۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

زندگی از راه نوشتن

گفتگو با کامران فانی که در شرق پارسی منتشر شده به لینک زیر

http://www.sharqparsi.com/2014/05/article16224


زندگی از راه نوشتن؛ گفتگو با کامران فانی

در ایران اگر کسی بخواهد از راه نوشتن زندگی کند، زندگی اش منوط به حق تالیفی است که از کتاب هایش می گیرد و متاسفانه در ایران و خصوصا در سالهای اخیر که تیراژ کتاب ها فوق العاده پایین آمده، حق تالیفی که نویسنده از راه نویسندگی دریافت می کند اصلا کفاف زندگی اش را نمی دهد. این در حالی است که متاسفانه در ایران تیراژ کتاب ها هر روز پایین تر می آید.
کامران فانی - عکس از تسنیم
کامران فانی – عکس از تسنیم
نمایشگاه کتاب تهران چند روز پیش پایان یافت و باز هم در آنسوی کتاب های چیده شده در غرفه های فروش کتاب این دغدغه آشکار و نهان مطرح بود که آیا نویسنده می تواند از راه نوشتن زندگی کند؟ آیا رویای نویسنده حرفه ای بودن به معنای تمرکز بر کار نوشتن و زندگی کردن از راه این حرفه در ایران ممکن است؟ چه مشکلات و مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که این رویا را هر روز ناممکن تر می کند؟ آیا نویسندگی را باید در حوزه علایق شخصی و عشق افراد، خلاصه کرد و مسئله حرفه ای شدن را به فراموشی سپرد؟
در این باره با کامران فانی، نویسنده، مترجم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و همچنین عضور هیات علمی دانشنامه تشیع که دهها عنوان تالیف و ترجمه را در کارنامه خود دارد گفتگو کرده ایم. فانی در این مصاحبه با اشاره به جالب بودن پژوهش درباره این موضوع خواستار یک کار آماری در میان نویسنده های مختلف شده و به برخی از جنبه های تاکنون مطرح نشده رابطه نویسنده با فرهنگ عمومی و محدود بودن راه هایی که نویسنده می تواند در ایران کسب در آمد کند پرداخته است.
***
شرق پارسی: آیا در ایران نویسنده می تواند از راه نوشتن زندگی کند؟
کامران فانی: به یک معنی می توانم بگویم خیر. لااقل تقریبا نه. این مسئله تاکنون در ایران مطرح نبوده چرا که عملا نویسنده ها می دیده اند که امکانش وجود ندارد.
در ایران اگر کسی بخواهد از راه نوشتن زندگی کند، زندگی اش منوط به حق تالیفی است که از کتاب هایش می گیرد و متاسفانه در ایران و خصوصا در سالهای اخیر که تیراژ کتاب ها فوق العاده پایین آمده، حق تالیفی که نویسنده از راه نویسندگی دریافت می کند اصلا کفاف زندگیش را نمی دهد. این در حالی است که متاسفانه در ایران تیراژ کتاب ها هر روز پایین تر می آید.
به همین خاطر شاید حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش که تیراژ کتاب ها بالا تر و در حد ۵ تا ۱۰ هزار بود این امکان داشت پیدا می شد و آن هم نه برای نویسندگان تازه کار بلکه برای نویسندگانی که سالها کار کرده بودند و کتاب های متعدد داشتند و از تجدید چاپ این کتاب ها می توانستند زندگی کنند و هزینه معیشتشان را بدست آورند. ولی در این سالها که بطور مداوم تیراژ کتاب ها پایین آمده بخصوص در مورد نویسنده های جدی این بازهم به امر کم و بیش محال تبدیل شده و آن آرزویی که کم و بیش بعضی داشتند محال شده است.
وضعیت مترجم ها چگونه است؟
کلا مترجم ها در ایران وضعشان بهتر از مولف ها بوده است. مترجم های ایرانی مثل کسانی چون مرحوم محمد قاضی که بیش از ۴۰ تا ۵۰ عنوان کتاب داشتند، اواخر عمر ایشان که ده پانزده سال پیش بود، کتاب هایش که تجدید چاپ می شد کمک خوبی به زندگی اش بود و کم و بیش می توانست زندگی کند. اما بعد از آن متاسفانه تیراژ کتاب ها پایین آمد، حق تالیف ها کم شد و بخاطر این مسائل دیگر امکان پذیر نیست.
این وضعیتی که نویسنده نمی تواند زندگی اش را از راه نوشتن بگذراند چه پیامی برای افرادی که می خواهند این حرفه را دنبال کنند دارد؟
خوب اینکه تمام وقت نمی توانند کار نویسندگی کنند و باید در کنارش کار دیگری هم داشته باشند. ولی در مورد برخی نویسندگان نقش این درآمدی که از راه نویسندگی بدست می آورند نسبتا خوب است.
وضعیت برای نویسنده های جدی با کسانی که آثار عامه پسندانه تری منتشر می کنند باید متفاوت باشد؟
نویسنده های جدی در غرب هم آنطورها چیزی گیرشان نمی آید و درایران هم همینطور است. در ایران مثلا آقای محمود دولت آبادی از نویسندگان جدی ما، پرفروش ترین کتاب ها را دارد و هنوز کتاب های قدیمی ایشان هم چاپ می شود.
خود آقای دولت آبادی کارمند دولت بوده و حقوق بازنشستگی هم می گیرد که مشخص است که این حقوق کفاف زندگی اش را نمی دهد اما با حقوق کتاب هاش می تواند چیزی به حساب بیاید.
آیا مشکل حرفه ای شدن نویسندگی فقط به مسئله تیراژ بستگی دارد یا به سیاست گذاری ها هم بر می گردد؟
بله این هم هست. مثلا بیمه نویسندگان حرفه ای هنوز انجام نشده و فرد باید بیمه خصوصی را خودش انجام دهد. تقریبا همه افراد به نوعی به حقوق ثابت و کار ثابت وابستگی دارند. مسئله مهم به نظر من مسئله تیراژ کتاب است. مثلا پرفروش ترین ها در آمریکا یک میلیون تیراژ دارند در حالی که در ایران پر فروش ها تیراژ شان ده یا بیست هزار تاست که اصلا قابل مقایسه نیست. ولی متاسفانه به طور جدی یک تحقیق آماری در این باره نشده است.
به نظرم برای شناخت اینکه آیا نویسنده ها قادرند از راه نوشتن زندگی کنند باید برخی نویسنده های پر فروش ایرانی را انتخاب کرد و با دیگران مقایسه کرد و به نوعی یک کار آماری باید انجام شود که تا حالا نشده است.
شما نویسنده ای می شناسید که به شغل دیگری وابسته نباشد؟
در اندازه ای که من می بینم و حدس می زنم هیچ نویسنده ای ندیدم که به شغل دیگری متکی نباشد. مثلا دوست من آقای خرمشاهی که کتاب هم زیاد دارد، اما تنها بخشی از زندگی اش را از راه این حق تالیف ها می گذراند و ایشان هم عضو هیات علمی دانشگاه بودند. الان ایشان دو تا از کتاب هایش بطور سالانه فروش می روند یکی حافظ نامه و دیگر ترجمه قرآن است که این دو تا از کتاب های پرفروش در ایران است و حافظ ایشان هم همینطور و اصولا کسانی که حافظ در می آورند فروش خوبی دارند.
دومین مسئله درباره درآمد نویسندگان این است که نویسندگان خارجی از طریق مقاله می توانند درآمدی داشته باشد ولی متاسفانه در ایران برای مقاله نوشتن در روزنامه ها و مجله ها اصلا پول نمی دهند.
مجله ها یا روزنامه ها می گویند که به ما یک مقاله بدهید و تنها تعداد خیلی کمی از مجله های دولتی یک حق تالیف مختصری می دهند. در صورتی که در خارج ایران از این طریق بیشتر می توانید زندگی روزمره تان را بگذرانید مثلا اگر هفته ای یک نقد فیلم یا نقد کتاب بنویسید بالاخره با حق نوشتن مقاله می توانید کمی زندگی اتان را بگذرانید، اما مثلا در ایران شما مقاله هم در روزنامه شرق هم بنویسید از نظر مالی چیزی نمی دهند.
بنابراین یکی از مشکلات برای نویسنده ها در ایران این است که مجله ها و رزنامه ها نویسنده ها را حمایت نمی کنند؟
اصولا رسم نیست که مجلات حق تالیف بدهند اگر هم بدهند بعضی شان به بعضی افراد خاصی می دهند و آنهم چیزی نیست. این مسئله اساسا به وضعیت اقتصادی روزنامه ها و خصوصا مجله های ما بر می گردد که تیراژی ندارند و نمی توانند چیزی بدهند. ما مجله خیلی پر تیراژی نداریم.
این مجله ها خودشان متکی به هیات تحریریه داخلی اشان هستند. مقالاتی که می بینید در مهرنامه نوشته می شود یا رفته اند مصاحبه کرده اند که الان خیلی رسم شده که کارشان را با مصاحبه راه می اندازند، که بوسیله خبرنگارهای داخلی خودشان انجام می شود و این مصاحبه گران بعنوان حقوقی چیزی می گیرند ولی به فرد مصاحبه شونده چیزی نمی دهند و من اصلا ندیده ام که چیزی بدهند.
من نمی دانم الان رادیو و تلویزیون چه کار می کنند. مثلا رادیو را می دانم که چیزی نمی دهند و تلویزیون هم همینطور.
یعنی فرهنگ عمومی ما که از راه رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و مجله ها منتقل می شود مجانی از نویسنده های ما کار می کشد، درست است؟
دقیقا درست است. دقیقا باید همین را گفت و بسیار زیاد هم کار می کشند. یعنی نویسنده هیچ چیزی نمی برد و حداکثر مجری یا مصاحبه گر حقوق اندکی می گیرد.
با این وضعیت چرا نویسنده ها به سمت یک صنف جدی برای حمایت از حق وحقوق شان نمی روند؟
تا حالا دو سه بار این کار را کرده اند و درست است که جنبه سیاسی هم پیدا کرده است. مثلا کانون نویسندگان در واقع قرار بود کانون صنفی نویسنده ها باشد و از حقوق صنفی بیشتر حمایت کند تا به مسائل آزادی نشر و بیان و اینها. وظایف آنها در اول همین جنبه های حقوقی است که نشد دیگر. ما نه تنها چنین صنفی برای نویسنده ها نداریم برای مترجم ها هم نداریم.
الان انجمن مترجمان دارد تشکیل می شود و یک کارهایی دارند می کنند که این انجمن را به تصویب برسانند تا بتوانند از این طریق حقوق مترجمان را حفظ کنند. این کار خوب است اگر دنبال شود. الان مترجمان راحت تر می توانند صنفی درست کنند تا مولف ها.
با این شرایط چطور به نسل آینده می توان گفت بیا و نویسنده بشو؟
بله نمی شود گفت، ولی یک حالت وجود دارد. نویسنده ها اگر یک جایی دستشان بند بشود یا مثلا یک کار دولتی بگیرند برایشان خوب است چرا که در این ادارات خیلی جدی از آنها کار نمی خواهند.
قدیم اینطوری بود که مثلا نویسنده کارمند اداره بود و کلا در اداره کاری باهاشون نداشتند تا کار نویسندگی کنند. مثلا یادم است که برای آقای محمد قاضی اینطوری بود که کارمند وزارت دارایی بود و به ایشان آنقدر احترام می گذاشتند که می گفتند مزاحم ایشان نشوید دارد کار می کند، یعنی کار خودش را نه کار اداره را. یعنی این وقت و فرصت و احترام را برای ایشان می گذاشتند.
لااقل برای یک عده ای از نویسنده ها اینطوری است و وقت برایشان پیدا می شود چرا که آنقدر جدی در ادارات کار از اینها نمی خواهند و واقعا هم اینطوری است.
اصولا از راه قلم بخصوص الان هم که تیراژ کم شده امکان ندارد که نویسنده بتواند زندگی اش را بگذراند. من معتقد بودم همان تیراژی که اول انقلاب پیدا شد و انتظار می رفت که هر سال افزایش پیدا کند، این امکان که کم کم یک بخشی از نویسنده های ما بتوانند بصورت حرفه ای کار کنند و از راه فقط نویسندگی زندگی کنند را می شد امید داشت ولی با وضعی که در ده پانزده سال اخیر پیدا شده و هر سال هم بدتر می شود به طول کلی این امید از دست رفته است.
بیست سال سی سال پیش این امید بود و بعضی کتاب ها با تیراژ صد هزار در ایران منتشر می شد ولی الان دیگر نیست و بحث رکود کتاب در ایران باعث شده که آینده روشنی برای نویسنده ها نباشد.
از نظر شما در وضعیت کنونی برای اینکه یک نویسنده بتواند از راه نوشتن زندگی کند باید چند کتاب منتشر کرده باشد؟
حداقل باید بیست تا سی کتاب خوب داشته باشد. مثلا آقای باستانی پاریزی از کسانی بود که کارهایش خوب فروش می رفت یا کسانی مثل ایشان. یک طوری نویسنده باید پرفروش بودنش دائمی باشد تا بتواند از تجدید چاپ زندگی کند و بتواند درآمد طبقه متوسط را به او بدهند. مثلا سالی ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان.
ما نویسنده ای در ایران نداریم که با یک تک کتاب بتواند تمام عمر زندگی کند. چیزی مثل نویسنده داوینچی کد بعنوان مثال.
ما کشوری هستیم با بیش از ۷۰ میلیون جمعیت آیا این افت تیراژ مسئله اقتصادی است یا مسئله اجتماعی فرهنگی خاصی در ایران اتفاق افتاده ؟
خیلی مسئله مهمی است که چرا این وضع اتفاق افتاده که با افزایش جمعیت و خصوصا افزایش با سوادها تیراژ این قدر کم شده است. چرا که در سی سال پیش، سی چهل درصد مردم بی سواد بودند اما الان تعداد بی سوادها خیلی کم شده و تعداد باسوادهای دانشگاهی زیاد شده اند و اینها را که آدم می بیند انتظار دارد که وضع کتاب خوب شود اما برعکس وضع کتاب خیلی بد شده و این به نظر من یک مسئله فرهنگی و اجتماعی است که اصولا ببینم چرا کتاب های ما بخصوص در سال های اخیر افت تیراژ و افت فروش داشته اند.
الان نویسنده هایی تست کنکور و اینها را تهیه می کنند شاید بتوانند از راه نوشتن زندگی کنند که البته بیشتر پول جیب ناشر می رود. درباره این نویسنده ها ناشران مثلا با دبیر فیزیک قرارداد می بندند که این دبیران تست ها را طرح کنند و پولی می گیرند. بعضی از اینها که تعدادشان هم زیاد نیست و خیلی کم هستند می توانند درآمدی بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون در سال داشته باشند. این گروه شاید پر درآمد ترین گروه از نویسنده ها باشند.

۱۳۹۳ فروردین ۱۷, یکشنبه

اعتیاد زیر سلطه شیشه و روانگردان ها

گزارش جدید من در گفتگو با دکتر حبیب آقا بخشی جامعه شناس و متخصص در مسئله اعتیاد
در شرق پارسی :
http://www.sharqparsi.com/2014/04/article14026

اعتیاد زیر سلطه شیشه و روانگردان ها

آمارها گویای آن است که 30 هزار دانش آموز معتاد تنها به مراکز ترک مراجع کرده اند و تعداد دانش آموزانی که تفننی مصرف می کنند نامشخص است.
مت‌آمفتامین - عکس از آسوشیتد پرس
مت‌آمفتامین – عکس از آسوشیتد پرس
یک دهه از سلطه بلامنازع مواد مخدر صنعتی و روانگردان ها در جامعه ایران می گذرد و وضعیت کنونی به شکلی است که عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور و دبیر کل ستاد مبارزه با موادمخدر با عبارت: «در وضع نگران کننده قرار داریم» آنرا توصیف می کند.
دکتر حبیب آقا بخشی، استاد جامعه شناسی دانشگاه در تهران که در سالهای گذشته مسوولیت هایی در حوزه آسیب های اجتماعی داشته و کتب و مقالات متعددی درباره اعتیاد نوشته است در گفتگویی اختصاصی به شرق پارسی می گوید: «الگوی مصرف مواد مخدر به شدت از مصرف مواد سنتی به صنعتی تغییر کرده است و اساسا فاصله بین مصرف سنتی و صنعتی به شدت زیاد شده و اکثرا در وضعیت امروز ایران، این مواد ضنعتی هستند که مصرف می شوند. مواد سنتی برای نسل جوان مفهومی ندارد.»

نگاهی به آمار اعتیاد در ایران

منابع رسمی در ایران نرخ شیوع مصرف مواد در بین جمعیت ۱۵ تا ۶۴ ساله کشور را معادل ۲ ممیز ۶۵ درصد یا تعداد معتادان را یک میلیون و ۳۲۵ هزار نفر برآورد کرده اند و از درگیری بودن شش میلیون نفر بطور مستقیم با مسئله اعتیاد خبر داده اند. این منابع همچنین از دو برابر شدن تعداد زنان معتاد در مدت بسیار کوتاهی خبر داده اند. با این حال آمارها در ایران از سوی مراجع مختلف، متفاوت اعلام می شود. پیشتر اسماعیل احمدی مقدم تعداد معتادان را دو میلیون نفر برآورده کرده بود و از وجود ۲۰۰ هزار معتاد به الکل در ایران خبر داده بود.
اما سردرگمی در آمار تعداد معتادان به اینجا ختم نمی شود. چندی پیش سعید صفاتیان مدیر کل پیشین درمان در ستاد مبارزه با مواد مخدر تعداد معتادان در ایران را سه میلیون و ۶۰۰ هزار نفر برآورد کرده بود. او همچنین گفته است که مواد مخدر سالانه ۲۰ هزار میلیارد تومان به اقتصاد کشور ضربه می زند.
بر اساس آمارهای ارائه شده در مورد اعتیاد زنان، در سال ۸۶ زنان ۴ درصد و در سال ۹۱، ۹ و نیم درصد از معتادان را شامل می‌شدند، یعنی تقریبا در ۵ سال این آمار دو برابر افزایش داشته است. همچنین در سال ۸۶ بیشترین مواد مخدر مصرفی زنان، تریاک و هروئین بود و تنها ۴ درصد به مواد مخدر روانگردان تعلق داشت، درحالی که این مقدار در سال ۹۱ به ۲۵ درصد رسیده است.

تنوع مواد مخدر در بازار ایران

طیفی وسیعی از مواد مخدر طبیعی (تریاک، حشیش و کوکائین)، نیمه صنعتی که از افزودن موادی در آزمایشگاه به مواد طبیعی ساخته می شوند (هروئین، LSD، کراک) و صنعتی که کاملا بصورت آزمایشگاهی تولید می شوند (اکستازی، شیشه یا کریستال، PCP یا گرد فرشته، نوچیزک و تمچیزک، قرص برنج و انواع مختلف آمفتامین ها) در بازار ایران به فروش می رسند.
با این حال در حال حاضر گروه مواد مخدر صنعتی بر بازار سلطه دارند و مصرف کنندگان بیشتر جوان و میان سال را به خود جذب کرده اند. این مواد از نظر قیمت ارزان تر و برای افراد استفاده آنها آسان تراست.
منابع رسمی مانند وزیر کشور دولت روحانی نیز از گسترش تولید و توزیع مواد صنعتی وروانگردان ها و مواد ترکیبی خبر داده است.
جوانان درحال حاضر با کریستال، قرصLSD، اسید و فرشته در مهمانی‎ها پذیرایی می‎شوند، شیشه یا کریستال، اسپید، فرشته، اسید و قرص‎های LSD بر عکس مواد مخدری نظیر کوکائین از دسته آمفتامین و تهییج کننده هستند. این مواد فعالیت سیستم عصبی – حرکتی را بسیار زیاد کرد ، اشتها و خواب را کاهش و هیجان را افزایش می‎دهد.
گزارش های جدید در ایران گویای آن است که میتل کاتینون که از مشتقات گروه کاتینون بوده و یک مخدر روانگردان است جایگزین قرص های اکس شده و با اسامی گوناگونی همانند حباب،بادکنک، میو میو و میت به فروش می رسد.
اما چرا در جامعه ایران شاهد چنین تغییری در الگوی مصرف مواد مخدر هستیم؟ دکتر آقا بخشی در تحلیل این موضوع می گوید: «باید پرسید مواد صنعتی مانند اکستازی در چه جوامعی شگل می گیرد؟ در جاهایی که شادمانی و پایکوبی و دست افشانی و خنده زیاد مقبول نباشد و بیشتر فرهنگ حزن و اندوه و گریه حاکم باشد، شهروندان جوان آن جامعه بیشتر به دلیل وضعیت سنی شان طالب شادمانی و پایکوبی هستند و چون مجال این پایکوبی نیست چیزی که به آنها کمک می کند اکستازی است. شب ها از ده شب می روند می نشینند فاز می گیرند و روبروی هم می ایستند و به قول خودشان اکس می ترکانند. جامعه ای که امید در آن رو به کاهش بگذارد و وقتی یک فرهنگ یاس و ناامیدی در جامعه ای حاکم باشد، ساده ترین راهی که می شود سرپوشی روی این وضع گذاشت دست بردن به مواد مخدر است.»

همسایگی با افغانستان و استراتژی مبارزه

همسایگی با افغانستان باعث شده که استراتژی مبارزه با مواد مخدر در ایران بر روی مقابله با عرضه گذاشته شود چرا که سالانه ۵۰۰ تن کشفیات مواد در ایران را شاهدیم. در وضعیت کنونی به دلیل اینکه مقابله با تقاضا نتایج زودبازدهی ندارد و نیازمند کار فرهنگی دراز مدت و تغییر بسیاری از مولفه های فرهنگی است که بطور سنتی مثبت ارزیابی می شوند، تاکید مبارزه بر عرضه است.

کاهش آسیب و مراکز ترک اعتیاد

برنامه کاهش آسیب های ناشی از اعتیاد، از سال ۱۳۸۲ در کشور شروع شد که شامل مواردی چون دادن سرنگ مجانی به معتادان تزریقی، ایجاد مکان هایی برای پذیرش معتادان تزریقی، ارائه آموزش به آنها ، راه اندازی مراکز مشاوره و غیره است که دقیقا مشخص نیست تا چه اندازه اجرا می شود.
همچنین در همین راستا مراکز دولتی ترک اعتیاد و کمک به معتادان جای می گیرد که سالها است درایران در حال فعالیت هستند.
با این حال آقابخشی درباره فعالیت بخش دولتی در این عرصه به شرق پارسی می گوید: «کمک های دولتی مراکز ترک اعتیاد زیاد جدی نیستند. یعنی زیاد برایشان مهم نیست که کسی بهبود پیدا کند یانه. بر اساس نظریه کارکردگرایی در جامعه شناسی وقتی شش میلیون آدم در جامعه ای معتاد باشد کارکردش چیست؟ اولا کار نمی خواهد، دنبال شغل نمی گردد، معترض نمی شود، مسکن نمی خواهد، تقاضا نمی کند، مطالباتش را دنبال نمی کند. یک جامعه ای که بتواند کار تولید کند و به مطالبات پاسخ دهد می تواند محکم بگوید که این اندازه اعتیاد را بر نمی تابم. اما فعالیت دولتی در ایران بطور کلی جدی نیست.»
با این حال مراکز و گروههای غیر دولتی بسیاری در ایران سالها است که به مبارزه با اعتیاد مشغولند. یکی از مشهورترین آنها مشهور به برنامه «ان. ای» است که تا روستاهای ایران نیز گسترش یافته است.
دکتر آقا بخشی درباره این مراکز غیر دولتی می گوید: «گروههای ان ای با ۱۲ گامی که ارائه می کنند هنوز هم موثرتر از دولتی ها هستند. در وضعیت کنونی در ایران آقای مهندس حسین دژاکام که گروه کنگره ۶۰ را راه انداخته، یک مدلی را ابداع کرده که به وسیله آن با استفاده از تزریق شیره تریاک به فرد معتاد به مدت ۱۱ ماه بصورت تدریجی سیستم مترشح اندورفین که در فرد معتاد خاموش شده را بیدار کند که این سیستم خیلی خوب جواب می دهد اما چون پروسه درمان این روش طولانی است طرفداران کمی دارد.»

پذیرش اجتماعی معتادان ترک کرده

در وضعیتی که تکانه های شدید اقتصادی-سیاسی حداقلی از آرامش اجتماعی پایدار را در جامعه ایران باقی نگذاشته است، مردم با پناه بردن به قضاوت های کلیشه ای درباره معتادانی که ترک کرده اند، کمتر حاضر به پذیرش آنها هستند. از این رو جامعه ایران با وجود افزایش تعداد معتادان بیش از پیش در عدم پذیرش معتادان ترک کرده پافشاری می کند.
دیدگاه آقابخشی در این باره این است که: «وقتی در سال ۱۳۵۹ در مفهوم اعتیاد تغییری پیدا شد و معتاد از بیمار به مجرم تغییر کرد بارقه های امید برای بهبود اوضاع خیلی کم شد. به همین خاطر اگر یک آدمی اعتیاد داشته و درمان شده باشد و بخواهد ازدواج کند و بفهمند به هیج وجه اجازه نمی دهند. برای مسئله شغل هم همینطور است. وقتی نگاه حکومتی اینطور است که اینها مجرم هستند و کارهایی مثل شلاق درمانی و حبس ها و غیره، آنگاه جامعه افراد بهبود یافته را نخواهد پذیرفت بنابراین آنها باز می گردند در گروههای خودشان و خرده فرهنگ های خودشان که اعتیاد را دوباره باز می گرداند. از این منظر باید کار فرهنگی کرد و کار فرهنگی را فرهنگیان باید بکند نه نیروهای انتظامی و دادگستری.»

پیشگیری و مسئله دانش آموزان

پیشگیری از اعتیاد در ایران در مراحل بسیار ابتدایی به سر می برد. حداکثر فکری که برای پیشگیری در میان مسوولان دیده می شود بیشتر در مواردی چون تذکر از طریق رسانه های گروهی و یا چاپ جزوه هایی برای هشدار دادن درباره خطرهای این مواد است. روش هایی که روند گرایش به مصرف مواد در ده سال اخیر نشاندهنده شکست آنهاست یا مانند تهیه جزوه پیشگیری از اعتیاد برای مدارس در بیشتر مواقع با مخالفت آموزش و پرورش از توزیع آنها جلوگیری می شود. این در حالی است که آمارها گویای آن است که ۳۰ هزار دانش آموز معتادتنها به مراکز ترک مراجع کرده اند و تعداد دانش آموزانی که تفننی مصرف می کنند نامشخص است. با این حال آموزش پرورش وجود دانش آموزان معتاد را همواره تکذیب کرده است.
از نظر جامعه شناختی، افزایش گرایش به مصرف مواد مخدر نشانه آن است که روندهای بنیادی تربیتی و فرهنگی جامعه با اختلال عمده روبروست که توانایی محافظت از اعضایش را بعنوان مثال در برابر اعتیاد از دست داده است. دکتر آقا بخشی در تحلیل این موضوع می گوید: «در هر جامعه ای پیشگیری متفاوت است. الان سن شروع سوء مصرف مواد چیزی نزدیک ۱۱ تا ۱۲ سالگی است. اگر این سن را مبنای آغاز مصرف قرار دهیم هر گونه برنامه پیشگیری باید پیش از این سن شروع شود. باید اول آغاز شروع برای مصرف را مشخص کنیم و برای سن پیش از آن کار کنیم. اما چگونه باید کار کنیم.
این حرفی که گفته می شود پیشگیری مقدم بر درمان است یا اگر در پیشگیری یک تومان سرمایه گذاری کنیم در دراز مدت ۱۰۰ تومان سود می برید اینها حرف های بازاری و غیر فرهنگی است. پیشگیری نیاز به این شعارهای خوشگل ندارد مثلآ مقدم بر درمان است و اینها. پیشگیری کار عملی می خواهد.
ما باید واکسیناسیون اجتماعی را انجام دهیم. ما به بچه ها می آموزیم که روی حرف بزرگتر ها نباید حرف بزنند. حالا یک بچه ۱۳ یا ۱۴ ساله در راه مدرسه به خانه، یک فرد بزرگتری می گوید بیا این چیزی که توی سیگار دارم را مصرف کن. این یاد گرفته که روی حرف بزرگ تر ها حرف نزند، قدرت اظهار وجود ندارد، گستاخی ممدوح ندارید یعنی با جربزه و محکم بگوید که من این را مصرف نمی کنم. اگر بگویند که تو بچه ننه هستی که مصرف نمی کنی، بچه ما یاد نگرفته بگوید که آره بچه ننه هستم اما این را مصرف نمی کنم. ببینید قدرت ابراز وجود را کی به بچه می دهد؟ معمولا در مدارس ابتدایی. متاسفانه مدارس ابتدایی ما قدرت ابراز وجود بچه ها را می گیرد و بچه ها حق صحبت کردن و حق مخالفت کردن با هیچ چیزی را ندارند. به عبارت دیگر وقتی در مدرسه نمی تواند ابراز وجود بکند در راه مدرسه و خانه هم اگر خلافی به او پیشنهاد کنند نمی تواند ابراز وجود کند. این کاری است که باید انجام شود که انجام نشده است.»

۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

افزایش مصرف لوازم آرایشی در محدوده حجاب

گزارش تاز من درباره افزایش مصرف مواد آرایشی در گفتگو با دکتر حسین ابوالحسن تنهایی استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی در تهران  در لینک زیر:
http://www.sharqparsi.com/2014/03/article12743

افزایش مصرف لوازم آرایشی در محدوده حجاب

حسین ابوالحسن تنهایی، استادیار جامعه شناسی دانشگاه آزاد تهران: "در ایران با مسئله پوشش، میدانی که متناسب با آن خانم ها بتوانند زیبایی خودشان را نشان دهند و بتوانند حلقه قدرت را پیش ببرند کم هست. یک دختر غربی می تواند از لباس و رنگ های زیبا و آرایش موها و غیره برای نشان دادن زیبایی اش استفاده کند که طبیعتا آرایش زیادی نیاز ندارد اما یک دختر ایرانی با یک وجب صورت مواجه است."
انعکاس تصویر یک مدل با آرایش زیاد – عکس از رویترز
انعکاس تصویر یک مدل با آرایش زیاد – عکس از رویترز
اجباری بودن حجاب در ایران محدوده اندکی برای ظهور زیبایی باقی گذاشته با این حال این موضوع نه تنها از مصرف مواد بهداشتی و آرایشی کم نکرده که طبق آمار، ایران را به دومین مصرف کننده این مواد در خاورمیانه و هفتمین مصرف کننده در جهان تبدیل کرده است. رتبه اول به عربستان اختصاص دارد که از نظر سخت گیرهای حجاب وضعیتی دشوارتر از ایران دارد. به گزارش المانیتور اعتماد به نفس، موفقیت در مصاحبه های شغلی، تداوم زندگی مشترک، یافتن شوهر، از جمله پاسخ های مشترکی است که زنان ایرانی حدود ۱۴ سال به بالا به سوالی در مورد علت استفاده از لوازم آرایشی در خارج از منزل می دهند.
دکتر حسین ابوالحسن تنهایی، استادیار جامعه شناسی دانشگاه آزاد تهران در گفتگویی اختصاصی در این باره به شرق پارسی می گوید: “در ایران با مسئله پوشش، میدانی که متناسب با آن خانم ها بتوانند زیبایی خودشان را نشان دهند و بتوانند حلقه قدرت را پیش ببرند کم هست. یک دختر غربی می تواند از لباس و رنگ های زیبا و آرایش موها و غیره برای نشان دادن زیبایی اش استفاده کند که طبیعتا آرایش زیادی نیاز ندارد اما یک دختر ایرانی با یک وجب صورت مواجه است. بنابراین کمترین فضا برای نمایش و بیشترین مانور برای نمایش باعث می شود به این سمت برود که هر چه بیشتر این را نمایش بدهد و تمام کارهایی که یک دختر آمریکایی می تواند با کل بدنش انجام دهد را با صورتش انجام دهد. یعنی فرصتی برای ظهور اجتماعی ندارد بنابراین سعی می کند از این فضای کم بیشترین استفاده را بکند.”

آمار مصرف مواد آرایشی

ارزش بازار لوازم آرایشی در ایران بیش از ۱٫۸ میلیارد دلار تخمین زده می شود. برخی نیز آمار این بازار را ۲٫۱ میلیارد دلار نسبت به بازار ۷٫۲ میلیارد دلاری خاورمیانه تخمین می زنند که مرتبط است با ۱۴ میلیون مصرف کننده زن ایرانی. حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد این بازار از طریق تولیدات داخلی و ما بقی از طریق واردات قانونی و غیر قانونی تامین می شود. گرچه تعداد دقیق کارخانه ها و واحدهای تولیدی مواد بهداشتی و آرایشی در ایران مشخص نیست اما ۹۶ واحد تولید کننده این مواد عضو انجمن صنایع بهداشتی، آرایشی و شوینده کشور هستند.
آمارها نشان می دهد که دختران و زنان ۱۵ تا ۴۵ سال بطور متوسط ماهانه ۷٫۵ یورو برای خرید لوازم آرایشی هزینه می کنند.
بر اساس آمار های منتشر شده توسط معاون پیشگیری ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا تنها ده درصد مصرف داخلی ( ۱۵۰ میلیون دلار) از طریق واردات قانونی و ۹۰ درصد از طریق واردات قاچاق تامین می شود. ارزش بازار قاچاق این محصولات بیش از ۸۰۰ میلیون دلار برآورد می شود.
به عنوان نمونه بازار محصولات مراقبت از پوست در ایران بیش از ۳۰۰ میلیون دلار برآورد شده است که بخش عمده آن در انحصار کالاهای قاچاق است. یورو مانیتور برآورد کرده که با توجه به رشد جمعیت جوان و تغییر الگوی مصرف در ایران تا سال ۲۰۱۵ ارزش این بازار به ۴٫۶ میلیارد دلار افزایش یابد.
هم اکنون حدود ۸۰ شرکت واردکننده محصولات آرایشی و بهداشتی در ایران فعالیت می کنند. حدود ۲۶۵ برند خارجی از سوی این شرکت ها وارد این کشور می شود که ۱۶۵ برند آنها شامل برندهای معتبر اروپایی از کشورهای آلمان، اسپانیا، فرانسه، سوئیس و غیره است. ضمن اینکه ۶۰ تا ۶۵ برند نیز از کشورهای کره جنوبی، ترکیه، دبی، تایوان و غیره وارد می شود. با این حال مجتبی سلیمی نژاد، مدیر اجرایی انجمن مواد شوینده و بهداشتی، می گوید: “هم اکنون محصولاتی با نام برندهای معتبر اروپایی در این کشورها تهیه و در بازار مصرفی ایران به اسم برندهای معتبر عرضه می شود.”

اهمیت زیبایی صورت

در فرهنگ عمومی ایرانیان زیبایی صورت زنان اهمیتی انکار ناپذیر دارد. چرایی این موضوع هم به محدودیت های مذهبی حجاب باز می گردد که امکان بروز ترکیبی از زیبایی های زنانه را محدود می کند و هم به جریانی از انتظارات اجتماعی و تربیت نسلی.
از منظر اقتصادی اجتماعی نوعی فرهنگ مصرفی همه گیر و میل شدید به مصرف بیشتر برای ابراز تفاخر اجتماعی و مد روز بودن در جریان است که این فرهنگ نوعی فشار اجتماعی را بر تمامی افراد جامعه اعمال می کند. در مورد مواد آرایشی نیز این فشار اجتماعی به طور عموم وجود دارد.
اما گذشته از زمینه های مذهبی – ایدئولوژیکی حجاب و فرهنگ مصرفی عمومی، معنای استفاده از مواد آرایشی برای گروههای مختلف اجتماعی متفاوت است.
در میان گروه های تحصیل کرده دختران در جامعه ایران می تواند جریانی را شناسایی کرد که برای مقاومت در برابر فرهنگ یکسا ن ساز رسمی به طور آگاهانه از مواد آرایشی استفاده می کنند.
اما بخش بزرگی از جامعه بر اساس نوعی کلیشه جنسیتی رفتار می کنند و تحت تاثیر گفتمان و فشار اجتماعی هستند که از آنها انتظار دارد نقش خود را بعنوان زن زیبا و مد روز ایفا کنند.
با اینکه در برخی تحقیقات زنان گفته اند که انتظارات اجتماعی خصوصا از سوی مردان آنها را به مصرف بیشتر مواد آرایشی سوق می دهد، دکتر تنهایی نظر دیگری دارد و در تحلیل این گفته ها به شرق پارسی می گوید: “اینکه زن ها بگویند بخاطر انتظار مردان به استفاده از این مواد روی می آورند نوعی توجیه است. این توجیهی است برای زنانی که در جامعه ای سنتی با انبوهی از تابوها زندگی می کنند. زیبایی امر خوب و دوست داشتنی و طبیعی است که فلسفه و روانشناسی آنرا تایید می کند اما در یک جامعه تابو زده زن نمی تواند بگوید می خواهم زیبا باشم چون گناه تابویی دارد بنابراین به گردن مردها می اندازد و نوعی بازی با نمادهای فرهنگی به کار می گیرد. البته این هم هست که وقتی می خواهند در کارها موفق شوند از همین حربه استفاده می کنند یعنی زیبایی میتواند در کنش متقابل اجتماعی مورداستفاده قرار می گیرد که در رقابت های شغلی مثلا مورد استفاده برای موفقیت باشد.”

کاهش سن مصرف کننده مواد آرایشی

برخی از بررسی ها نشان می دهد که سن مصرف مواد آرایشی در ایران به ۱۴ سال رسیده است. شاید بتوان دو عامل را برای توضیح چرایی کاهش سن مصرف کنندگان این مواد ذکر کرد. عامل اول نوعی گفتمان اهمیت زیبایی صورت در خانواده های ایرانی است. کودکان در خانواده بطور مداوم با کلیشه های جنسیتی درباره زیبایی و اهمیت زیبایی صورت روبرو هستند و مجموعه ای از ارزش ها و واکنش های مثبت و منفی در این باره را شاهد هستند. این کلیشه های جنسیتی جهت گیری ارزشی و رفتاری کودکان را شکل می دهد و آنها را به سوی استفاده از این کالاها سوق می دهد.
دومین عامل را می توان عامل تکنولوژی ارتباطی دانست. ماهواره ها، اینترنت و سینما به شکل گسترده دست به تبلیغات مستقیم و غیر مستقیم لزوم مصرف مواد آرایشی می زنند.
همپوشانی فرهنگ در حال گسترش در میان خانواده های ایرانی درباره اهمیت زیبایی صورت و از سوی دیگر یک صنعت بسیار قدرتمند که کالاهایی مرتبط با زیبایی را ارائه می کند و منافع اقتصادی وسیعی در افزایش مصرف این مواد دارد باعث شده که سن مصرف این کالاها در ایران کاهش یابد.
پژوهشی درباره عوامل موثر بر میزان استفاده از لوازم آرایش توسط دختران زیر ۲۰ سال در یزدان شهر نجف آباد نشان می دهد که اﻛﺜﺮ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻳﺎن، اﻟﮕﻮی آراﻳﺶ ﺧﻮد را ﻧﺰدﻳﻜـﺎن و ﺧﻮﻳـﺸﺎوﻧﺪان ﻧﺰدﻳـﻚ ﺧـﻮد گرفته اند. ۳۱/۷ درصد از دختران، ﻛﺎﻧﺎل ﻣﺎﻫﻮاره را اﻟﮕﻮ ﻗـﺮار داده اﻧـﺪ و ۷/۷% از ﺳـﺎﻳﺖ ﻫـﺎی اﻳﻨﺘﺮﻧﺘـﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.

تحلیل جامعه شناختی افزایش مصرف مواد آرایشی

دکتر تنهایی در تحلیل گرایش به مصرف مواد آرایشی از تضاد پایگاهی میان زنان و مردان و یک جریان اقتصادی که کاربرد پزشکی را از شفابخشی به سمت زیبایی تغییر داده نام می برد و می افزاید: “من مسائل مربوط به مواد آرایشی و جراحی های زیبایی ها را از دوجنبه می بینم. اول یک نوع تضاد پایگاهی میان زن و مرد که همیشه چه از نظر قدرت چه از نظر پایگاهی وجود داشته است و در هر دوره ای کاربرد خاصی پیدا کرده.
دوم اینکه باید دید هم فراخوان دیالکتیکی این مطلب کجاست. هم فراخوان دیالکتیکی این مطلب به تغییر کاربری های علم پزشکی و دارویی بر می گردد. با این تغییرات، پزشکی از مسئله سلامتی و شفا بخشی به سمت زیبایی بیشتر رو آورده که علتش از نظر من در حوزه قدرت است. در وضعیت آشفتگی اجتماعی رقابت گسترده ای برای پول در آوردن بیشتر در جریان است که پزشکان را به سمت حوزه زیبایی سوق داده است. که مجموعه ای از جراحی ها و توصیه به مصرف مواد آرایشی و کرم ها و غیره از این جا گسترش پیدا می کند. از نظر تحلیل دیالکتیکی از یک سو نوعی تضاد پایگاهی جنسیتی زن و مرد و ازسوی دیگر تغییر کاربری پزشکی به شاخه های پول ساز علت اصلی این موضوع است. ”
دکتر تنهایی درباره شرایط خاص ایران با اشاره به اینکه وجود حجاب زنان را در بروز زیبایی محدود کرده و به ناچار آنها به زیبایی صورت بیشتر اهمیت می دهند می افزاید:” به جز مسئله حجاب، امکان بروز جنسیت و شایستگی های زن در برابر مرد در جامعه ما کم است بنابراین میل و اشتهایی برای بروز این شایستگی ها وجود دارد که که بطور منظم بر اساس نوعی فشار ناخودآگاه پس زده می شود و حرکت های افراطی را ایجاد می کند که به شرایط تاریخی جامعه ما و هنجارهایش باز می گردد. بنابراین با توجه به فشاری که جنسیت زن تحمل می کند در جوامعی که هنجارهای سنتی و پدرسالاری حاکم است ناگزیر این ها دنبال فرصت های تازه ای می گردند تا بتوانند بیشتر خودشان را نشان دهند که باعث گرایش بیشتربه مصرف مواد آرایشی می شود.”

۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

چیستی نگرانی از نفوذ تجدد

مقاله من درباره نگرانی از تجدد در شرق پارسی به این آدرس: 

http://www.sharqparsi.com/2014/02/article11908
در این مقاله با دکتر ابراهیم فیاض که از اساتید مردم شناسی دانشگاه تهران و در دوره احمدی نژاد از طرفداران او بود و به نوعی نظرات ضد مدرنیستی دارد گفتگو کردم که خودم هم کمی متعجب شدم که نظرش کمی تا اندازه ای تغییر کرده. دومین فرد جعفر سعیدی پژوم پژوهشگر دینی است که کتاب هایی درباره شریعتی و بازرگان منتشر کرده. 


چیستی نگرانی از نفوذ تجدد

"نگرانی از نفوذ تجدید چندان نگرانی از مذهب و سنت نیست بلکه نگرانی بیشتر از این است که مهار از دست حکومت خارج می شود و آنها بیش از همه ترس از دست دادن مهار قدرت را دارند که از تجدد می ترسند."
در پی انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، مبارزه با غرب و نگرانی از نفوذ فرهنگ و تمدن غربی تا به امروز جزء جدائی ناپذیر سخنان و جهت گیری های مقامات سیاسی جمهوری اسلامی بوده است؛ سخنان و جهت گیری هایی که تنها جنبه ایدئولوژیک و تبلیغاتی نداشته و با اختصاص بودجه های عظیم برای سازمان های گوناگونی که در دوره های مختلف (سازمان های تبلیغاتی، گشت ارشاد، افسران جنگ نرم) یکی از وظایف شان را مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب تعریف کرده اند، جنبه های اقتصادی یافته است.
دکتر ابراهیم فیاض، عضو هیات علمی گروه مردم شناسی دانشگاه تهران درباره علل نگرانی از نفوذ تجدد، در مصاحبه ای اختصاصی به شرق پارسی می گوید: “ما متاسفانه در یک جهل مرکب نسبت به غرب و مدرنیته هستیم و این جهل باعث نگرانی از تجدد شده است. جهل ما هم نسبت به مدرنیستم و هم نسبت به مدرنیته است وگرنه فقه ما یک فقه گشوده نسبت به جهان است. قرآن هم مانند نظریه پردازان علوم جدید معتقد به سیر تکاملی علم و جامعه است. همچنین دین اسلام دین امضایی است و هر چیزی که مشکلی نداشته را از جوامع گوناگون امضا کرده، حال از هر دین و مکتبی که بوده باشد. بنابراین مشکل ما با دین و مذهب نیست. مشکل این است که غربی ها خوب عمل نکردند و مشخص نیست مدرنیته و مدرنیستم چیست و چون روشن نشده علمای ما هم نمی دانند با چه چیزی روبرو هستند. نه دانشگاه ما آگاهی روشنی نسبت به مدرنیته دارد و نه حوزه و این جهل انحراف ایجاد کرده است.”
از سویی دیگر از نگاه جعفرسعیدی پژوم پژوهشگر دینی، این نگرانی نسبت به تجدد از نوعی کم کاری حاکمیت سرچشمه می گیرد. وی در این باره در گفتگویی اختصاصی به شرق پارسی می گوید: “به نظر من نوعی کم کاری شده و حکومت توانایی کافی برای مقابله با غرب را ندارد. مثلا محسن قرائتی با برنامه اش می خواهد با تجدد مقابله کند. صدا و سیمای ما هم از نظر محتوا و هم شکل در برابر غرب بسیار ضعیف است. امروزکسانی که مدعی فرهنگ و دین هستند کورانی هستند عصا کش کورانی دیگر. هیچ کدام نه از دانشگاهی ها امروز ما و نه از آیت الله ها هیچ کدام کارشان محتوایی ندارد. از نظر من اگرمیدانی داده شود برای آنانی که می توانند و کارشان کیفیت دارد، می توانند در برابر غرب مقاومت کنند.”

نگرانی از چیست؟

پرسش اصلی در بحث تجدد (مدرنیته) برای مقامات رسمی ایران بر این مبناست که عناصری در سبک زندگی و تفکر مدرن وجود دارد که مخالف طرز تفکر مذهبی، سیاسی و فرهنگی حاکمیت و ایدئولوژی مورد نظر آنهاست. از نظر آنها این عناصر نگران کننده توسط سیاستمداران و محافل غربی بطور برنامه ریزی شده برای نابودی فرهنگ بومی و اسلامی در ایران تبلیغ و ترویج می شود.
با این حال این پرسش هنوز باقی است که کدام بخش هایی از مدرنیسم و مدرنیته با تفکر و سازوکارهای اجتماعی، فلسفی و حقوقی مورد نظر جمهوری اسلامی همخوانی ندارد و چه بخش هایی را به ناگزیر یا با علاقه می پذیرند. از این منظر در یک سر طیف بخش های از مدرنیته جای می گیرند که غیر قابل قبول و پذیرش هستند، مواردی مانند: حقوق بشر، دموکراسی لیبرال، آزادی های فردی خصوصا آزادی زنان. در بخش میانی این طیف مواردی جای می گیرند که کم و بیش ناگزیر به پذیرش آنها هستند گرچه گاه موانعی ( پارازیت، فیلترینگ، گشت ارشاد) بر سر راه آنها ایجاد می شود مانند: ماهواره، تغییرات سبک زندگی ( مد، موسیقی، مواد روانگردان و مخدر، پارتی ها) و مصرف گرایی عمومی خانواده ها. و در سر دیگر طیف بخش هایی است که با علاقه پذیرفته می شود که بیشتر در حوزه تکنولوژی قدرت و کنترل هستند مانند: تمامی موارد مربوط به تجهیزات صنعتی، نظامی و نظارتی.
همین مورد سوم یعنی علاقه به کنترل و قدرت ابزارهای ناشی از مدرنیته است که بیش از همه در غرب مورد نقد و بدبینی است و در ایران مورد ستایش و علاقمندی است. به همین دلیل استفاده از این ابزارها به شکل غیر انتقادی مورد بهره برداری قرار می گیرد بدون آنکه برچسب غربزدگی را برای استفاده کنندگانش به دنبال داشته باشد. به عنوان نمونه جریان سد ساختن در ایران بعد از جنگ ایران و عراق همچون عملی افتخارآمیز و قهرمانانه مورد ستایش قرار می گرفت. سدهایی که محصول قدرت و ابزارهای مدرنیستی بودند و بدون بررسی انتقادی برای کنترل طبیعت و بالابردن سود مورد استفاده قرار گرفتند و اکنون بعد از دو دهه آثار مخرب آن بعنوان بحران ملی در ایران مورد بحث است.
سعیدی پژوم درباره ماهیت نگرانی حکومت از نفوذ تجدد به شرق پارسی می گوید: “نگرانی از نفوذ تجدید چندان نگرانی از مذهب و سنت نیست بلکه نگرانی بیشتر از این است که مهار از دست حکومت خارج می شود و آنها بیش از همه ترس از دست دادن مهار قدرت را دارند که از تجدد می ترسند.”

پیشینه نگرانی از نفوذ تجدد

نگرانی از نفوذ تجدید تنها به جمهوری اسلامی و مقاماتش محدود نمی شود. این نگرانی همراه است با تاریخ نسبتا طولانی مناقشات میان گروه های مختلف اجتماعی (روحانیون ، روشنفکران و حاکمان) بامسئله تجدد. با این حال بعد از انقلاب اسلامی، رهبران سیاسی در ایران آشکارا و به کرات از نفوذ تجدد ابراز نگرانی کرده اند.
آیت الله خمینی در سخنانی نوع نگرانی خود از تجدد غربی را با این جملات بیان کرده است: “عزیزان من! ما از محاصره اقتصادی نمی¬ترسیم، ما از دخالت نظامی نمی¬ترسیم. آن چیزی که ما را می¬ترساند، وابستگی فرهنگی است.”
بااین حال با آغاز رهبری آیت الله خامنه ای بحث نفوذ غرب ذیل مفاهیم “تهاجم و شبیخون فرهنگی” شکل جدی تری به خود گرفت. سخنرانی مرداد ماه ۱۳۷۱ وی بحث تهاجم فرهنگی را به موضوعی تبدیل کرد که از آن پس در میان نهادهای مختلف مورد توجه قرار گرفت. وی در آن سخنرانی گفت: “تهاجم فرهنگى این است که یک مجموعه – سیاسى یا اقتصادى – براى مقاصد سیاسى خود و براى اسیرکردن یک ملت، به بنیان هاى فرهنگى آن ملّت هجوم مى‌برد. … تبادل فرهنگى در هنگام قوّت و روزگار توانایى یک ملت انجام مى‌گیرد؛ ولى تهاجم فرهنگى در دوران ضعف یک ملت است ”
با برجسته شدن مسئله تهاجم فرهنگی، تا به امروز این موضوع بطورمستمر از سوی مقامات حکومتی طرح و برای رویارویی با آن سازمان ها و بودجه های مختلفی به تصویب می رسد.
در آخرین اظهار نظر ها دراین مورد صادق لاریجانی رییس قوه قضائیه ایران با ابراز نگرانی از نفوذ تجدد در ایران گفته است: “کشورهای غربی عامدانه در حال گسترش اندیشه‌های مدرنیته به مشرق زمین هستند. … شبیخون فرهنگی دارای دو مرتبه است: یکی از این مرتبه‌ها ظاهر است که ما مظاهر آن را در پوشش مردم، رفتار جوان‌ها و فرهنگ آپارتمان نشینی مشاهده می‌کنیم اما بحثی که مهم تر از ظاهر است این است که سیطره مبانی فکری و فلسفی آنها در باطن و ضمیر ناخودآگاه مردم تاثیر می‌گذارد.”

چرایی نگرانی از نفوذ تجدد و راه حل ها

از نظر نگرانی نسبت به نفوذ تجدد نیز طیف های گوناگونی در ایران وجود دارد. در یک سوی طیف کسانی هستند که کل تمدن غربی را “انکار ولایت الهی و تسلط نفسانی بر عالم” می دانند. شهریار زرشناس عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از این دیدگاه دفاع می کند و می گوید: “تاریخی که در غرب از قرن هشتم قبل از میلاد شروع شد با انکار ولایت الهی با نادیده گرفتن وحی با نادیده گرفتن ظهور و هدایت قدسی شروع شده و در مسیر تطورش … به شکل غرب مدرن ظهور می کند. ظهور هدایت قدسی در تمام تاریخ غرب نفی شده اما در صورت بعد از رنسانس صریح تر شده است.”
راه حلی که این تفکر جستجو می کند به این شکل بیان می شود: “من بعنوان منتقد مدرنیته بحثم این نیست که نباید سوار هواپیما بشوم و غیره. در برابر مظاهر این عالم مدرن اومانیستی از موضع انتقادی روبرو شویم و تکیه گاهمان را میراث دینی و اندیشه اسلامی قرار دهیم … تا صورت عالم خودمان را بر این مدرنیته حاکم بکنیم.”
محصول عملی ارائه شده از سوی طیف بالا نفی کلی سبک زندگی مدرن و مظاهر فلسفی و فرهنگی آن است.
از سوی دیگر کسانی چون دکتر ابراهیم فیاض با اشاره به اینکه سبک آپارتمان نشینی نسبتی با فرهنگ سنتی ما که در خانه های بزرگ و ویلایی زندگی می کردیم ندارد می گوید: “مشکل این است که ما هنوز نتوانسته ایم رابطه معرفتی خودمان را با مدرنیته و مدرنیسم روشن کنیم و یک نوع ابهام وجود دارد و این ابهام باعث شده که ترس ازتجدد وجود داشته باشد و این فضای وهم آلود باعث ترس شده. متاسفانه چون دانشگاه های ما متفکر نیستند و مقلد غرب هستند نمی توانند خودشان را دریابند که کجا هستند.”
وی درباره راه حل عبور از این نگرانی ها می افزاید: “راه حل این است که اول از همه غرب را بشناسیم و بعد بدنبال این باشیم که رابطه معرفتی ما این پدیده چیست. ولی متاسفانه کسانی مثل دکتر شریعتی، مطهری، محمد تقی جعفری، فردید و غیره غالبا دنبال نقد غرب بودند تا فهم غرب و بخاطر همین متاسفانه نقد غرب تبدیل به چیزی مبتذل و سطحی شده است. متاسفانه این جهالت در حال تکرار شدن است و راه بیرون رفتی هم نداریم و امیدوارم که این جهالت ها تبدیل به جنگ نشود چرا که جنگ ها ناشی از جهالت هاست.”
طیف دیگری از اندیشمندان ایرانی که بیشتر نحله هایی از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان را شامل می شوند بیشتر نگرانی شان نسبت به گسترش ظواهر تمدنی غربی و تقلید ناآگاهانه از غرب است. جعفری پژوم پژوهشگر دینی در این باره می گوید: “نگرانی ها از دو جنبه است. یکی بعد ملی و دیگری بعد مذهبی. جوانان امروز ما خصوصا در سالهای پس از انقلاب ذهنشان خالی از هویت فرهنگی خودش است و از این هویت بهره آنچنانی ندارد. خصوصا بعد از انقلاب، آنها که مرزبانان این فرهنگ کهن بودند میدانی برای تعلیم فرهنگ و شناسایی این هویت ایرانی برای نسل امروز نداشتند. مثل اساتیدی که رانده شدند.”
وی می افزاید: “در حوزه مذهب هم دیگر جوانان خریدار مذهب نیستند. چون شناختی هم از مذهب ندارند. با اینحال با این همه سانسور و پارازیت انداختن و غیره هنوز نتوانسته اند که جلوی این روند را بگیرند و اگر این دروازه باز باشد و آزادانه باشد دیگر نه از تاک نشان خواهند بود و نه از تاک نشان. این طبیعی است که غرب فرهنگش را ارائه کند این مشکل از داخل است که نتوانسته ایم فرهنگ اصیل را به جوانان طوری عرضه کنیم که آنها بپذیرند.”
این پژوهشگر دینی با اشاره به اینکه علاوه بر ناتوانی حکومت در ارائه بدیل های مورد قبول جوانان نوعی سانسور در ارتباط با شخصیت های دینی هم توسط حاکمیت اعمال می شود می گوید: “ما یک سانسورخودی هم داریم و آن این است که حکومت نمی خواهد سیمای امام علی آنطور که هست ارائه شود چون اگر به جوانان گفته شود که علی با مخالفانش چطور رفتار می کرده یا در تواضع چطور بوده آنوقت رفتارهای حاکمیت زیر سوال می رود. بخاطر همین حکومت علاقه دارد به جای این حرف ها نوحه خوانی ارائه کند.”
با اینکه سعیدی پژوم با اشاره به فقه پویای کسانی چون مرحوم آیت الله منتظری درباره جواز دست دادن دیپلمات ها با زنان در دیدارهای خارجی معتقد است که این فقه می تواند مشکلات میان فرهنگ اسلامی و مدرنتیه را حل کند با این حال پرسش های دشواری در برابر بومی گرایان و تطبیق دهندگانی وجود دارد که معتقدند می توانند در برابر مظاهر فرهنگی و سبک های به سرعت در حال تغییر مدرنیته الگوی متفاوتی ارائه کنند.

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

سناریوی اعتدال و سکوت

علی مطهری  نماینده مجلس در جمع دانشجویان دانشگاه مفید قم به نقل از یک منبع موثق گفته که حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی به شیوه‌ای رفع خواهد شد که «محسوس» نباشد.
محسوس نبودن چه معنی یی دارد ؟ یعنی بدون آنکه موسوی و کروبی و رهنود حقوق طبیعی حرف زدن و انتقاد کردن داشته باشند به آنها اجازه داده شود مدتی با افراد خانواده تماس بیشتری داشته باشند ؟ تماس ها کنترل شده و با پشتوانه تهدید که اگر طبق موازین عمل نشود وضعیت به پله های قبلی بر گشت خواهد کرد؟ 
به این شیوه هم دولت اعتدال خواهد گفت که به وعده اش عمل کرده و همه حکومت از این درگیری راحت شده است. 
آیا موسوی خواهد پذیرفت که به این شکل رفع حصر شود ؟ 
اگر موسوی نپذیرد اما اصلاح طلبان حتما خواهند پذیرفت. آنها خواهند گفت که ما که به دنبال سر و صدا و آشوب نیستم. ما که دنبال این نیستیم بگوییم پیروز شدیم . همین اندازه هم کافی خواهند بود. 
روند خنثی سازی کامل یک جریان اعتراضی، روند نابود کردن آخرین باقی مانده های یک حق خواهی  به کمک بخشی از اصلاح طلبان تحت عنوان اعتدال و سکوت در دست اجرا است. 
مهم این است که از همین الان از حاصل این روند تحلیلی داشته باشیم. تحلیلی که به ما بگوید با این شیوه ها چه برسر مبارزات آینده دموکراسی خواهی در ایران خواهند آمد. 

شرکت های فرانسوی و رقبای آمریکایی در ایران

گزارش من درباره حضور شرکت های فرانسوی در ایران در گفتگو با محمد رضا بهزادیان رئیس سابق اتاق بازرگانی تهران در شرق پارسی به لینک زیر:
http://www.sharqparsi.com/2014/02/article11538

شرکت های فرانسوی و رقبای آمریکایی در ایران

شرکت پژو حدود 34 سال سابقه حضور در بازار ایران را دارد. ایران تا فوریه 2012 دومین بازار پژو بعد از بازار داخلی فرانسه به حساب می آمده است. به گزارش لوپوئن در پایان ماه فوریه 2012 پژو فعالیت هایش را در ایران متوقف کرد. آمارها گویای آن است که از نیمه نخست سال 2011 تا نیمه نخست 2012 تعداد خودروهایی که پژو به صورت قطعات مجزا به کشورهای دیگر فروخته بود 31.1 درصد کاهش داشته که بخش بزرگی از این کاهش به خاطر قطع صادرات به ایران بوده است.
شرکت خودروسازی فرانسه، رنو- رویترز
شرکت خودروسازی فرانسه، رنو- رویترز
ترافیک سفر مقامات و شرکت های اروپایی به طور رسمی و شرکت های آمریکایی به طور غیر رسمی به ایران، با حضور نمایندگان ۱۱۶ شرکت فرانسوی از جمله: پژو، رنو، توتال ، لافارگ و .. رنگ و لعاب متفاوتی یافته است.
از سوی دیگر هشدار اخیر مقامات آمریکایی به دولت و شرکت های فرانسوی برجاری بودن تحریم ها علیه ایران در نگاه اول از منظر سست شدن تحریم ها مطرح شده، اما از نگاه تحلیل گران می تواند جنبه هایی از رقابت اقتصادی میان فرانسه و آمریکا را نیز حکایت کند.
محمد رضا بهزادیان رییس سابق اتاق بازرگانی تهران در گفتگو با شرق پارسی در این باره می گوید: “در حالت فعلی که شرکت های خودروسازی آمریکایی پنهان و آشکار، چه از طریق دبی یا مسیرهای دیگر برای مذاکره با ایران در آمد و شد هستند، این مسئله خودروسازان فرانسوی را نگران می کند که آیا در وضعیت جدید ایران ترجیح این کشور هنوز رنو و پژو خواهد بود یا شرکت های آمریکایی؟ خودروسازان فرانسوی نگران این موضوع هستند.”

زیان شرکت های فرانسوی زیر فشار آمریکا

فشار تحریم های بین المللی و همچنین تحریم های یک جانبه آمریکا شاید بیش از همه به شرکت های فرانسوی خسارت وارد کرده باشد. ایران در سال ۲۰۰۰ شریک اصلی تجاری فرانسه در خاورمیانه به حساب می آمد. صادرات فرانسه به ایران که درمارچ ۲۰۰۵ حدود ۱٫۸ میلیارد دلار در سال بود در مارچ ۲۰۱۳ به نصف کاهش پیدا کرده است. بخش مهمی از این کاهش مربوط به کاهش یا توقف فعالیت های دو خودروساز بزرگ فرانسوی یعنی پژو و رنو بوده است.
شرکت پژو حدود ۳۴ سال سابقه حضور در بازار ایران را دارد. ایران تا فوریه ۲۰۱۲ دومین بازار پژو بعد از بازار داخلی فرانسه به حساب می آمده است. به گزارش لوپوئن در پایان ماه فوریه ۲۰۱۲ پژو فعالیت هایش را در ایران متوقف کرد. آمارها گویای آن است که از نیمه نخست سال ۲۰۱۱ تا نیمه نخست ۲۰۱۲ تعداد خودروهایی که پژو به صورت قطعات مجزا به کشورهای دیگر فروخته بود ۳۱٫۱ درصد کاهش داشته که بخش بزرگی از این کاهش به خاطر قطع صادرات به ایران بوده است.
به گزارش لوموند پژو مبلغی معادل ۶۴۰ تا ۸۵۰ میلیون یورو با توقف فعالیت هایش در ایران از دست داده که در مقایسه با درآمد سال ۲۰۱۱ این شرکت که حدود ۴۲٫۷ میلیارد یورو بوده مبلغ قابل توجهی به حساب نمی آید. در همین سال پژو با فروش ۴۵۵ هزار خودرو به ایران از ۳٫۵ میلیون خودرو تولیدی خود در سال (این خودروها شامل پژوه ۲۰۶ و ۴۰۵ بوده که در ایران مونتاژ شده اند) بزرگترین بازار را پس از بازار داخلی خود داشته است.
با این حال رنو تجارت خود را مدت بیشتری با ایران ادامه داد. در سال ۲۰۱۲ این شرکت بیش از ۱۰۰ هزار خودرو و در سال ۲۰۱۱ حدود ۹۴ هزار خودرو به ایران فروخته است (خودروهایی که در ایران تحت عنوان تندر و مگان مونتاژ شده اند). همچنین در نیمه اول سال ۲۰۱۳، ۲۸هزار خودرو (به شکل قطعات) برای مونتاژ به ایران فروخته است. با این حال در ژوئیه ۲۰۱۳ که این شرکت با هشدار ایالات متحده روبرو شد بازار خود را در ایران تعطیل کرد.
با این پیشینه همکاری شرکت های فرانسوی با ایران و خسارت هایی که متوجه آنها شده، بهتر می توان سفر گروهی شرکت های فرانسوی برای بازیابی بازار از دست رفته را درک کرد.

ابتکار “مدف” یا تلاش ایران؟

محمد رضا بهزادیان درباره سفراین گروه از شرکت های فرانسوی می گوید: “این سفر به ابتکار “مدف”، انجمن کارفرمایان فرانسه اتفاق افتاده است. اگر به جزییات این اتفاق نگاه کنیم، ماجرا اینطور بوده که ابتدا چهار شرکت علاقمند بودند به ایران بیایند. وقتی این موضوع در “مدف” مطرح شده، دیگر شرکت ها هم اظهار علاقه کردند که از ایران دیدار کنند.علی رغم اینکه همه شرکت های فرانسوی به این موضوع مسلط بودند که به دلیل جاری بودن تحریم ها در ایران هنوز امکان اقدام اقتصادی ممکن است برایشان وجود نداشته باشد، اما آنها به بازار ایران به عنوان یک بازار بکر نگاه می کنند که می شود به آن برای حل مشکلات بسیاری از کمپانی هایی که در اروپا در وضع اقتصادی دشواری هستند امید بست. ”
حضور نمایندگانی از شرکت های مختلف نفت و گاز، اتومبیل، غذایی و کشاورزی، پتروشیمی، صنعت هواپیمایی و دارویی و غیره می تواند برای دولت ایران نوید بخش حل بسیاری از مشکلات و سرمایه گذاری ها در بخش های مورد نیاز باشد. نمایندگان این شرکت ها در این سفر با مقامات ایران جلسات متعدد داشتند و قبل از ترک ایران از چندین کارخانه دیدن کردند.
این بزرگترین گروه اقتصادی اروپایی است که بعد از انقلاب ۱۳۵۷، به صورت گروهی از ایران دیدن می کنند. این تلاش ها شاید از منظری گویای تلاش دولت جدید ایران برای جذب شرکت های خارجی نیز تلقی شود.
با این حال رییس پیشین اتاق بازرگانی تهران در مورد حضور شرکت های فرانسوی در ایران می گوید: “من تصور نمی کنم که مدیران جمهوری اسلامی خیلی اقدام بایسته و شایسته ای کرده باشند که کار آنها چراغ سبزی برای کمپانی هایی بوده باشد که به ایران آمده اند. این خواست شرکت ها بوده خودشان آمده اند و یک حرکت خودجوش بدون ارتباط با دولت فرانسه و در قالب یک همکاری اتاق های مشترک بوده است. همکاری از طرف اتاق ایران و فرانسه و مدف بوده، اما هیچ اقدامی از سوی دولت ایران نبوده است. در خیلی از موارد اگر دولتی های ما ایجاد مانع نکنند خیلی بعید است که تسهیلاتی در این زمینه ایجاد کنند. تمایل شخصی (حقوقی) شرکت های فرانسوی بوده که بیایند بازار ایران را ببیند.”

اهداف سفر شرکت های فرانسوی

مطالعه بازار ایران از جمله اهداف سفر شرکت های فرانسوی به ایران عنوان شده است با این حال تحلیل های مختلفی از حضور گروهی این شرکت ها در این مقطع زمانی ارائه شده است.
به گفته تیری کورتن معاون گروه مدف، “بعضی از شرکت ها برای به روز کردن پرونده همکاری و از سرگیری روابطشان با ما به ایران آمده اند، بعضی در حال گفتگو درباره زمان آغاز کارشان در ایران هستند، و برخی دیگر هم در جستجوی فرصت های تجاری هستند.”
در کنار گروه صد نفری شرکت های فرانسوی، در هفته های قبل مذاکره کننده هایی از ایتالیا، آلمان، اتریش، پرتقال، کره جنوبی و ترکیه هم به ایران سفر کرده اند که با کاهش تحریم ها جایی در بازار ایران پیدا کنند.
محمد رضا بهزادیان در تحلیل این سفر، با اشاره به سابقه رفتار شرکت های فرانسوی در ایران و اینکه شرکت های فرانسوی از انقلاب ۵۷ تا سفر اخیر رسمیت اقتصادی دولت های مختلف در ایران را نمی پذیرفتند می گوید: “در ماه های اول بعد از انقلاب و قبل از جنگ رادیو و تلویزیون ملی ما همه تجهیزاتش را از شرکت تامسون فرانسه می خرید. برق ما عمدتا به گروه آلستون وابستگی داشت، اما در همان ماه های اولیه سال ۵۸ چه تامسون و چه آلستون راسا از دادن قطعات خودداری می کردند. تحریم آمریکا به وسیله دولت کارتر بعد از ۲۱ فروردین ۵۹ اتفاق افتاد یعنی یک سال و نیم بعد از انقلاب، ولی از روز اول انقلاب شرکت های فرانسوی که در سفر اخیر حضور داشتند، عملا خیلی به همکاری اقتصادی و صنعتی با شرکت های ایرانی علاقه ای نداشتند. ولی امروز به چند دلیل، یکی به دلیل وضعیت اقتصادی که در اروپا حاکم است این شرکت ها با آمدنشان و علی رغم اینکه در شرایط انعقاد قرارداد هم نبودند، می خواستند به شرکای ایرانی شان بگویند که ما شما را به رسمیت می شناسیم و پای شما می ایستیم و در آینده می آییم با شما کار می کنیم.”
وی در ادامه درباره پیام سیاسی و منطقه ای این سفر می گوید: “یک پیام دیگر هم می شود فکر کرد که در دل این سفر بوده است. برای همه سال ها دولت اسراییل عملا در خاورمیانه به یک نوعی وانمود می کرده که اعراب و ایران، کشورهای غیر قابل اعتماد، بحران ساز و بر هم زننده آرامش هستند، بنابراین اسراییل حرفش این بوده که شما هوای من را داشته باشید، شما به من کمک کنید و در عوض من نمی گذارم آتشی در منطقه روشن بشود و یا موجی ایجاد بشود که منافع دولت های غربی را به خطر بیاندازد. احساس من از این سفر این هم هست که حالا آنها فکر کردند که نه، به هر حال دولت ایران با همه نشیب و فرازهایی که در ۳۵ سال گذشته داشته و با دولت اعتدالی که سر کار آمده و در کل رژیم جمهوری اسلامی حکومتی است که بدنبال همکاری مشترک است و بدنبال این است که در منطقه آرام زندگی کند و احتیاج نیست که به اسراییل کمک بکنند که اینها را آرام نگاه دارند. در یک ارتباط دو جانبه اقتصادی این آرامش می تواند برای ایران و دولت های اروپایی حاوی منافعی باشد.”
از سوی دیگر تیری کوویل محقق و متخصص مسائل ایران و استاد دانشگاه نوانسیا جنبه های دیگر این سفر را بررسی کرده و می گوید : “فرانسه بخش بزرگی از بازار ایران را با گسترش تحریم ها از دست داد. بنابراین برای خودروسازی فرانسه به دست آوردن مجدد زمین ایران بسیار مهم است. همچنین مهمترین رقیب فرانسه در بازار ایران شرکت های آمریکایی (به این دلیل که علاقه فراوانی از سوی شرکتهای خصوصی ایران برای همکاری با آمریکایی ها وجود دارد)، چینی و کره ای هستند.”
وی افزود: “ایران یک بازار بزرگ در خاورمیانه است. ما چیزی برای ازدست دادن نداریم و در بازار ایران همه چیز برای ما برد است. نباید زمان را از دست بدهیم، چرا که رقبای ما در حال تلاش اند. وزیر کشاورزی ایران پیش از این به آلمان دعوت شده و واقعا احمقانه است که ما دست روی دست بگذاریم.”

نگرانی فرانسوی ها از حضور آمریکا در بازار ایران

گفتگوهای پنهان و آشکار آمریکایی ها با شرکت ها و مقامات ایران در زمینه های اقتصادی و همچنین تهدیدهای جدید آمریکا علیه سفر شرکت های فرانسوی به ایران این نگرانی را در میان شرکت های فرانسوی ایجاد کرده که رقیب قدرتمندی در حال وارد شدن به بازار ایران است.
جان کری وزیر خارجه آمریکا در گفتگو با لوران فابیوس گفته است که این سفر این تصور نادرست را به وجود می آورد که غرب می تواند به صورت عادی با تهران مراوده تجاری داشته باشد.
با این حال در پی تهدید آمریکا، گروه مدف اعلام کرده که سفر شرکت های فرانسوی به ایران یک سفر اکتشافی بوده و دراین سفر هیچ گونه قراردادی منعقد نمی شود. همچنین پیر موسکویچ وزیر اقتصاد فرانسه گفته است که ملاقات مدف از ایران علامتی برای سست کردن تحریم ها از سوی فرانسه نیست بلکه یک ارزیابی از آینده است.
محمد رضا بهزادیان رییس پیشین اتاق بازرگانی تهران نیز با اشاره به این نگرانی ها می گوید: “اکنون اولین سوال برای آنها این است که اگر رنو و پژو بخواهند به بازار ایران برگردند آیا جایگا ه شان حفظ است یا اینکه شرکت های چینی جایشان را گرفته اند. نکته دوم اینکه در حالت فعلی که شرکت های خودرو سازی آمریکایی هم بصورت پنهان و آشکار دارند مذاکره می کنند آیا ایران هنوز ترجیح اش رنو و پژو خواهد بود؟ خیزآشتی جویی آمریکا و ایران که در تمام سالهای از بعد از انقلاب بی سابقه است این پیام را هم دارد که که رقیب اقتصادی گردن کلفتی مانند آمریکا هم ممکن است در این بازار پیدایش شود.”
با این حال سخنان ژیل نورماند مدیر بخش آسیا – اقیانوسیه شرکت رنو که به رویتر گفته است: “پیش بینی می کنیم که فعالیت های ما تا پایان نیمه اول ۲۰۱۴ از سر گرفته شود” نشان می دهد که سفر شرکت های فرانسوی کمی بیشتر از ارزیابی بازار ایران باید تلقی شود.

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

ژان کویس؛ فیلسوف و ریاضی دانی در مقاومت فرانسه

بزرگداشت ژان کویس( به فتح ک ، و ، کسر ی) Jean Cavaillès
رادیو "فرانس کولتور" برنامه ای برای بزرگداشت ژان کویس معلم فلسفه و دکترای ریاضیات و یکی از قهرمانان مقاومت فرانسه در جنگ دوم جهانی پخش کرده که پرسش جالبی را مطرح می کند: 

" چطورعلم، ژان کویس را به سوی مقاومت سوق داد؟ "
کویس نه به دلیل میهنی و نه سیاسی وارد مبارزه و جنگ شد بلکه تنها یک دلیل منطقی او را رهبری می کرد. این دلیلی است که او نوشته :" مبارزه و جنگیدن علیه غیر قابل پذیرش، اجتناب ناپذیر است."

در 17 فوریه 1944، یعنی 70 سال پیش ژان کویس بوسیله ارتش آلمان تیرباران شد. او درهنگام اعدام 40 سال داشت.
در 1923 مقام اول ورد به اکول نرمال سوپریور در پاریس را بدست آورد. معلم فلسفه در 1927و دکتری در ریاضیات در 1937. در 1940 به مقاومت فرانسه پیوست وتا پیش از دستگیری توسط گشتاپو در 28 اوت 1943، در شبکه ها و بخش های مختلف جریان مقاومت فرانسه مشارکت داشت. در طول عضویتش در مقاومت فرانسه، هرگز تدریس و پژوهش درباره فلسفه علم و ریاضیات را متوقف نکرد. 

Jean Cavaillès: Comment un surdoué en science devint héros de la résistance ►►► http://bit.ly/1bTfgm9
Le 17 février 1944, il y a 70 ans, Jean Cavaillès était fusillé par l'Armée allemande. Il avait 40 ans. Agrégé de philosophie et docteur en mathématiques, il s'engage dans la Résistance en 1940 et participe à plusieurs réseaux avant d'être arrêté par la Gestapo. Comment la science a-t-elle conduit Jean Cavaillès à la Résistance ?


http://books.google.fr/books?id=r1W0S1PtskQC&pg=PA34&lpg=PA34&dq=jean+cavaill%C3%A8s+lutte+contre+inacceptable&source=bl&ots=L6kNrKJ8ni&sig=NN6layipKUH1g7ZwfTiVvuWgHQA&hl=en&sa=X&ei=oDP_UqPJEaiZ4wTF9IHgCg&ved=0CCgQ6AEwAA#v=onepage&q=jean%20cavaill%C3%A8s%20lutte%20contre%20inacceptable&f=false

۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

25 بهمن روزی که انکار می شود

از نظر من دلیل دعوت اصلاح طلبان برای شرکت در راهپیمایی 22 بهمن امسال از ذهن خارج کردن یاد و اهمیت اعتراض روز 25 بهمن سال 1389 است. نتیجه اینکه اساسا کسی دیگر از روز 25 بهمن و اهمیت آن و تبدیل آن به روزی برای حتی یادآوری اعتراض یاد نکند. آنها به خوبی در حال ایقای نقش خودشان برای کمک به حاکمیت برای غلبه بر جریان مشروعیت زدایی آغاز شده از سال 88 هستند و بطور واضح تاکنون موفق عمل کرده اند.
امروز 25 بهمن است. سومین سالگرد 25 بهمن سال 1389 . اما ترجیح اصلاح طلبان نه این روز که 22 بهمن است. از نظر من از نظر تحلیلی این مسئله بسیار اساسی است و می تواند دستمایه شناخت و تحلیل بسیاری از رفتارهای این جناج سیاسی قرار بگیرد.
آنها آشکارا 25 بهمن را انکار می کنند. این انکار اهمیت بنیادی دارد. این انکار به نوعی پایان مبارزه است. مبارزه از نگاه اصلاح طلبان پایان یافته شاید برای همیشه. بازگشت به قدرت و تلاش برای جلب رضایت و اعتماد قدرت ، این است روش جدید و همیشگی اصلاح طلبان.
امروز 25 بهمن است ، روزی که تجمعی خارج از تقویم حکومتی طراحی شد و میر حسین موسوی ، رهنورد و کروبی هم قصد شرکت در آن را داشتند و از آن روز در خانه هایشان حبس شدند. بنابراین مهم است که فراموش و انکار شود. روزی که به بیش از هزار روز حبس خانگی انجامیده است امروز است اما امروز ، علت واقعی این حبس ها  انکار می شود.
امروز 25 بهمن است و فلج شدن معترضان و شکست شان دیگر نیاز به استدلال ندارد. گرچه از نظر روانی روشنفکران ما هیچ گاه آماده پذیرش شکست و اعتراض به آن نیستند دقیقا مانند حاکمیت در ایران اما الان دیگر نیاز به صرف انرژی برای تحلیل این شکست نیست. حتی درخواست شورای هماهنگی راه سبز امید هم مثل صدایی در خلاء گم میشود بدون آن کسی توجهی کند.
این است نتیجه مبارزه ای که به شوخی گرفته شود.

میشل فوکو گفته بود: "فاشیسم است که ما را عاشق قدرت می کند. "
فاشیسم است که ما را از مشروعیت زدایی یک حاکمیت به بازپس دادن مشروعیت اش می کشاند.
حال چه 90 درصد رای داده باشند چه 51 درصد.

۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

انتشار نامه های هاینریش هیملر به همسرش

لوموند امروز استناد استثنایی را منتشر کرده است. این اسناد نامه های هاینریش هیملریکی از فرماندهان نازی و رئیس اس اس را منتشر کرده است که خطاب به همسرش مارگا از 1927 تا 1945 نوشته شده است. اینها نامه های خصوصی او به همسرش است که علایق و احساسات یک پدر خوب و همسر مهربان را نمایش می دهد. یک زندگی خصوصی متفاوت از کار رسمی او.
هانا آرنت در مقاله ای که در سال 1945 منتشر شده درباره هیملر می نویسد:" او یک بورژواست با همه ژست های احترام آمیز و عادات یک پدر خوب خانواده ".
فرصت ترجمه نامه ها را نداشتم .
.
 Heinrich et Marga Himmler avec leur fille Gudrun dans leur jardin de Waldtrudering, en septembre 1930.
Inédites jusqu'à aujourd'hui, les lettres d'Heinrich Himmler à sa femme, Marga, paraissent en France le 20 février. En voici des extraits.
  • Munich, 23 décembre 1927, 14 h
« Ma chère, ma bonne Marga !
Ta lettre rapide est arrivée ce matin. Comme je m'en suis réjoui, et comme cela m'a mis en joie pour partir. J'ai fait quelques courses, puis je suis allé au bureau, et à présent en vitesse à la maison, où je trouve ton cher petit paquet. Que veux-tu que je dise, chère gaspilleuse que tu es !
Mais laisse-toi maintenant souhaiter un joyeux Noël . Profite de la fête et ne sois plus triste du tout, et ne doute jamais ; car il faut que tu le saches, tu doisconsidérer comme tien un homme qui t'est profondément reconnaissant pour ton amour et pour chaque pensée libre que le combat lui laisse, qui est auprès de toi, qui t'aime et te vénère comme la chose la plus chérie et la plus pure qu'il possède.
Cela, tu dois le croire, et tu dois donc être heureuse que nous fêtions Noël ensemble – même si c'est à distance. Je t'envoie mes deux photos, pour que tu puisses de temps en temps regarder ta « Tête de mule » de près.
Ce matin même, j'ai acheté à ton attention un livre dont je crois qu'il te plaira, à toi, la chère femme aux beaux cheveux blonds et aux bons yeux bleus. Demain après-midi, je rentrerai chez moi, je serai aussi à la maison dimanche et lundi, mereposer un peu et être joyeux. – Mais quelle fête ce serait si ma petite femme était auprès de moi et si nous étions gentils l'un avec l'autre, je ne peux même pas ypenser.
Et maintenant pour une fois ne te fais pas de souci pour moi ; jusqu'au 6 janvier il ne se passe strictement rien, même nous marquons une pause. Je compte allerchez l'oncle docteur demain matin, mais ça n'était vraiment pas possible avant . Je m'étonne moi-même en voyant combien je suis gentil en réalité. A la maison je vais devoir me ressaisir comme il faut pour que tout le monde ne soit pas surpris par ma « docilité ». Tu vois !
J'espère que tout le monde est aimable avec toi, que rien ne te cause d'embêtements et que tu n'as pas à froncer les sourcils. Je caresse ton cher front et j'embrasse ta chère bouche.
Ton Heini »
Lettre de Marga à Heinrich datée du 21 mars 1928. A propos de l'un des médecins de sa clinique elle écrit alors : "Ce Hauschild ! un Juif reste un Juif !"
  • Munich, 30 décembre 1927
« Ma bonne petite femme !
Que tu sois, sauf ton « [?]», une créature infiniment aimable et bonne, je l'ai toujours su. Mais ta lettre exprès me l'a montré une fois de plus. Combien j'aimerais t'embrasser pour cette lettre.
Entre-temps, tu auras vu que je ne suis pas du tout une tête de mule aussi « vilaine » que cela. Ecoute, je n'ai fait preuve que d'honnêteté en t'écrivant une pensée qui me venait dans un recoin de mon âme « noire ». Je n'ai certainement pas agi en fonction de cela, et t'ai pourtant écrit, à l'exception du jour de Noël (25 décembre), une fois par jour, et même deux fois de temps en temps. Et crois-moi je suis forcé de bavarder chaque jour avec ma petite femme, je ne peux moi-même faire autrement et je ne veux tout de même pas que tu te fasses des soucis inutiles, ne serait-ce qu'un seul instant. Chère, « méchante », gentille femme, je ne me sens pas du tout aussi coupable, mais je profiterais volontiers de la sanction chaque jour si seulement cela m'était possible. Au moins nous comptons nousvenger tous les deux en janvier.
Pour le dernier paragraphe de ta lettre, j'aimerais être tout particulièrement gentil avec toi.
Que tu te sois chagrinée à cause de ma lettre me peine profondément. Chère, chère petite sotte, crois-moi, dans mes lettres et mes mots, tu ne trouveras jamais quoi que ce soit dont tu doives te chagriner ; la brièveté et la hâte peuvent parfois m'amener à de mauvaises formulations, mais il n'y a certainement aucune raison de se chagriner. Comment pourrais-je te faire du mal ? Ma chère petite sotte l'apprendra-t-elle et ne se chagrinera-t-elle plus jamais de ce genre de choses ; je le crois bien, parce que la petite femme sait tout de même combien j'ai d'affection pour elle. (…)
Mais on m'appelle de nouveau au téléphone ; quelqu'un m'attend.
Les voeux de nouvel an seront courts. Tout ce qu'on peut penser et souhaiter de bon et de cher, je te le souhaite. Toi, ma chère, chère femme !
Je t'embrasse
ton Heini »
  • De Marga, 4 janvier 1928
« Mon cher lansquenet bien-aimé, toi ma bonne Tête de mule, c'est ce qui me revient toujours, bien que j'aie compris que tu n'en es pas vraiment un. Mais que tu es mien. Et que tu aimes un peu l'être, je le sais.
Hier soir est arrivée ta chère 3e lettre, voilà donc que je dois écrire encore une fois. Je dois te dire une fois de plus combien je suis heureuse et joyeuse. Toi mon bon Crâne de mule. (« Crâne » juste pour changer.) En fait aujourd'hui je voulaisêtre gentille et lire ton bon livre, mais au bout du compte on préfère écrire. Si je lis ensuite tes anciennes lettres (un jour je lis les anciennes, un jour les nouvelles), et mon journal, alors, paresseuse comme je suis, je m'endors. Et le livre n'y trouve donc jamais son compte. Je ne mettrai pas non plus la lettre dans la boîte aujourd'hui, à cause de la pluie et de mes maux de gorge, qui se sont déjà beaucoup améliorés. J'ai certainement de nouveau pris froid chez mes parents, ou il n'y a pas de chauffage central, et la chambre est tellement surchauffée.
Mon cher, mon aimé, n'oublie pas les petites photos, sans quoi nous nous ennuierons, et pense à la « vengeance ». Mon âme noire imagine déjà le plus impossible. –
Ô pauvre homme [tu] te promènes sûrement à présent dans l'histoire du monde tandis que moi, femme paresseuse, je peux profiter allègrement de la vie entre mes quatre murs. »
Himmler jouant au tennis, comme souvent dans les années 1930, avec Karl Wolff, son chef d'état-major, à sa gauche, en 1934.
  • Munich, 7 janvier 1928
« Ma chère, petite femme!
Voilà encore passée une journée avec pas mal de travail, et me voici de nouveau par l'esprit assis auprès de ma petite femme et je suis gentil avec elle et lui raconte un peu ce qu'a fait le lansquenet. Je lui dis d'abord qu'elle est bien aimable et bien gentille de m'avoir écrit de si bonnes lettres. (La 15e et la 16e.) J'ai reçu la première hier au soir, à 23heures, alors que je revenais chez moi depuis Landshut, et l'autre ce matin. –Comme je suis heureux que ma chère enfant ne soit plus triste. Et tu ne seras plus jamais triste non plus, puisque, vois-tu, nous ne pouvons jamais nous comprendre de travers. Comment va le mal de gorge? C'est bien ce que je dis, où peut-on attraper ce genre de choses, à B.[erlin]. –Et malgré tout je monterais si la chose était possible. Mais pour l'instant ça n'en a pas encore l'air. Mon enfant comme ce serait beau de voir chaque jour tes yeux fidèles et de sentir tes bonnes mains et d'embrasser chaque jour ta ch.[ère] bouche et demontrer à la petite femme combien le, combien son lansquenet a d'affection pour elle. (…)
Chérie, le plus souvent le calme des dimanches n'existe pas du tout, des mois entiers passent sans que je puisse en profiter. Et pourtant, le calme, je le ressens quand je pense a toi.
Ma chère femme, je ne peux même pas te dire ce que tu es pour moi. (…)
Ma chère femme j'embrasse ta chère bouche et tes mains bonnes et tendres. Ton Heini »
  • 16 juin 1944
« Ma bonne Mamette !
Ci-joint de nouveau deux discours de moi ; ne crains pas de m'offenser, contente-toi de les survoler. Je te joins deux lettres très convenables de veuves de SS ; renvoie-les-moi plus tard, je te prie !
2 livres et du chocolat pour Lydia, quelques revues et savons pour moi, ainsi qu'un livre pour la bibliothèque, partent également avec cette lettre.
Beaucoup de saluts et de baisers affectueux pour toi, bonne Mamette, et pour notre fillette (Petite oie)
De votre Petit Papa »
  • La dernière lettre, 17 avril 1945, un mois avant son suicide
« Ma bonne Mamette bien-aimée !
Ma bonne et chère fillette! M.B[aumert] descend, j'ai donc l'occasion de lui confiercette petite lettre. Il racontera beaucoup de choses de vive voix à Mamette.
Mais il doit tout de même apporter quelques lignes avec un petit colis. Les temps sont pour nous tous monstrueusement difficiles, et pourtant – j'en suis fermement convaincu –, tout finira par se retourner à notre profit. Mais c'est difficile. Restez juste en bonne santé, vous, mes chères. L'Antique nous protégera, nous et en particulier le courageux peuple allemand, il ne nous laissera pas disparaître.
Je vous envoie, à toi, ma Mamette bien-aimée, et à toi, ma Poupette, ma chère, beaucoup beaucoup de bisous et de saluts affectueux.
Heil Hitler ! Avec amour
Votre Petit Papa »