن امکان داشت گروهی به دلایل بسیار مشروع تصمیم بگیرد که محدودیت هایی را برای گروههای دیگر وضع کند.
مسئله این است که دموکراسی خواهان گویا هنوز قائل به حق گروهها و اقوام مختلف در ایران برای اینکه برنامه و منافع متفاوتی با گروهها و اقوام دیگر داشته باشند، نیستند. برای همین هم هست که احکامی برای این اقوام صادر می شود که متناقض با مبانی یی است که دموکراسی ها بر آن بنا شده اند . احکامی مانند اینکه ” استقلال و تمامیت ارزی سرآغاز هر کار پایه سیاسی ” است. برای نمونه فکر کنید که جامعه کانادایی چنین حکمی را برای کبکی ها صادر کند و به آنها بگوید که چه کاری از نظر سیاسی درست یا غلط است . و بگوید که داشتن فکر استقلال از کانادا کار خارجی ها و بیگانه ها و طراحی آنهاست. می بینید چقدر غیر ممکن است چنین گزاره هایی را در یک دموکراسی بکار بردن . جامعه کبکی و اسکاتلندی حق دارد  و منافع خود را در این برنامه سیاسی می بیند و البته حکومت مرکزی هم می تواند مخالفت کند و وارد چانه زنی شود و ببیند می تواند این بخش را راضی کند که منافع خود را به شکل دیگری تامین کند یا خیر.
واقعیت این است که پروژه دموکراسی خواهی ایرانی از آخر به اول در حال قرائت شدن است. برای اینکه دموکراسی تحقق پیدا کند و حقوق بشر رعایت شود ابتدا باید گروههایی که منافع و خواسته های مختلف دارند بتوانند شکل بگیرند، نیرومند شوند و آنگاه بتوانند برای همزیستی احتمالی به توافقاتی برسند و این توافقات مبنای سامان سیاسی نوینی از نوع دموکراسی در آینده باشد. در غیر این صورت اصولا دموکراسی چگونه بوجود خواهد آمد ؟ چه فرایندی دموکراسی را ایجاد می کند و از آن دفاع می کند ؟ جز گروههایی که بخش هایی از یک جامعه را نمایندگی می کنند و می توانند نیروهای آن را بسیج کنند و از یک سامان سیاسی به شکل قرار دادی شکل گرفته حمایت کنند ؟
بر این اساس معتقد نیستم که گفتن اینکه ما به حقوق بشر پایبندیم می تواند دموکراسی ایجاد کند. گرچه حتی اگر اعلامیه حقوق بشر به شکل غیر گزینشی و غیر ایرانی قرائت شود خواهیم دید که همین اعلامیه نیز بر این حق صحه گذاشته است ماده بیست و هشت این اعلامیه می گوید:
“هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بین المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکر شده در این اعلامیه را به تمامی تأمین و عملی سازد.”
می بینید که حتی در این اعلامیه نیز خواستار برقراری نظمی خاصی در عرصه اجتماعی شدن، “حق” تلقی شده است.
بنابراین اکنون بحث بر سر آن نظمی است که از نظر هر شخصی و گروهی ،بهتر می تواند این حقوق تصریح شده در اعلامیه حقوق بشر را تامین و عملی سازد.
اما اینکه کردها در سرنوشتی که اکنون با آن روبرویند مقصر اند یا خیر ، بحثی تاریخی است که بسیارمفید است اما در حال حاضر مد نظر من نیست ، مسئله برای من یافتن مقصر در این میانه نیست بلکه ” حق” قائل بودن یا نبودن برای برنامه سیاسی و نظم سیاسی متفاتی داشتن است.
اما اینکه دموکراسی خواهان همه این خواسته ها را به آینده مبهمی که در آن دموکراسی حاکم است و هر فردی از حقوق بشر برخودار خواهد بود حواله می کنند ؛ برای من متناقض با پروژه دموکراسی خواهی و حتی بیشتر از آن بازتولید شیوه ای است که نتیجه آن همواره تولید دیکتاتوری بوده است.
اگر من بحث استقلال یا افزایش اختیارات را در اسکاتلند، کبک و … مطرح کردم از این منظر بود که این بخش ها از کشور انگلستان و کانادا حق دارند که چنین خواسته ای داشته باشند واین بخش ها اکنون  دارای مجلس منطقه ای و دولت منطقه ای هستند . این صدای مردمی است که در سیستم دموکرات زندگی می کنند  و باز فکر می کنند که شاید به نفع آنها باشد که در سیستمی مستقل زندگی کنند هر چند که  حکومت های مرکزی مخالف باشند اما کسی نمی تواند آنها را محکوم کند که چنین خواسته ای دارند .  به این دلیل که دموکراسی چیزی نیست جز نزاع نیروهایی که آن را شکل داده اند و بخشی از دموکرسی نمی تواند بخش دیگر را سرکوب کند و گرنه اگر می توانست چه بسا که این کار را می کرد.
بنابراین نظر من به طور خلاصه این است که نه دموکراسی ( که مفهوم مبهی است در میان روشنفکران دموکراسی خواه ایران ) و نه حقوق بشر ( که باز هم به شکل خاصی بر آن تاکید می شد) به شکل یک برنامه ای که در آینده مسائل ما را حل می کند به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. بلکه همین حالا است که باید ببینیم گروههای مختلف که بخش هایی از جامعه ایران را نمایندگی می کنند چگونه می توانند تعارضات خود را به شکلی سامان دهند که در آینده دموکراسی در معنای واقعی اش ممکن شود  و اساس این کار نوع مواجه دموکراسی خواهان با خواسته ها و برنامه هایی است همانند آنچه بعنوان نمونه احزاب کرد در بیانیه اخیر مطرح کردند.
مسئله دیگر این است که مرکز گرایان و عموم روشنفکران ایرانی ازمواجه با مسئله اقوام در ایران رویگردانند و با اینکه می دانند مهمترین نیرویی که می تواند جامعه ایران را از وضعیت کنونی که هیچ راه درون زایی برای برون رفت از وضعیت کنونی وجود ندارد، کمک کند و انرژی تعیین کننده ای به مبارزات دموکراسی خواهی ایرانی تزریق کند ، نیروی اقوام ایرانی است اما به دلیل واهمه های کلیشه شده ای چون میل به مرکز گریزی یا خودمختاری و تجزیه در یک توافق نانوشته بر آن سرپوش می گذارند و امیدوارند با طرح مبهم و ایرانی شده دموکراسی و حقوق بشر معجزه ای باعث بنا نهادن دموکراسی در ایران شود.
از نظر من این شیوه مواجه دموکراسی خواهان با احزاب کرد نشان دهنده ان است که استعداد استبداد دیگری این بار احتمالا با نام بسیار پسندیده و مشروع دموکراسی چندان دور از ذهن نیست. همچنان که نامی پسندیده تر و مشروع از مذهب در انقلاب اسلامی وجود نداشت که  توانست تبدل به خشن ترین نوع استبداد در ایران شود.
استاد اشکوری عزیز من همواره آرزو داشتم و دارم که روشنفکران دینی در ایران بتوانند به شکل انسانی تری به این موضوع بیاندیشند و جدا از جنبه سیاسی ، با تعمیق بیشتری به جنبه انسانی موضوع که بیشتر مواقع فراموش شده روبرو شوند. همچنانکه خبرنگاران و افرادی که زندگی روزمره اقوام ایرانی در ارتباط قرار گرفته اندو مدتی به ناچار در میان آنها به سر برده اند در نوشته هایشان این جنبه انسانی موضوع بیشتر دیده می شود.
 آرزویم این است که در پروژه روشنفکری دینی موضوع مغفول واقع شده اقوام ایرانی از لحاظ انسانی ، هر چه زودتر چاره ای پیدا کند.
سعید شفیعی
سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه‌های گوناگون است.