۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

نبوغ محکوم کردن روز جهانی زبان مادری


نقدی که امروز در سایت گویا نیوز منتشر کردم 

نبوغ محکوم کردن روز جهانی زبان مادری، سعيد شفيعی

http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/156082.php
سعيد شفيعی
مسئله مهم‌تری حتی از تعيين حق سرنوشت وجود دارد و آن ديدن واقعيت تبعيض و ستم سيستماتيک بر ضد اقوام و زبان‌های موجود در چهارچوب مرزهای ايران است. ستمی که از آموزش به زبان مادری منع می‌کند، به مهندسی جمعيتی مناطق قومی دست می‌زند، امکانات اقتصادی را از اين مناطق دريغ می‌کند، همه‌ی برچسب‌های توهين‌آميز را برای‌شان به‌کار می‌گيرد و اگر کوچک‌ترين اعتراضی از آن‌ها شنيده شود با تيتر " تجزيه‌طلب" به شدت سرکوب می‌شود چه از سوی حکومت جه از سوی مخالفان حکومت. 

ويژه خبرنامه گويا
نقدی به مقاله "يک پرده ديگر از تجزيه ايران دربزرگ داشت زبان مادری، بيژن صف سری"*

محکوم کردن روز زبان مادری و نام نهادن آن به عنوان "پرده ای ديگر از تجزيه ايران" نبوغ سرشاری می خواهد که البته در ميان روشنفکران ما کم پيدا نمی شود. يکی از اين نبوغ ها نوشته آقای بيژن صف سری در سايت گويا نيوز با عنوان"يک پرده ديگر از تجزيه ايران در بزرگداشت زبان مادری" است. 

من واقعا در ابتدا بيشتر فکر کردم اين نوشته نوعی شوخی است اما با خواندن نوشته ايشان تا به پايان، فکر کردم که اساسا چه می توان گفت درباره اين شيوه از استدلال کردن؟ بعد ديدم نه واقعا گويا جدی گرفته شده خصوصا با کامنت های زير مقاله .

به همين دليل نگاهی کرده ام به چند نکته پيرامون نوشته ايشان: 
اول : مفهوم "حق تعيين سرنوشت" را ايشان نوعی ژست روشنفکرانه در دفاع از اصول دموکراسی دانسته اند. مشخص نيست چه سليقه ای در کار است که تعيين می کند کدام يک از موضع گيری ها روشنفکران، واقعی و کدام يک روشنفکر مآبانه است. خصوصا اينکه همه کسانی که از اين نوع گفتمان و مفاهيم استفاده می کنند در حال نفس کشيدن در فضايی هستند که در پشت اصطلاح " روشنفکر مآبانه " پنهان است. فضايی که با به کار گرفتن اين واژه ها سعی در تخفيف و تحقير افکار روشنفکران در ايران داشته است. حق تعيين سرنوشت همان جايی است که بسياری از روشنفکران ايرانی در مواجه با آن دچار سرگيجه شده اند و بنابراين بهتر و آسان تر ديده اند که اين حق را به تجزيه طلبی وصل کرده و خيال خود را راحت کنند. برچست تجزيه طلبی هم برچسب بسيار مناسبی برای حذف و تحقير و نشنيدن صدای کسانی است که مانند ما فکر نمی کنند و اصولا برای حقوق خود شيوه ديگری از استدلال و ارجاع را برگزيده اند. اين در صورتی است که ارجاع به مسئله حق تعيين سرنوشت با اصول حقوق بشر و دموکراسی سازگاری به مراتب بيشتر ی دارد.ماده بيست و هشت اين اعلاميه می گويد:
“هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بين المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه را به تمامی تأمين و عملی سازد.”
می بينيد که حتی در اين اعلاميه نيز خواستار برقراری نظمی خاصی در عرصه اجتماعی شدن، “حق” تلقی شده است.
ديگر اينکه مسئله مهمتری حتی از تعيين حق سرنوشت وجود دارد و آن ديدن واقعيت تبعيض و ستم سيستماتيک بر ضد اقوام و زبان های موجود در چهارچوب مرزهای ايران است. ستمی که از آموزش به زبان مادری منع می کند، به مهندسی جمعيتی مناطق قومی دست می زند، امکانات اقتصادی را از اين مناطق دريغ می کند، همه برچسب های توهين آميز را برايشان بکار می گيرد و اگر کوچکترين اعتراضی از آنها شنيده شود با تيتر " تجزيه طلب" به شدت سرکوب می شود چه از سوی حکومت جه از سوی مخالفان حکومت. مسئله اساسی تر از حق تعيين سرنوشت ، اين مسئله است که در ميان روشنفکران ما تلاشی برای نزديک شدن به فهم و تحليل اين مسئله ديده نمی شود. تنها برای يادآوری اين واقعيت آشکار که مسئله تبعيض اقتصادی، زبانی و سياسی در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان و آذربايجان و ... تفاوت بنيادی با محروميت های اقتصادی مثلا روستاهای خراسان و سمنان دارد به اين بخش از توصيف عبدالستار دوشوکی فقط از نقطه نظر مسئله زبانی نگاه کنيد :" اما در بلوچستان و مناطق قومی يا مليتی ايران علاوه بر فراگيری حروف الفبا و اعداد، ياد گرفتن زبان جديدی به نام زبان فارسی نيز مطرح است. بسياری از محققان و کار‌شناسان امور آموزش و پرورش بر اين عقيده‌اند که آموزش اجباری به زبانی غير از زبان مادری يکی از عوامل عمده اُفت آموزشی و بازماندگی از تحصيل در‌‌ همان "آغاز" کار می‌باشد. حال بگذريم از اين حقيقت تلخ که ما بلوچ‌ها در مدارس کپری بدون امکانات، بايد با افتخار با هموطن تهرانی در کنکور رقابت کنيم. {ودر ادامه می نويسد}...وقتی که بزرگ شدم و بعنوان اولين دانشجوی تاريخ چابهار برای تحصيل علم پزشکی به تهران رفتم، شوکه شدم. زيرا اکثر دانشجويان همکلاس و فارس زبان من از مرکز و شمال و جنوب و غرب و شرق کشور از حکومت و "کمبود‌های" موجود گله داشتند. من در مقايسه به شکوه‌های آن‌ها سکوت اختيار کردم، زيرا می‌دانستم که اينگونه دردمندان مستمند، درد ما بلوچ‌ها را هرگز نخواهند فهميد. اينک بيش از ۳۵ سال از آن روز گذشته است و هنوز هم نمی‌فهمند." (۱)
دوم: ايشان "پيچش مو" را در بيانيه هايی که به مناسبت روز جهانی زبان مادری منتشر شده ديده اند. و همچنين "رنگ و بوی تجزيه ايران" را استشمام کرده اند اما حتی يک جمله يا پاراگراف از اين بيانيه ها را نقل نکرده اند تا خواننده هم با اين پيچش های مو که البته فقط ايشان توانا به ديدن آنهاست آشنا شوند. اگر نويسنده تا اين مقدار با قوت و البته نبوغ بزرگداشت روز جهانی زبان مادری را به تجزيه ايران و همچنين آنرا به مراتب شوک آورتر و مخرب تر از کلمه "هيچی" آيت الله خمينی دانسته اند، حداقل می توانند برای خواننده با چند رفرنس مشخص کنند که کجا و چگونه تا دست اين تجزيه طلبان با سند و مدرک برای همه رو شود.
سوم: گويا يونسکو بايد به ايشان برای تاخير در اين ارج گذاری پاسخ دهد. بنابراين بهتر است ايشان دستهايی که در تاخير يونسکو در ارج گذاری از بسياری از جشن ها (مثل نوروز)، موسيقی و غيره هم در کار بوده را برای خوانندگان رو کنند که چرا يونسکو برای پاسدداشت اين موارد تاخير کرده است. اين هم شيوه نوينی از استدلال است که دنبال دست پنهانی پشت بزرگداشت های بين المللی بگرديم و شايد نظر ايشان اين باشد که چنين روزی را ساخته اند که ايران را تجزيه کنند. چون همه دنيا کار و زندگی ندارد جز اينکه به ايران و تجزيه ايران فکر کند.
نياز به توضيح نيست که جنبش زبان در بنگلادش در ۲۱ فوريه ۱۹۵۲ که به مرگ بسياری برای احقاق اين حق انجاميد به اين دليل مورد توجه قرار گرفت که از نظر ظهور و اعتراض اجتماعی جنبشی بزرگتر از آن برای مبارزه برای حقوق زبانی وجود نداشت. يک جستجوی ساده نشان می دهد که اين روز برای احترام به زبان ها و فرهنگ های ديگر و احترام به شيوه فکر کردن هر فرهنگ و زبانی بنا شده است و ربط دادنش به تجزيه فقط از نبوغ ما می تواند نشات بگيرد.
چهارم: اينکه نويسنده تازه از بزرگداشت روز جهانی زبان مادری آگاه شده است و از در بوق و کرنا کردن آن شکوه دارد ناشی از بی اطلاعی ايشان است . در حالی که سالهاست در دانشگاههای ايران و در سايت ها اقوام ايرانی اين روز را مورد توجه قرار می دهند. اگر ايشان امسال به اين موضوع حساس شده اند نمی تواند ارتباطی به توجه گروههای مختلف به اهميت اين روز داشته باشد.
پنجم: اما اقدام بی سابقه ۶۰۰ دانشجوی آذری. اين اقدام بی سابقه که نويسنده محترم از آن متعجب شده اند و نمی دانند اساسا چه لزومی داشته که چنين نامه ای به مطبوعات کشور نوشته شود و لزوم توجه به زبان اقوام ايرانی يادآوری شود به خوبی نشان می دهد که ايشان از بديهيات ممنوعيت تدريس زبان ترکی و کردی و ترکمنی و عربی (البته زبان عربی در مدارس تدريس می شود اما مضحک تر اينکه با اين حال مردم عرب حق ندارند به اين زبان د رمدرسه حرف بزنند و ساير دروس را به اين زبان تدريس کنند. فقط به اين نکته فکر کنيد به زبانی که در مدرسه تدريس می شود (زبان عربی) و در عين حال با آن مبارزه می شود) در مدارس بی اطلاع اند. از فشاری که شاعران و نويسندگان غير فارس زبان از سوی اداره اطلاعات شهرهای خود برای تعطيل کردن کلاس های زبان برای کودکانشان می کشند، بی اطلاع اند. از بغض و اشک شاعر ترکمن بی اطلاع اند که به گروه پژوهشی ما که برای پژوهش درباره فرهنگ ترکمن به روستاهای گنبد و بندر ترکمن رفته بوديم می گفت که زبان ما در حال فراموش شدن است و معلمان ما که می خواهند ساعتی بعد از کلاس های رسمی به کودکانمان اين فرهنگ و زبان را آموزش دهند تحت آزار و تهديد به اخراج از حرفه معلمی قرار دارند. و بسيار و بسيار حکايت هايی که اکنون از بديهيات ممنوعيت زبان های غير فارسی در ايران امروز است.
اساسا بايد متعجب شد از اقدام ۶۰۰ دانشجوی آذری چرا که بيانيه آنها به روشنی خواهان توجه به زبان مادری است به زبانی که بسياری از هموطنان ترک ما از انتقال آن به کودکانشان دوری می کنند چرا که فشار يک جامعه تکه تکه شده با خلق و خوی تحقير و توهين به لهجه ها را به خوبی حس می کنند .
ششم: در بخش پايانی نوشته ايشان فرضی نهفته است که گويا ترکمن و ترک و کرد و عرب ايرانی بايد فارس زبانان را راضی کنند که اجازه دهيد ما به زبان خود درس بخوانيم . به ما اجازه دهيد موسيقی و فرهنگ و شيوه فکر کردن خودمان را داشته باشم. به ما اجازه دهيد که نامه ای بنويسم به مطبوعات. گويا همه اقوام بايد از کسانی که گويا بهتر از ديگران وضعيت و شرايط امروز ايران را می فهمند اجازه بگيرند که آيا الان شرايط مناسب است برای نامه نوشتن ؟ آيا الان کسی از تجزيه حرف نزده و ما می توانيم بگوييم که می خواهيم به زبان خود درس بخوانيم؟

بطور کلی هيچ نتيجه ای از نوشته ايشان نمی توان گرفت چرا که نه ارجاع معتبری به اسناد و مدارکی که روز جهانی زبان مادری را به تجزيه ايران وصل کند ارائه شده و نه توصيفی مستند از واقعيتی ارائه شده است. تنها می توان گفت نوشته ايشان بيشتر شبيه بيانيه مواضع ايدئولوژيک احزاب فاشيستی است که خط و ربط حرکت حزب را مشخص می کند آنهم درباره روز جهانی زبان مادری ( فقط توجه کنيد که موضوع مبارزه با روز جهانی زبان مادری است ) با اين تفاوت که چون اين فاشيست ايرانی است بيانيه هم بطور رقت انگيزی ضعيف و حتی فاقد اعتبار فاشيستی است. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مقاله "يک پرده ديگر از تجزيه ايران دربزرگ داشت زبان مادری، بيژن صف سری"http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155921.php
۱-http://www.roozonline.com/persian/wijeh/wijehitem/archive/2013/february/21/article/-413f87ed81.html


    • Bijan Safsari · Alame
      چون ادامه انشاء تان را در اینجا گذاشتید لاجرم در ادامه کامنتی که در گویا نوشتم را اینجا می نویسم
      هرکس از ذن خود شد یار من .......تفسیر به رایی که از نوشته من کردید درست همانند برداشت غلطی است که شما و همفکران تجزیه طلبتان از "حق تعيين سرنوشت" می کنید
      که واقعا نشان از نبوغ سرشار ی دارد که حکما بدان مفتخرید .......
      در ضمن فاشیست کسانی چون شما هستند که فرق توهین وتحقیر را از نقد تشخیص نمی دهید همچنین به بهانه زبان مادری قصد تحمیل تجزیه ایران را به دیگر هم وطنان خود دارید .......مردم بنگلادش از پی یک حق مسلم با 7 سال مبارزه برای حفظ زبان مادری خود به استقلال رسیدند چون حق می گفتند اما شما تجزیه طلبان بیش از 50 سال درپی یک حواسته نامشروع هنوز اندر خم یک کوچه می گردید ایا به نظر شما همین یک دلیل برایتان کافی نیست ؟

  • Helia Rahbari
    حق آموزش زبان مادری و حق دریافت آموزش در زبان مادری یک حق اولیه انسانی است که در مباحث حقوق بشری خیلی پیشتر از مسایلی مانند خودمختاری مطرح میشود. دوستانی که بر خلاف این مساله رای میدهند باید یکبار فقط یکبار در موقعیت مشابه دوستان غیر فارس زبان قرار بگیرند

    • a_bahramloo (signed in using yahoo)
      بسیار متین نوشته اید دست مریزاد. درد آور است که چپ و راست این "روشنفکران" چون به حقوق اقلیت ها می رسد به یک گونه می اندیشند. قیم مابانه سخن می گویند و ملیت و زبان و دین خود را نقطه ثقل جهان می پندارند. گناهی هم ندارند بزرگ شده فرهنگی استبدادی و دینی اند و بضاعت فکری شان هم از این فراتر نمی رود که از این قالب های منجمد به به در ‌آیند. دستاورد تاریخی شان هم همین ایرانی است که ساخته اند....

      • Reza Rezazad ·  Top Commenter
        در فرانسه (که «مهد آزادی» است) تدریس زبانهای محلی در مدارس ممنوع می باشد. (فقط جهت اطلاع.)

        • Bijan Safsari · Alame
          مردم بنگلادش از پی یک حق مسلم با 7 سال مبارزه برای حفظ زبان مادری خود به استقلال رسیدند چون حق می گفتند اما شما تجزیه طلبان بیش از 50 سال درپی یک حواسته نامشروع هستید و جر نفرت ملت ایران حاصلی نداشتید و هنوز اندر خم یک کوچه می گردید ایا به نظر شما همین یک دلیل برایتان کافی نیست ؟

          • Bijan Safsari · Alame
            هرکس از ذن خود شد یار من .......تفسیر به رایی که از نوشته من کردید درست همانند برداشت غلطی است که شما و همفکرانتان از "حق تعيين سرنوشت" می کنی
            که واقعا نشان از نبوغ سرشار ی دارد که حکما بدان مفتخرید .......

            • Iradj Rashti ·  Top Commenter
              آلمان ها بهتر یافتند, در مدارس ابتدائی به بچه ها زبان انگلیسی را جنب زبان آلمانی یاد بدهند. قبل از این زبان انگلیسی و یا فرانسه را چهار سال بعد یعنی در دبیرستان تدریس میکردند. وهیج کس بفکرش نمی رسد که این یک ستم ملی است.
              مدرسه و سیستم آموزشی در ایران باعث بیزاری کودکان از مدرسه و در نتیجه بی سوادی می شود.خیلی ها خسته می شوند قران و عربی را یاد بگیرندو مهم نیست زبان مادریشان چه باشد و از مدرسه فرار میکنند. محتوای درسی غیر واقعی و دروغ می باشد. خود صمد بهرنگی وقتی که در دهات معلم بوده ,نوشته . بچه ها را موقع کشت و درو خانواده اشان به مدرسه نمی فرستادن , چون باید کار میکردند. فکر کنم مسئله عقب ماندگی اقتصادی حرف اول را در استان های ایران میزند. بیسوادی را با امکانات مدرن بهتر می توان ریشه کن کرد تا قدیم.
              اگر زبان فارسی و انگلیسی را یاد نگیری وضع زندگی ات بد تر خواهد بود و کار گیرت نمیاد و شهروند درجه دو و سه هستی.
              حالا چه شده که از این امکانات واقعن موجود در ایران باید سر باز زده شود؟

              • Naser Mostashar
                اصلاح یک غلط املائی
                هر كسي از ظن خود شد يار من

                از درون من به جز اسرار من

              ۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

              سرنوشت سعید امامی وسعید مرتضوی

              اگر این خبر درست باشد که سعید مرتضوی نوار مکالمه با مجتبی خامنه ای را درباره موضوع کهریزک به دادگاه برده است و یکی از دلایل غیر علنی شدن این دادگاه به این موضوع مربوط بوده ، باید پرسید این شیوه عمل چه تاثیری بر مناسبات بیت رهبری و شخص رهبری با زیردستان بانفوذی همچون مرتضوی خواهد داشت ؟
              در موضوع سعید امامی ، گفته می شد که او در بازجویی ها تاکید کرده که تنها دستورات را اجرا می کرده و لیست کسانی که باید به قتل می رسیدند به تایید فلاحیان، دری نجف آبادی و آیت الله خوشوقت و کسانی چون مصباح یزدی می رسیده است. اما این اعترافات نتیجه ای در پی نداشت جز حذف خود سعید امامی.
              سعید امامی در مخمصه ای افتاد که شاید از قبل به آن فکر نکرده بود و پیش بینی های لازم را برای حفاظت خود شاید انجام نداده بود. اما قضیه برای سعید مرتضوی متفاوت است. به نظر می رسد او با هشیاری و با مرتبط شدن به باند جدیدی در قدرت  اقداماتی جهت حفاظت از خود و در برابر حذف خودش را انجام داده باشد.
              ازاین نظر اگر خبر نوار مکالمه با مجتبی خامنه ای صحیح باشد تبعات وسیعی میتواند برای نیروهای دستور گیرنده ارشد در نظام داشته باشد. آنها خواهند اندیشید که اگر در معادلات قدرت و برای بدست آوردن موقعیت و ثروت باید دست به قتل و شکنجه ببرند، بدنبال آن نیزخواهند بود که اسناد و مدارک کافی برای حفاظت خود را فراهم کنند.
              این موضوع  می تواند اعتماد میان نیروی عملیاتی ارشد  و دستور دهندگان را به شدت تضعیف کند.
              سرنوشت سعید امامی شاید اخطاری بود برای نیروهای عملیاتی ارشد و موثر که حاشیه امنیتی خود را افزایش دهند و سران حکومت را مجبور کنند که با آنها کنار بیایند.
              شاید به درستی کسانی مانند روح الله حسینیان گفته بود که مرتضوی سرباز نظام بوده و اگر او مورد هجمه قرار گیرد و یا دستگیر و محاکمه شود از این به بعد کسی باقی نخواهند مانند که در روزهای سخت ( مانند اعتراضات بعد از انتخابات) برای نظام هر کاری را انجام دهد.
              سخن حسینیان کاملا صحیح است اما تلخی ماجرا شاید دراین باشد که همواره نیروهای سطح پایین بسیاری برای قتل وشکنجه وجود خواهد داشت> 

              ۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

              یک مشکل ساختاری در موضوع ازدواج و طلاق

              مدعای این نوشته کوتاه این است که برای تغییر در روابط حقوقی ازدواج بایستی شاهد نشانه های مهمی از تغییر در مناسبات سنتی ازدواج ( مانند : مهریه ، جهیزیه ،برابری روابط و مراسم های پرخرج و ... ) باشیم . 
              جدول زیر آمار ازاواج و طلاق را برای حدود چهار سال نشان می دهد. روند آمار طلاق روندی افزایشی را نشان می دهد از
              حدود 125 هزار طلاق در سال 88 به 
              حدود 137 هزار طلاق در سال 89 و به 
              حدود 142 هزار طلاق در سال 90 انجامیده است. 
              اما آمار ازواج تنها در سال 89 نسبت به سال 88 کمی رشد را نشان می دهد و در سال 90 کاهش یافته است و آمارهای سال 91 نیز هنوز کامل نیستند. 


              البته این آمار طلاق های ثبت شده است و طلاق هایی که در مرحله دادگاه و دعوا و مسائل گوناگون و عجیب غریب قرار دارند و هنوز ثبت نشده اند ولی عملا دیگر زندگی مشترک به شمار نمی رند می تواند این آمار را به طور جدی افزایش دهند. 
              مسئله اصلی نیز در ارتباط با همین دعواهایی است که در دادگاه گیر کرده است. شلوغی وحشتناک دادگاههای خانواده و مسائل مرتبط با دعواهای بر سر طلاق، مهریه، حق کار، حق حضانت و بسیاری دیگر از مسائل نشاندهنده یک مسئله ساختاری در روابط ازدواج در کشور ماست. 
              بسیاری از جامعه شناسان بطور محافظه کارانه به مسئله نگاه می کنند و افزایش طلاق یا افزایش دعواهای زن و شوهری بر سر حضانت ، حق کار و غیره را ناشی از عدم انتخاب درست همسر، عدم تناسب خانوادگی و طبقاتی ارزیابی می کنند و یا حداکثر به مشکلات قانونی ارجاع می هند. اما به نظر می رسد ساختار روابط ازدواج در ایران با بحران جدی روبرو شده است. بحرانی که نیازمند آن است که بنیاد رابطه ازدواج در ایران مورد بازبینی قرار گیرد و این رابطه از چنبره روابط سنتی ( جهیزیه ، مهریه ، مردسالاری نهفته در نقش شوهر، مراسم های پرخرج و ... ) نجات پیدا کند. برای آنکه تغییر در سطح حقوقی روابطه ازدواج را شاهد باشیم لزوما بایستی شاهد تغییرات و روندهای مهم و معنا داری در تغییر مناسبات سنتی ازدواج باشیم . مسئله ای که کمتر جریان فمنیستی ایرانی به شکل سازماندهی شده درباره آن کار کرده است. 

              ۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه

              دادگاه سعید مرتضوی و دادگاه کوی دانشگاه

              دادگاه قاضی های کهریزک قرار است فردا در تهران برگزار شود. وقتی امروز در خبرها دیدم که برای سعید مرتضوی در خصوص اتهام "آمریت در شکنجه" منع تعقیب صادر شده است ناخودآگاه به یاد دادگاه حوادث کوی دانشگاه تهران در سال 1378 افتادم. 
              من تابستان سال 1378 دانشجوی سال اول کارشناسی ارشد در دانشگاه علامه طباطبایی بودم ولی بدلیل نداشتن خوابگاه تابستانی به اتاق دوستم در کوی دانشگاه رفته بودم تا تابستان را آنجا باشم. این حضور با حوادث کودی دانشگاه همزمان شد و خود به خود شاهد همه ماجرا از اول تا آخر آن. برای همین بعد از چند ماه که دادگاهی برای سردار نظری و چند سرباز در مجتمع قضایی نیروی های مسلخ در خیابان شریعتی پایین تر از پل سید خندان برگزار شد شرکت کردم. از کوی دانشگاه با اتوبوس دانشجویانی که مایل بودند در این دادگاه شرکت کنند را به دادگاه منتقل کردند. 
              اتفاق جالب این دادگاه این بود که از همان جزئیات آغازدادگاه مشخص بود که دادگه بی طرف نیست. ابتدا که سر دار نظری خوشحال و خندان وارد دادگاه شد و سربازها هم با هم شوخی می کردند مشخص بود که از قبل اطمینان داده شده که همه چیز نمایشی است. بعد که دادگاه با قرائت قرآن آغاز شد ، قاری آیاتی از قرآن را خواند که اشاره داشت که فتنه گران را بکشید و ... 
              به یکی از دوستان روزنامه نگارم که نزدیک وکیل دانشجویان آقای رهامی نشسته بود گفتم به آقای رهامی بگو که این آیاتی که می خوانند نشان می دهد که فتنه گران از قبل مشخص اند و این دانشجویان هستند که متهم هستند . 
              خلاصه اینکه دادگاه گذشت و رای دادگاه درباره دزدیه شدن یک ریش تراش توسط یک سرباز بود. 
              حالا دوباره دادگاهی برگزار خواهد شد که نمایشی بودن آن همانند پرونده کوی دانشگاه است. اساسا نوع اتهاماتی که اعلام شده مشخص می کند که قرار نیست دادگاه جدیی برگزار شود و برخی تخلفات ساده و نافرمانی های کوچک در این دادگاه مطرح و بررسی خواهد شد. اصولا به این نوع دادگاههها در جمهوری اسلامی امیدی نمی توان داشت خصوصا که سعید مرتضوی مهره مهمی در سیاست امروز ایران است و شاید بخش بزرگ این کوی یخ هنوز زیر آب باشد. 

              ۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

              خطای خبرنگار در پرسش از احمدی نژاد

              پرسش خبرنگار مهر از احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونی و پاسخ او را می دیدم . در بخشی از سوالات ، خانم معصومه حاتم خانی  به نظرسنجی تلویزیون درباره موافقت یا عدم موافقت مردم با توزیع یارانه های نقدی، ارجاع داد. او گفت که طبق این نظرسنجی 80 درصد مردم گفته اند که یارانه ها را نمی خواهند و خواستار آن هستند که قیمت ها به قبل از گرانی های یک سال اخیر باز گردد.
              پاسخ احمدی نژاد به این بخش از سوال خانم حاتم خانی دقیق و درست بود. او گفت: همه می دانند که این نظرسنجی ها علمی نیستند.
              تقریبا همه سایت هایی که بخش نظرسنجی در صحفه اول خود قرار می دهند این نکته را یادآوری می کنند که : " این نظرسنجی علمی نیست ". اما تنها صدا و سیما است که لزومی نمی بیند به بینندگان خود بگوید که این نظرسنجی با هر نتیجه ای قابل تعمیم به کل مردم ایران نیست و اساسا از نظر علمی نادرست است.
              مسئله مهم این است که چرا خبرنگار به این نکته توجه نمی کند که در سوال خودش چنین بهانه ای به دست آدم هوشیاری مثل احمدی نژاد ندهد. این خطا را اگر از مردم عادی شاهد باشیم قابل چشم پوشی است اما از سوی خبرنگاران به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. چرا که فرصتی که برای به چالش کشیدن احمدی نژاد بدست می آید بسیار منحصربفرد است و هر روز چنین فرصتی دست نمی دهد . بهتر است با دقت بیشتری به ارجاعات پرسش هایمان فکر کنیم.
              در ایران حتی به نظرسنجی هایی که از نظر روش شناسی علمی به دقت انجام می شود و آموزش پرسشگران با وسواس صورت می گیرد نمی توان به یافته های آن ها صد در صد اعتماد کرد چه برسد به نظرسنجی های تلویزیونی و سایت ها که این روزها همه جا قابل مشاهده هستند. 

              ۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

              سیاست پوپولیستی عیدانه دولت

              دولت از امشب 85 هزار تومان برای هر نفر واریز کرده و اسم آن را عیدانه گذاشته است. از طرف دیگر اعلام شده که افزایش یارانه نقدی برای سال بعد نیز قطعی شده است.
              خبرهایی که از بخشی از طبقه پایین و بخشی از طبقه متوسط ایران می رسد این است که آنها از این دریافت ها خوشحال اند و علی رغم نابودی اقتصاد ایران و گرانی های وحشتناک این روزها ( دوستی به من گفت که سیگار بهمنی که می کشیدیم هر بسته اش 2300 تومان شده ) این گفته بسیار شنیده می شود که این آخوندها که در این همه سال چیزی از دستشان به مردم نرسید و الان هم احمدی نژاد می خواهد پول بیشتری به مردم بدهد اما این آخوندها نمی گذارند.
              اینها نشان میدهد که سیاست پوپولیستی احمدی نژاد به خوبی کار کرده و نزدیک انتخابات می تواند آرای فراوانی را برای او و یارانش به بار آورد. مسئله مهم این است که مردم در حال تفکیک آخوندها با دولت به ریاست احمدی نژاد هستند. مسئله ای که زمینه اش میان توده مردم بسیار آماده است.
              چشم دوختن به دست دولت و نفرت از همه کسانی که خواهان مانع شدن نابودی اقتصادی با برنامه های عامه پسند احمدی نژادند ، پتانسیلی است که هر رهبر پوپولیستی را تا مدتها بر تخت خواهند نشاند و ته ماندهای عقلانیت را در اداره امور نابود خواهد کرد.
              متاسفانه در این وضعیت اپوزیسیون افسرده و بی برنامه نیز به خوبی این پالس را به جامعه مخابره کرده که فعلا به منفعت خودتان بپردازید فعلا خبری نیست .

              تنهایی نوری زاد و اصلاح طلبان عافیت جو

              محمد نوری زاد در مطلبی در سایت رسمی اش با عنوان "آهای تنهایی، تنهایی، تنهایی" آشکارا گلایه کرده است از سیاستمداران ، روحانیون و مراجع تقلید اصلاح طلب. خصوصا از آقای خاتمی. به نظر می رسد نوری زاد انتظار داشته که این گروه ساکت هنگامی که وضعیت سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی ایرانیان سخت تر و دشوار تر شود دست به اعتراض بزنند و خود و آبروی خودشان را برای ادعاهای خود که همانا صلاح و سرنوشت مردم است فدا کنند. اما نوشته نوری زاد نشان می دهد که انتظار او بیهوده بوده است و تقریبا از کسی لبیک همیاری و همراهی نشنیده است.
              نوشته است:"شاید باور نکنید من در این ایام، به سراغ خیلی ها رفتم. خیلی ها. خیلی ها. از روحانی گرفته تا سیاستمدار و نام آشنا و حتی مراجع تقلید. به هرکسی که می شناختم رفتم و رو زدم. با هر سیاستمداری که قابلیت بحث داشت بحث و گفتگو کردم. یا حتی با دوستانی که آسمان کیاستشان – در محدوده ی کلام – تن به عرش می سایید به محاجه پرداختم. اما چه کنم؟ نشد که نشد. آنها بچشم خود می دیدند که من و خانواده ام در این راه تنهاییم اما هرگز برای همراهی با ما پیشقدم نشدند. و این، البته هرگز کدورتی نیست که مرا در راهی که بدان پای نهاده ام سست کند."
              اما بحث نوری زاد طرحی متعلق به امروز نیست. این بحث در ماههای بعد از اعتراضات سال 88 میان دوستان و در جلساتی که داشتیم مطرح شد و همانموقع همه تقریبا متفق القول بودیم که هیچ گاه اصلاح طلبان مصلحت جو پا در این راه نخواهند گذاشت. 
              این فر ضیه خطاست که فکر کنیم با دشوار شدن وضعیت برخی که می بایست از نظر اخلاقی حساس تر و از نظر غرور زحمی عمیق تر احساس می کنند به نوعی به پا خیزند. اصولا هر کس غروری داشت و حساس تر بود یا در زندان است یا به شدت احساس تنهایی می کنند. 
              بنابراین باقیمانده اصلاح طلبان نه در این راه که راه زندان و اعتراض است گام می نهند و نه به نظر می رسد جامعه خموده ما از کسی مثل نوری زاد حمایت خواهد کرد. 
              همراه با نوری زاد باید گفت " آهای ،  تنهایی تنهایی تنهایی" 
              متن نوشته نوری زاده : 

              آهای تنهایی تنهایی تنهایی!

              Rating: +1 (from 1 vote)
              حاکمیت، صمیمانه می گویم: در ترساندن مردم و صاحبنامانِ ما به توفیقی بزرگ دست یافته است. بله، آنها موفق شده اند مردم را و بویژه سیاستمدارانِ معترض و منتقد این سالهایِ ما را بترسانند. ترس، تنها دلیل سکوت اینان است. ترس از چه؟ می گویم:
              این روزها، روزهای تلخ و تنهایی من است. تلخ از این روی که معترضانِ صاحبنام ما – برخلاف من – پذیرفته اند که: ما از همه سوی در محاصره و بن بستیم. و در این بن بست و محاصره، کاری نمی شود کرد جز سکوت. و این که اجازه بدهیم گذر زمان خود به واکردنِ گره های ناگشودنی توفیق یابد. می گویند: مبادا تجربه ی خونین سال هشتاد و هشت را تکرار نکنیم. می گویند: اگر در آن سال هفتاد یا هشتاد نفر کشته شدند، این روزها هرخطای ما ممکن است هشتصد نفر را و یا هشت هزار نفر را به خاک و خون بکشد.
              من می گویم: اصلاً قرار نیست با اعتراض ما خون از دماغ کسی جاری شود. می گویم: مهم این است که شما از انزوا بدر آیید. می گویم: ما که قصد لشکرکشی و ایجاد بلوا و آشوب نداریم. می گویم: ما که نمی خواهیم جایی را تخریب کنیم و از دیوار جایی بالا برویم. این کارها در تخصص اوباشانی است که ریسمانشان در دست سپاه و کسان دیگر است. و نه امثال ما که از این کارها متنفریم.
              می گویم: شما، بزرگان و نام آوارانِ این عرصه اید. وقتی همه ی شما سکوت اختیار کرده اید، از آن جوان بی کس و کار و ناآشنا چه انتظار؟ می گویم: تنها راه برون رفت ما از این بن بست نفرت انگیز، سکوت نیست. بل اتفاقاً فریاد است. و نهراسیدن از تبعات این فریاد. می گویم: عزیزان، نترسید! حرف بزنید و اعتراض کنید اگرچه شما را به زندان بیندازند. بالاتر از این؟ چرا ما نباید زندانها را پرکنیم؟ حال که طرف مقابلِ ما امکانِ معارضه ی انسانی و مدنی را – که جزیی از بدیهی ترین حقوق اجتماعی شهروندان است – انکارمی کند، ما هم زندانهای او را با حضور خود پر می کنیم. بهمین سادگی!
              شاید باور نکنید من در این ایام، به سراغ خیلی ها رفتم. خیلی ها. خیلی ها. از روحانی گرفته تا سیاستمدار و نام آشنا و حتی مراجع تقلید. به هرکسی که می شناختم رفتم و رو زدم. با هر سیاستمداری که قابلیت بحث داشت بحث و گفتگو کردم. یا حتی با دوستانی که آسمان کیاستشان – در محدوده ی کلام – تن به عرش می سایید به محاجه پرداختم. اما چه کنم؟ نشد که نشد. آنها بچشم خود می دیدند که من و خانواده ام در این راه تنهاییم اما هرگز برای همراهی با ما پیشقدم نشدند. و این، البته هرگز کدورتی نیست که مرا در راهی که بدان پای نهاده ام سست کند.
              این نیز بگویم: به تنها دلیلی که از عدم همراهی شان دست یافتم، ترس بود. و البته ترس نیز هست. حاکمیت، صمیمانه می گویم: در ترساندن مردم و صاحبنامانِ ما به توفیقی بزرگ دست یافته است. بله، آنها موفق شده اند مردم را و بویژه سیاستمدارانِ معترض و منتقد این سالهایِ ما را بترسانند. ترس، تنها دلیل سکوت اینان است. ترس از چه؟ می گویم:
              ترس از بی آبرویی. چرا که در این سالها، سیاسیون ما از طعم و چگونگیِ رفتار “برادران” در داخل زندانها خبردار شده اند. این که برادران در پستوهای خود با چه شیوه هایی از فرد متهم حرف و اعتراف و اقرار می گیرند. دیگر چه؟ ترس از ایجاد آشوب در خانواده. این که “برادرانِ” امام زمانیِ ما، متبحر به آداب آشوب اندازی در کانون خانواده اند. و نیک بلدند که دختر یک معترض را و پسر او را و همسر او را چگونه در تنگنای عاطفی و هول و هراس قرار بدهند تا به مراد خود برسند. دیگر؟ و ترس از ایجاد وقفه در مسیرِ معیشتِ یک معترض. این که نکند کارگاهی یا کارخانه ای یا شرکتی یا دفتری یا حقوق ماهیانه ای به اشاره ی مختصرِ “برادران” مهر و موم و قطع شود.
              و اینها ترسِ کمی نیست. آنهم در این اوضاع و احوال ناپایدار. با این همه اما سخن من این است: ما را چاره ای جز اعتراض مدنی نیست. هرچند زندانها از ما پرشوند! اتفاقا پرشدن زندانها از ما، که نه پولی بالا کشیده ایم و نه دست به جیب مردم برده ایم و نه امضایمان پای قراردادهای ننگینِ ترکمان چایی نشسته، لکه ی ننگی خواهد بود بر پیشانی آنانی که خود را اهل بصیرت می دانند و ما را فتنه گر. و حتماً نیز به زندان رفتن ما تأثیرات شگرفی در گشودن این بن بست نفرت انگیز بجای خواهد نهاد. مثلاً مگر حاکمیت بسادگی می تواند از شوکِ زندانی کردن آقای سید محمد خاتمی بدر آید؟ و پشت بندش از شوکِ زندانی کردن نام آشنایانی که هرکدامشان اگر قرار باشد پشت تریبونی بایستند و صحبت کنند، حالا حالاها رشته ی کلام را به دست کسی نخواهند سپرد؟ در ادامه شما حصر و زندانی شدنِ یکی دو آیت الله و مرجع تقلید را نیز بدینها اضافه کنید.
              آهای تنهایی تنهایی تنهایی، الحق که برازنده ی خدایی و بس. و من عزیزان، این روزها سخت تنهایم. با هر زنگ در، آرامش نیم بند اعضای خانواده ی من مضطربانه به هرسو می دود. ایکاش همچنان در زندان بودم. برادران اطلاعاتی و سپاهی، مرا در زندان به هر طریق و شیوه ی ممکن آزموده اند. با شکنجه و ضرب و شتم و توهین و فحش های ناموسی و تطمیع و تهدید و ارعاب، و بردن و ترساندن همسر و فرزندانم. و این که دیده اند: این موجود، به هیچ طریقی رام شدنی نیست. شاید تنها راهی که برایشان باقی مانده پودر کردن من باشد. که انجامِ این البته کمی دور از ذهن می نماید. خلاصه نمی دانم چه سناریویی روی میزشان است. اما این را می دانم که تنهایم. و می دانم که: نمی ترسم. هرگز! و می دانم: به راهی که می روم ایمان دارم. و هرگز نیز از رفتن بازنخواهم ایستاد. اگرچه در این راه، من باشم و دوستانِ دربندم.
              محمد نوری زاد
              چهارم اسفند ماه سال نود و یک


              ۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

              دانشجویان و وضعیت انتخاباتی

              معاون وزیر علوم گفته است که دانشگاهها تا انتخابات تحمل خود را بالا ببرند.
              این گفته به نوعی سعی دولت است که کمی از فشارهای نهادهای امنیتی به دانشگاهها را کم کند تا فضایی برای انتخابات باز شود. فضایی که تنور انتخابات راگرم کند. اما آیا فضای دانشگاهها بعد از انتخابات سال 88 همانند پیش از آن است ؟
              به نظر می رسد فضای محیط های دانشگاهی بعد از انتخابات سال 88 تغییر کیفی مهمی را از سر گذرانده است. دانشجویان که همواره پیشاپیش جنبش های اعتراضی در ایران بوده اند بعد از انتخابات و کودتای سال 88 یا به طور کلی از تغییر وضعیت در کوتاه مدت ناامید شده اند و یا کشور را ترک کرده اند. در این وضعیت جا برای فعالیت وسیع بسیج دانشجویی ، جامعه اسلامی دانشجویان و برخی انجمن های دست ساز باز است که برای نخستین بار در نبود مشارکت واقعی دانشجویان به احتمال زیاد مناظرهای کاریکاتورگونه ای را میان خود شکل دهند.

              روز زبان مادری، زخمی کهنه

              امروز روز جهانی زبان مادری است. روزی که برای بسیاری از هموطنان ما روز تازه شدن زخمی کهنه است. زخم تحقیر و ممنوعیت زبان مادری برای تحصیل و برای شعر و برای انتقال میراث فرهنگی.
              در سال 1384 که برای پژوهشی درباره "بیگانگی قومی در میان ترکمن ها" به گنبد کاوس و بندر ترکمن و روستاهای آن منطقه سفر کرده بودیم، به طرز دردناکی شاهد این زخم هر روز تازه شونده بودیم . یکی از بهترین شاعران ترکمن در روستای دور افتاده زندگی می کرد که به دیدارش رفتیم. او با بغض و اشک شعری را می خواند که پهلو می زد به شعر حیدربابای شهریار به زبان ترکی. در شعرش فریاد می زد و می نالید که چگونه شد که این فرهنگ در حال زوال است. فرهنگ ترکمنی که بسیاری از مشخصاتش زبانزد است از اسب ترکمن و لباس ترکمن و از نمد ترکمن با دوتار ترکمن.
              بسیاری از معلمان ترکمن به ما می گفتند که به شدت وزارت اطلاعات نسبت به آنها حساس است و آنها نمی توانند حتی خارج از ساعات درس مدرسه به بچه ها زبان ترکی ترکمنی را بیاموزند تا این تداوم فرهنگی از میان نرود. آنها متهم می شوند به تجزیه طلبی  و به هزار تهمت های دیگر.
              در گنبد کاوس با دکتر تکه استاد دوتار ترکمنی گفتگو کردیم که درباره ابعاد وسیع و غریب سازی که تنها دو سیم دارد صحبت کرد. خانواده تکه از کوچکترین فرد خانواده که ده سال داشت تا همسر و دختران بزرگتر همه ساز می زنند و به نوعی با دیگر هنرمندان این ناحیه بار این فرهنگ را به دوش می کشند.
              این درد فقط درد ترکمن های ایران نیست. ترک های ایران ، کردها ، عرب ها نیز سالهاست که این زخم را بر بدن خود دارند.
              امروز سازمان عدالت برای ایران پژوهشی را با عنوان "گفتگو با مرگ" گزارشی پیرامون نقض حقوق فعالان هویت طلب عرب منتشر کرده است که در جای خود بسیار قابل توجه است که به آدرس زیر منتشر شده است:
              http://justiceforiran.org/wp-content/uploads/2013/02/Al-Hiwar-report-FA-21FEB-20131.pdf 

              ۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

              تبعات اجتماعی افزایش مرخصی زایمان در ایران

              امشب مصاحبه ای داشتم با بی بی سی فارسی درباره مصوبه افزایش مرخصی زایمان از 6 ماه به 9 ماه در ایران برای زنان و تعیین دو هفته مرخصی در همین ارتباط برای شوهران.
              در نگاه اول به نظر می رسد این مصوبه پارامتر مثبتی برای زنان محسوب شود. به این دلیل که توجه دولت به شرایط زنان باردار و ایجاد تسهیلات بیشتر برای آنان باعث رضایت خاطر آنها خواهد شد و از استرس های بارداری و مسائل بعد از آن خواهد کاست.
              در برنامه های حمایت های اجتماعی در کشورهای صنعتی این نوع تسهیلات بسیار گسترده تر و طولانی مدت تر در اختیار خانواده ها قرار می گیرد. گرچه مرخصی زایمان به عنوان نمونه در فرانسه 6 ماه است اما حمایت ها از زنان همانند کمک های مالی تا سالها ادامه دارد . از این منظر به نظر نمی رسد مصوبه دولت ایران در جهت پایه ریزی یک سیستم حمایت اجتماعی از زنان باشد چرا که بیشتر نگاه کوتاه مدت در این برنامه به چشم می خورد.
              اگر کمی به عقب بازگردیم مسئله حذف سیاست های کنترل جمعیت که چندی است توسط دولت دنبال می شود و به حذف بسیاری از تسهیلاتی که در خدمت پیشگیری از بارداری قرار می گرفت بهتر می توان این مصوبه را مورد تحلیل قرار داد.
              سیاست حذف کنترل جمعیت و تلاش برای ایجاد مشوق های جدید برای ترغیب زنان و خانواده ها به بچه دار شدن اکنون به این مصوبه انجامیده است. از نگاه سیاستگذاران دولتی در ایران برای ترغیب زنان و خانواده ها به بچه دار شدن بیشتر باید مشوق های ملموسی در اختیار خانواده قرار داد. مصوبه اخیر نیز شکل اجرایی همین مشوق های ملموس است.
              در این ارتباط چند نکته قابل توجه است :
              اول : به نظر می رسد این مصوبه گروه هدف خود را خانواده های طبقه متوسط پایین و طبقه پایین در نظر گرفته است.
              مشوق های کوتاه مدت و ملموس بیشتر از دیگر طبقات می تواند این بخش از طبقه متوسط و طبقه پایین را ترغیب کند گرچه به نظر نمی رسد از کارایی وسیعی و عمیقی برخوردار باشد. جمعیت شناسان و جامعه شناسان معتقدند که که در خصوص بحث جمعیت هنگامی که جامعه ای تاثیر کنترل جمعیت در وضعیت اقتصادی خانواده را احساس کرد به سختی می توان این روند را معکوس کرد.
              دوم : این مصوبه تبعاتی برای زنان شاغل بدنبال دارد. افزایش مرخصی زایمان مدت زمان بیشتری زنان را از محیط کار دور نگاه می دارد. این مسئله خطر ترک  یا از دست دادن کار را برای زنان افزایش می دهد. هم از دیدگاه کارفرمایان خصوصا در شرکت های خصوصی و هم به خاطر فشارهای سنتی و خانوادگی برای جلب نظر زنان به اکتفا کردن به خانه داری و تربیت فرزندان.

              ۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

              امان الله قرایی مقدم و بی بند و باری زنان

              امان الله قرایی مقدم جامعه شناس گفته است که :  تفریحات ناسالم و بی بند و باری عامل افزایش طلاق است. 
              آدم حیرت می کند از این همه تحلیل جامعه شناختی . جدیدا بی بند و باری و تفریحات ناسالم ترم جامعه شناختی شده برای توضیح عوامل افزایش طلاق در ایران . آشتفگی اجتماعی در ایران نه تنها مردم عادی که متخصصان جامعه را نیز گویا فرا گرفته است. 
              وی افزوده است : 
              «تفریحات ناسالمی که برای دختران و پسران در تهران و کرج ایجاد شده و نیز بی بند و باری هایی که در این دو شهر بوجود آمده» باعث شده آمار طلاق در تهران و کرج افزایش پیدا کند.
              وی همچنین گفته: "طی یک بررسی در کرج، از یک جامعه آماری 860 نفره، حدود 33.3درصد زنان شوهردار رابطه نامشروع داشتند و 50 دختر را که مورد بررسی قرار دادیم هر 50نفر دارای رابطه جنسی با پسران بودند.»
              وی در پاسخ به این پرسش که چرا در استان های محرومی مانند سیستان و بلوچستان و نیز ایلام، بر خلاف تهران و البرز، میزان طلاق کمتر است، اظهار داشت: "در این استان ها تجانس فرهنگی و فکری وجود دارد. زن می داند که باید مطیع مرد باشد و از نظر اقتصادی نیز به مرد وابستگی دارد و از نظر فکری نیز تسلط مرد را پذیرفته است، لذا مسلم است که آمار طلاق پایین می آید."

              با این حساب بحث رابطه نامشروع و افزایش آمار آن نه به ساختارهای ازدواج در جامعه ایران بلکه به ناتوی فرهنگی و از این خزعبلات ارجاع داده می شود و از تجانس فرهنگی در استان های محروم ایران تمجید می شود. بنابراین نتیجه ای که می گیریم این است که برای تجانس فرهنگی بهتر است که سیستم تبعیت و اطاعت از سیستم مرد سالاری تقویت شود. البته جناب آقای قرایی بیان نمی کنند که چطور در این سی و چند سال که همه سیستم در خدمت تقویت سیستم تبعیت و اطاعت از سنت های تاریخی ایرانی بوده نتوانسته وضعیت را بهبود دهد. 
              تاسف آور است که مردم این جملات را از زبان جامعه شناسان و محققان بشوند همانطور که از زبان رسانه های جمهوری اسلامی مداوم گفته می شود. 

              ۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

              زندگی با چشمان بسته

              فیلم "زندگی با چشمان بسته" کار رسول صدر عاملی را می دیدم . همانند کارهای قبلی او به موضوعات اجتماعی روزمره و این بار به حوزه زندگی و مسائل جوانان پرداخته است. موضوع اصلی فیلم به جایگاه دختران جوان و فشارهای اجتماعی چه از سوی خانواده و چه هنجارهای اجتماعی می پردازد و به خوبی از عهده نقد اجتماعی موضوع خود برآمده است. موضوعی که در این شیوه فیلم سازی جلب توجه می کند این نکته است که نقد اجتماعی می تواند بدون شعارهای سطحی سیاسی برخی از جنبه های ذهنیت ایرانیان را بخوبی واکاوی کند. منظورم دقیقا این است که نقد اجتماعی با در حاشیه گذاشتن شعارهای سیاسی ممکن است. بسیاری از ذهنیت و هنجارهای اجتماعی هستند که بخاطر وضعیت سیاسی و توجه وسیع به ساختار و سازو کارهای سیاسی ، از آنها غفلت شده و می شود و این ذهنیت ها و هنجارها هستند که در حال ساختن سازه های اجتماعی و سیاسی بنیادی جامعه هستند .
              به نظر می رسد این فیلم صدر عاملی تلنکری است به پژوهشگران اجتماعی و نویسندگان تا متوجه باشند که از چه جنبه هایی  زندگی امروز مردم ایران بطور وسیع غفلت می شود. 


              ۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه

              شیوه احمدی نژاد در نامه به خامنه ای

              احمدی نژاد امروز در نامه ای به آیت الله خامنه ای بدون آنکه عذرخواهی کند تاکیدکرده که کاری نمی کند که مخالف مصالح کشور باشد. برعکس نامه های تملق آمیز برادران لاریجانی ، احمد نژاد از شیوه دیگری استفاده کرده است. به نظر می رسد هر روز این درگیری شدت بیشتری می گیرد. گویا باید منتظر حوادث شدیدتری در این زمینه باشیم .
              احمدی نژاد با این شیوه خود به برخی گروههای اجتماعی این پیغام را می دهد که مجیز گوی رهبر هم نیست و با اینکه با کودتایی در همکاری مشترک بر سر کار آمده اما آن کسی که این پیمان را پیش از این شکسته نه او که آقای خامنه ای است. به نظر می رسد احمدی نژاد به خوبی از نقش بزرگی که برای رهبری در حذف اصلاح طلبان ایفا کرد آگاه است و پاداشی بزرگتر از 4 سال دوم ریاست جمهوری اش طلب می کند.
              امروز عکسی از احمدی نژا در جلسه با استانداران پخش شد که در کنار دست او مرتضوی حضور داشت که اساسا هیچ گونه نقش اداری یا رسمی برای حضور در این جلسه نداشته است. این نشان می دهدکه بازی با کارت مرتضوی بزرگتر از آن چیزی است که تاکنون شنیده شده است.
               فقط اینکه آیت الله خامنه ای که نظرشان به نظر احمدی نژاد نزدیک تر بود چه شعبده ای خواهد ساخت نباید پیش بینی اش چندان دشوار باشد. بالاخره ابزاری به نام " ملاک حال افراد است " همیشه در دسترس چنین حکومتی بوده و خواهد بود. 

              از تحریم حکومت تا تحریم آجیل

              امروز سایت روز آنلاین گزارشی از ایران را با عنوان " نگرانی حکومت از پیامک همبستگی مردم " منتشر کرد. در این گزارش می خوانیم که مردم در اینترنت و بعد بوسیله پیامک از همدیگر خواسته اند که خرید آجیل را برای شب عید تحریم کنند. متن تحریم آجیل هم به این شرح است : |
              سایت آفتاب نیوز، متن کمپین خودجوش مردم در تحریم آجیل را منتشر کرده و به نقل از آن می نویسد: "سلام هموطن! متاسفانه یک مشت دلال مثل زالو و کفتار به جون مردم افتادن و هر روز یک چیزی بهونه میکنن تا خون بیشتری از بدن بی رمق مردم بکشن . از ارز و طلا و ماشین و مسکن گرفته تا ارزاق عمومی و ... حالا چشممون به جمال آجیل هم روشن شد!!! من واقعاً نمیفهمم چه اتفاقی افتاده که آجیل توی یک هفته باید ۲-۳ برابر بشه!!! اگه تولید کننده سودی میبرد آدم برای خودش توجیه میکرد که لااقل آدمای زحمت کش سود بردند ولی متاسفانه زالوها و کفتارها به صف شدن تا شیره جون کشاورزو با مزه خون مردم یکجا بالا بکشن. 
              الان خیلی از هم وطنامون حتی دیگه توان سیر کردن شکم خودشون و خانواده شونو ندارن. توان خرید یه دست لباس رو ندارن. توان تامین هزینه تحصیل بچه اشونو ندارن ... حالا چرا بحث آجیلو وسط کشیدم، شاید هنوز برای خیلی از ماها۳۰۰-۴۰۰ تومن هزینه آجیل عید اونقدر نباشه که توان مالیمونو تحت فشار بزاره اما این پول میتونه شب عید یه خانواده رو برقرار کنه. میتونه هزینه خوراک ۱ ماه یک خانواده رو تامین کنه. قصدم این نیست که بگم بیاییم پول آجیلو به اونایی که نیازمندن و آبرودار کمک کنیم. قصدم اینه که بگم بیاییم "با هم و برای هم بودنو" تمرین کنیم. نخریدن و نخوردن آجیل کسی رو نمیکشه . اما خریدنش یک مشت مفت خور دلالو خرکیف میکنه و صد البته جری تر که دفعه بعد یک چیز دیگه و یک شکل دیگه براشون عامل مکیدن خون مردم بشه. قصدم اینه که بیاییم به جای شعار دادن و عمل نکردن، اینبار بدون شعار عمل کنیم. بیاییم پوزه دلال جماعتو بمالیم زمین تا حواسش جمع بشه که نه بابا، دیگه از اون خبرا نیست. اگر ۱۵ میلیون خانواده بطور متوسط ۱۰۰ هزار تومن توی جیب دلالای آجیل بکنن، همین یک قلم میشه ۱۵۰۰ میلیارد تومن!!! پولی که بلافاصله میره توی یک مسیر دیگه و هر بار فربه تر و فربه تر میشه و دمار مردمو درمیاره . ... ما (یه تعدادی از دوستان) تصمیم گرفتیم كه نه خودمون آجیل میخریم و نه جایی میخوریم. هر جا هم که بریم برای دید و بازدید یه کارت به سینه‌مون میزنیم و روش مینویسیم چرا اینکارو کردیم. سر سفره هفت سینمون هم یک نوشته خواهیم گداشت و موقع پذیرایی مهمون روی میز میزاریم که هزینه آجیل امسالو به نیازمندان دادیم. تا این مسئله جا بیفته. توی این روزای بی کسی، یه کمی کس و کار هم دیگه باشیم"."
              بعد روز آنلاین نوشته که : " این متن دولت را به شدت نگران کرد، به طوری چند ساعت پس از استقبال عمومی از آن، محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی نژاد در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد: "صادرات پسته را شش ماه ممنوع کردیم. پسته باید به کیلویی 30 هزار تومان برگردد"."

              من نمی دونم از این گزارش و تحلیل باید خندید یا گریه کرد. این کمپین آجیل می خواد مردم رو متحد کنه ؟ جالبه که وقتی کلا یاس بر یک برنامه سیاسی و حرکت اجتماعی غلبه می کنه چه چیزهایی می تونه موجب امید بشه . تحلیل این جناب کمپین همه چیز رو سر دلال ها می شکنه همون کاری که دولت مدتها است در تحلیل بازار ارز و طلا و برنج و گوشت و مرغ و همه چیز انجام می ده. 
              بعد هم یک نماینده مجلس تازگی گفته که نبض بازار دارو دست دلالانه پس دارو هم نخرید چون دلال ها سود می برن . 
              کلا طنز روزگاره که از تحریم حکومت رسیدیم به تحریم آجیل

              ۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

              نامه های تهوع آور و نیازهای مقام ولایت

              امروز بعد از نهیب آیت الله خامنه ای به احمدی نژاد و علی لاریجانی درباره وضعی که در روز استیضاح اتفاق افتاد این دو برادر لاریجانی نامه هایی به آیت الله خامنه ای نوشته اند که واقعا تهوع آور است. چه مناسباتی در میان مقام عظمای ولایت و لاریجانی ها برقرار است که چنین نامه های تملق گویانه نوشته می شود. اصلا چطور امکان نوشته این نامه صادق لاریجانی هست ؟ به متنش نگاه کنید :

              «بسم الله الرحمن الرحیم،
              محضر مبارک قائد عظیم الشان انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه‌ای (دامت برکاته)
              سلام علیکم،
              با سپاس بیکران به آستان مقدس حضرت احدیت که نعمت ولایت را بر این امت ارزانی داشته و آنگاه که پاره‌ای سوء تدبیرها و گاه حواجس نفسانی در مسیر حرکت انقلاب مشکلاتی را فرا می‌نهد، این حبل المتین الهی کشتی انقلاب اسلامی را به ساحل نجات رهنمون می شود.
              اینجانب بر خود لازم می‌دانم از سوی خود و خانواده بزرگ دستگاه قضایی از بیانات ناصحانه و ارزشمند حضرت مستطابعالی در جمع مردم شریف آذربایجان شرقی تشکر نموده و اعلام نمایم، در مسیر اجرای توصیه‌ها و تذکرات مشفقانه حضرتعالی همچون گذشته گام های استوار بر خواهیم داشت.
              از خداوند متعال طول عمر با عزت و سلامت آن جناب را مسئلت می نمایم».

              ۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

              یاس فراگیر اپوزیسیون

              متاسفانه نزدیک به چهار سال بعد از انتخابات سال 88 هیچ طرح و برنامه ای برای مبارزه جدی با حاکمیت فعلی در بین نیروهای مخالف دیده نمی شود. یاس و ناامیدی به شکل گسترده همه را در نوردیده است. نگاهی به سایت های اپوزیسیون به خوبی نشان می دهد که چگونه به نقل اخبار از روی دست همدیگر مشغول اند و تحلیل های تکراری شان از فرط شباهت به هم دیگر قابل نگاه کردن هم نیست.
              نه برنامه جمعی و گروهی جدی دیده می شود و نه حتی عزم چنین راهی. دقیقا مشکل از کجاست ؟ چرا این همه نیروهای رنگارنگ عزم و توانایی و رویای یک کار جدی برای مبارزه را فاقد هستند ؟
              اینها سوالاتی است که به شناخت خصلت های اپوزیسون ایرانی کمک می کند و با تجزیه و تحلیل دیدگاهها و رفتارشناسی سیاسی آنها می توان بهتر فهمید که مشکل از کجاست.
              به نظر من هم از نظر مبانی فکری با  اپوزیسیون بسته ای از نظر ذهنی روبرو هستیم که البته در ظاهر خود را بیش از اندازه باز نشان میدهد. یک پوست اندازی اساسی در این اپوزیسون شاید برای دههای بعد کمکی به عبور از این وضعیت کند. 

              ۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

              اینجا از گوانتانامو بدتر است

              امروز مصاحبه مفصل دختران میر حسین موسوی و رهنور را با سایت جرس می خواندم . آدم احساس شرم می کند . در بخشی از مصاحبه اینگونه آمده است : 
              جرس: از وضعیت جسمانی آنها اطلاعی دارید؟نرگس موسوی: هیچ اطلاعی نداریم. پدر من پیش از حصر هیچ مشکل قلبی نداشت و بعد از این حبس غیر قانونی به بیماری قلبی دچار شدند. از وضعیت سلامت مادرم هم هیچ اطلاعی نداریم. زمانیکه شکایت می کنیم و می خواهیم پرونده پزشکی آنها را ببینیم مثلا آزمایش خون آنها را نشانمان بدهند. می گویند نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی! یعنی ما حق نداریم از وضعیت جسمی پدر و مادرمان باخبر شویم. در آخرین دیداری که با پدر و مادرمان داشتیم مادرم گفتند که “اینجا از گوانتانامو بدتر است”. ما نمی دانیم در این دو سال چه گذشته که مادرم می گوید از گواتنامو بدتر است و مسئول بیماریشان زندانبانان اند (که هنوز نمی دانیم از سوی چه ارگانی هستند) مادرم می گفتند نمی دانیم چه به ما خوراندند و یا چکاری کرده اند که مریض شدیم. در حالیکه پیش از حبس خانگی سالم بودند و هیچ مشکل جسمانی نداشتند. اینها مسئول جان پدر و مادر ما هستند و کاملا در خصوص وضعیت جسمانی آنها ابهام داریم.

              واقعیت این است که آنچه پدر ما می خواست نه رای و نه قدرت بود. او تنها نگران فقدان انسانیت و فقدان کرامت انسانی بود. این درد پدر ما بود.

              مصاحبه کامل : 

              دختر میرحسین موسوی: فشارهای امنیتی منجر به جدایی همسرم شد

              سحام نیوز: همزمان با دومین سالگرد حصر رهبران جنبش سبز، فشارهای بی سابقه بر خانواده آنها اعمال شده است.
               روز دوشنبه(۲۳ بهمن) نرگس و زهرا موسوی فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد برای ساعاتی بازداشت شدند و ماموران امنیتی با برخوردهایی خشونت بار اقدام به تجسس منزل آنان و ضبط لوازم شخصی شان کردند. در همین روز حسین کروبی فرزند مهدی کروبی دیگر رهبر جنبش سبز نیز برای ساعاتی بازداشت شد. جرس در مصاحبه با نرگس، زهرا و کوکب موسوی از آنان درباره فشارهای جدید امنیتی پرسیده و روایت های آنان از وضعیت فعلی شان را بازتاب داده است. آنان در این گفتگو از احساس ناامنی شدید برای خود و والدینشان گفته اند و اطلاع رسانی درباره این وضعیت را مفیدترین راه ممکن دانسته اند.
              متن کامل گفتگوی جرس رابا ایشان  بخوانید:
              جرس: لطفا از آغاز دوره جدید فشارها و برخوردها صحبت بفرمایید؟زهرا موسوی: صبح روز دوشنبه با ترفند های همیشگی خودشان چند آقا وارد منزل شدند. من لپ تاپم را سریع زیر آب گذاشتم تا عکسهای خانوادگی و بی حجاب به دست نامحرم نیفتد. اول یک آقایی وارد شد. گفتم حجاب ندارم که گفت سرم را آنطرف می کنم و یک چیزی سرت بینداز. تا آمدم اینکار را بکنم، یکدفعه چند تا مرد به خانه ریختند و یک خانم هم همراهشان بود و مدام می گفتند خانم همراهمان است، انگار سند و مجوزشان بود. بعد از بازرسی منزل یکسری از وسایل از جمله کتاب و لپ تاپ و هرچه بود جمع کردند و گفتند برویم. از در پشتی اوین داخل شدیم البته مثل اینکه هماهنگی صورت نگرفته بود و نیم ساعت در حیاط بودیم تا بالاخره گذاشتند بالا برویم و در یک اتاق بازجویی شروع شد. بیشترین حساسیت آنها روی سایت کلمه بود که به قول خودشان سایت ضدانقلاب است و ما قبول نکردیم زیرا دنبال این هستند که بهانه بتراشند و ما را به ضد انقلاب وصل کنند؛ در صورتیکه سایت کلمه مورد تایید پدر و مادر ما است و هرچه آنها تایید کنند ما قبول داریم. حساسیت دیگرشان این بود که با پسر آقای مهدی کروبی چگونه بیانیه نوشتیم. در کل می گفتند نشر اکاذیب کردید و چرا واژه مهندسی انتخابات و آدم ربایی را در بیانیه آوردید؟ چرا می گویید حصرغیر قانونی است؟ خلاصه این بازجویی ادامه داشت تا اینکه رفتارشان کاملا تغییر کرد و مردی که با خواهرم درگیر شده بود آمد و گفت ما نمی خواهیم این صحنه ها تکرار شود و ما هم اخلاق داریم و می خواهیم کرامت انسانی (دقیقا همین واژه هایی که پدر ما استفاده می کرد) رعایت شود. بعد از ما قول شفاهی گرفتند که اگر زنگ زدند و ما را خواستند، برویم. گفتند کوکب هم نشر اکاذیب کرده و سراغ او هم خواهند رفت. بعد من و نرگس تلفنی با هم حرف می زدیم و از احضار کوکب ناراحت بودیم و با هم می گفتیم اگر بخواهند خواهرمان را اذیت کنند اینکار را می کنیم که گویا احضارها در واکنش به این مسئله است.
              نرگس موسوی: روز دوشنبه زمانیکه داشتم بهمراه پسرم سر کار می رفتم یک ماشین جلوی ما نگه داشت و چند نفر مرد و یک زن گفتند حکم بازرسی داریم و ما را با خود به منزلمان بردند. بعد خیلی احساس ناامنی کردم و می خواستم داد بزنم و مردم را خبر کنم که یکی از آقایون من را هل داد داخل. بطوریکه دستم آسیب دید و نسبت به این برخوردشان خیلی عصبی شده بودم. یکی از آنها دستش را بالا برد و گفت چنان می زنم توی دهانت که دندانهایت بریزد داخل دهانت. تمام این برخوردها جلوی چشم پسر چهار ساله من صورت گرفت. تمام خانه را به شکل وحشتناکی زیر و رو کردند و مقداری وسایل از جمله صد و پنجاه عدد سی دی، دو تا لپ تاپ، دو تا دوربین، آی پد و سه تا موبایل با خود بردند. حالا تصمیم دارم شکایت هم کنم زیرا اینها اموال شخصی هستند و هنوز پس نداده اند. در حالیکه به من گفتند تا عصر بر می گردانیم. آقایان به حدی رفتار غیرانسانی داشتند که حتی زمانیکه پسرم وحشت زده شده بود، آی پد را دادم تا بازی کند اما آی پد را از دستش کشیدند. من را جلوی چشم فرزندم تهدید به قتل کردند. زمانیکه داشتند خانه را تفتیش می کردند یکی از همان آقایان به من گفت اگر دست او بود از ساختمان من را پایین پرت می کرد. نکته قابل توجه دیگر این است که در بازرسی که از منزل کردند در میان کتابها یک انجیل قدیمی را به عنوان مدرک جرم برداشتند و پیروزمندانه به هم نگاه می کردند و اصلا متوجه قرآن که میان کتابها بود نشدند. یا میان سی دی ها چند تا سی دی بود که پسرم روی آن خط خطی کرده بود و باز آنها به هم نگاه کردند و سی دی ها را به عنوان مدرک جرم برداشتند.
              باز تاکید می کنم ما احساس ناامنی برای خود و فرزندانمان می کنیم. هجوم آنها به خانه یک مادرِ تنها اخلاقی نیست و اینگونه رفتارها تجاوز به حریم خصوصی است.
              جرس: چهره این افراد برای شما آشنا بود؟نرگس موسوی: بله، آن آقایی که توهین کرد شخصی بود که جزو نیروهای اطلاعات بود و روزهای اول حصر در ون سفید جلوی کوچه اختر می نشست. حتی از او پرسیدم شما همان شخص نیستید که جلوی خانه پدرم در ون سفید بودید؟ که با وقاحت پاسخ داد آره همان هستم.
              جرس: حکمی هم به شما نشان دادند و معلوم بود از سوی چه ارگانی هستند؟

              نرگس موسوی: بله، حکم دادگستری را به من نشان دادند. اما یک منبع موثق بعد به ما گفت از طرف دفتر ریاست جمهوری بوده است. بخاطر همین در خصوص حکم تردید دارم.

              زهرا موسوی:
               یک نامه ای به من نشان دادند که از سوی دادسرای اوین بود اما آقایانی که وارد شدند اصلا کارت نداشتند همان سربازان گمنام امام زمان در حقیقت دشمنان گمنام امام زمان بودند و معلوم نیست به کدام ارگان وابسته هستند و واقعا نمی دانیم با چه کسانی روبرو هستیم؟
              جرس: تفاوت این برخورد با برخوردهایی که قبلا با شما داشتند چه بود؟نرگس موسوی: بعد از انتخابات به اشکال مختلف با ما برخورد می کردند و همیشه تحت عنوان اطلاعات یا سپاه بوده است اما اینبار ما نمی دانیم چه ارگانی مسئول این برخوردهاست. قبلا تهدید می کردند و می گفتند شاید یکدفعه در خیابان ماشین زیرتان کرد یا شاید مریضی سختی گرفتید. خلاصه از این تهدیدها که بچه هایمان هم پیش از این تهدید می شدند. اما باز رفتارشان کمی بهتر بود هر چند که یکشب جلوی پدرم زنگ زدند به خواهرم و شروع به بازجویی تلفنی کردند که پدرم بشدت عصبانی شدند و گفتند در هیچ فرهنگ و دینی نداریم که دختر را جلوی پدرش بازجویی کنند. اما هیچوقت به این شکل که فحاشی و تهدید کنند و هل دهند، نبوده است.
              کوکب موسوی: چیزی که در این میان مهم است و در مقابل این برخوردها باید صورت گیرد اطلاع رسانی است. روز دوشنبه که زهرا و نرگس را بازداشت کردند به آنها گفتند لباس ها و لوازم شخصی اتان را بردارید زیرا به این زودی ها بر نمی گردید. اما بعد از بازداشت آنها سریع اطلاع رسانی شد و این باعث شد که آنها را آزاد کنند وگرنه شاید هنوز آنها را نگه می داشتند. اطلاع رسانی بسیار مهم است و باید ادامه پیدا کند.
              جرس: در طی این دو سال چه مشکلات و اختلالاتی در زندگی شما ایجاد کردند؟نرگس موسوی: پیش از شروع حصر پدر و مادرم، همسر سابقم را بطور مکرر می بردند و بازجویی می کردند. بخاطر همین برخوردها مشکلاتی در زندگی مشترک ما ایجاد کردند. تقریبا هفته ای یکبار او را بازجویی می بردند و تهدیدش می کردند. به او برای طلاق فشار می آوردند. حتی به او می گفتند چرا زن صیغه ای نمی گیری و یکسری حرفهایی که از گفتن آن شرم دارم و بازگویی آن را در شان خود نمی دانم. این برخوردها منجر به طلاق ما شد و زمانیکه اعتراض کردم به اینگونه برخوردها جواب می دادند بیا اثبات کن. خلاصه از بازجویی همسر سابقم شروع شد تا کتک زدن شوهر خواهرم و اخراج خواهرم که دارای دکتراست و یک استاد دانشگاه بود و به این نحو کنار زده شد. خود من هم امنیت شغلی نداشتم. هر وقت که کاری را شروع می کردم اختلال ایجاد می کردند و برای همکاران و در محیط کار مزاحمت برایم ایجاد می کردند.
              الان هم با هدف آزار و اذیت ما یک دور جدیدی از بازجویی ها و فشارها آغاز شده و نمی دانیم فریادمان را باید به کجا برسانیم. نمی دانیم روزی که باید خودمان را به دادسرا معرفی کنیم چه بازجویی و برنامه ای برایمان دارند. اصلا نمی دانیم شب برمی گردیم یا نگهمان می دارند، به شدت نگران امنیت خود هستیم. اگرچه ما همیشه خدا را شکر می کنیم و می گویم در مسیر خیر مطلق است. این چیزی است که پدر به ما آموزش داده که هر چیزی در مسیر خیر و تکامل خودش است.
              جرس: علت ممانعت از دیدار شما با پدر و مادرتان چیست و آخرین باری که با آنها ملاقات داشتید به چه زمانی بر می گردد؟نرگس موسوی: تقریبا سه ماه پیش. در آخرین ملاقات ماموران گفتند زهرا اجازه ندارد به ملاقات بیاید. پدر هم گفتند یا هر سه با هم می آیند یا هیچکدام. بعد از آن هم آقایان شروع به پرونده سازی برای ما کردند. تلفنها را هم ممنوع کردند یعنی ما الان سه ماه است که حتی صدای پدر و مادرمان را هم نشنیده ایم.
              زهرا موسوی: اینها به ما گفته بودند که اگر از وضعیت پدر و مادرتان خبری بدهید شما را ممنوع الملاقات می کنیم. بعد یکبار گفتند از پدر و مادر خبر رسانی کردیم و بنابراین ممنوع الملاقات هستیم. آنها گفتند اگر ادامه دهید، مورد پیگرد قضایی قرار می گیرید که می بینیم این تهدید خود را عملی کردند.
              جرس: از وضعیت جسمانی آنها اطلاعی دارید؟نرگس موسوی: هیچ اطلاعی نداریم. پدر من پیش از حصر هیچ مشکل قلبی نداشت و بعد از این حبس غیر قانونی به بیماری قلبی دچار شدند. از وضعیت سلامت مادرم هم هیچ اطلاعی نداریم. زمانیکه شکایت می کنیم و می خواهیم پرونده پزشکی آنها را ببینیم مثلا آزمایش خون آنها را نشانمان بدهند. می گویند نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی! یعنی ما حق نداریم از وضعیت جسمی پدر و مادرمان باخبر شویم. در آخرین دیداری که با پدر و مادرمان داشتیم مادرم گفتند که “اینجا از گواتنامو بدتر است”. ما نمی دانیم در این دو سال چه گذشته که مادرم می گوید از گواتنامو بدتر است و مسئول بیماریشان زندانبانان اند (که هنوز نمی دانیم از سوی چه ارگانی هستند) مادرم می گفتند نمی دانیم چه به ما خوراندند و یا چکاری کرده اند که مریض شدیم. در حالیکه پیش از حبس خانگی سالم بودند و هیچ مشکل جسمانی نداشتند. اینها مسئول جان پدر و مادر ما هستند و کاملا در خصوص وضعیت جسمانی آنها ابهام داریم.
              جرس: جدیدا هم گویا بطور ناگهانی گفته اند خود شما غذا تهیه کنید، می توانید در این زمینه برای ما بگویید؟نرگس موسوی: ما وقتی می خواستیم برای آنها غذا ببریم قبول نمی کردند و می گفتند نه احتمال دارد که شما بخواهید آنها را مسموم کنید! اما مدتی پیش به ما گفتند ما دیگر خریدی نمی کنیم (البته پول مواد غذایی را پدر و مادرمان می دادند) و خودتان غذای آنها را تهیه کنید. بار آخر که مواد غذایی برایشان بردیم یکسری وسائل مانند کاغذ و ظرف که بسته بندی آنها باز نشده بود و مارک معروفی بود را بردیم. بعد از مدتی متوجه شدیم که به آنها تحویل نداده اند. از آنها پرسیدیم چرا؟ گفتند بردیم آزمایشگاه! واقعا هنوز نمی دانیم چه سناریوی جدیدی برای این قضیه دارند.
              جرس: تحلیل شما از این فشارها و برخوردها چیست؟کوکب موسوی: یکی از مسائل آقایان آبروریزی هایشان از جمله اتفاقی است که در حرم حضرت معصومه افتاد که می خواهند آن را بپوشانند و بخاطر همین شروع به یکسری تحرکات کردند. مسئله دیگر هم انتخابات است که می خواهند هیچ سر و صدایی نشود و با سرکوب ایجاد رعب و وحشت کنند. از سوی دیگر می خواهند هیچ صدایی از پدر و مادرمان نباشد و مردم به یک حالت رخوت و فراموشی فرو بروند.
              زهرا موسوی: کشور دارای بحران است. ضمن انکار بحران می خواهند بحران زایی کنند تا آن را بپوشانند درحالیکه بهتر بود این مشکلات را با آرامش حل می کردند و دست از سر زندگی مردم برمی داشتند. این رفتارها که بریزند به خانه ها و رعب و وحشت برای خانواده ایجاد کنند نه اخلاقی است و نه نتیجه ای خواهد داشت. خشم می کارند و کینه درو می کنند. این وضعیت در درازمدت دستاوردی برای آنها در بر نخواهد داشت. در این دو سال متوجه شدیم که کلا بی برنامه هستند و فشارهای درونی و بیرونی خود را برای کوتاه مدت برنامه ریزی می کنند. پدرم بارها گفته است این اعتراضات فتنه نبوده بلکه یک حرکت جمعی بزرگ بوده است. این عین کلام پدر است و نشر اکاذیب هم نیست.
              نرگس موسوی: به هر حال در آستانه سومین سال این حبس غیر قانونی شاید یادآوری این حبس است که فشارها را افزایش داده اند. این برخوردها قطعا برای همه هزینه دارد. از سوی دیگر حقانیت پیش بینی های پدر در مورد شرایط امروز به همه اثبات شده است. واقعیت این است که آنچه پدر ما می خواست نه رای و نه قدرت بود. او تنها نگران فقدان انسانیت و فقدان کرامت انسانی بود. این درد پدر ما بود. با این شرایط بحرانی کشور و وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم همه یادشان می آید که میر حسین موسوی همه اینها را پیش بینی کرده و نگران بود و به جرم همین الان دو سال است که در حبس بسر می برد.
              جرس: به نگرانی میر حسین موسوی نسبت به شرایط کشور اشاره کردید. ایشان هشت سال بود که از عرصه سیاسی کشور کنار کشیده بودند و بیشتر نظاره گر مسائل کشور بودند. چه شرایطی پیش آمد که پا به میدان سیاست گذاشتند؟نرگس موسوی: شاید مثل صدای یک طوفانی که از دور می آید و کسی که قدرت شنوایی بالایی دارد آن را می شنود و پدر من این صدا را شنید. طوفانی که الان می بینیم همه چیز را دارد با خاک یکسان می کند. او برای نجات کشور و مردم احساس مسئولیت کردند و وارد عرصه شدند، وگرنه همه می دانند که او سالها از سیاست کنار کشیده بود و دغدغه قدرت نداشت. بعد از اینهم که اعتراضات شروع شد تمام حرفشان این بود که می خواستند در کنار مردم بمانند اما تهمت های زیادی به او زدند به نظر من اینها تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب است.
              جرس: آقای میرحسین موسوی وقتی وارد عرصه انتخاباتی شدند این شرایط سخت را پیش بینی می کردند؟
              نرگس موسوی: پدر وقتی وارد صحنه شدند خود را برای همه چیز آماده کرده بودند مثل یک جعبه دربسته که کسی از داخل آن خبر ندارد. پدر با وجود اینکه یک آدم هنرمند و مهربان هستند در عین حال در شرایط سخت یک استقامت و قدرت بی نظیری دارند که من خودم گاهی از این جذبه و قدرت می ترسیدم. به خاطر همین روحیات است که الان پایدار و مقاوم و صبور ایستاده اند.خود من نتیجه صبر را رضایت از قدم برداشتن در راه حق می بینم. از قدیم گفته اند حق دادنی نیست بلکه گرفتنی است. باید دنبال حق رفت و سکوت نکرد حتی اگر در این راه هزینه دهیم. پدر می گویند که باید در مسیر حق قدم برداشت تا به همان خیر مطلق و تکامل رسید.
              پدر و مادر همیشه یار و مشوق هم هستند و در تمام عرصه ها همدیگر را حمایت می کردند و در حقیقت این دو غیر قابل تفکیک هستند. یک خصوصیت خوب مادرم شجاعت و سرسختی اوست. همیشه در شرایط سخت تحمل زیادی دارند. به خاطر همین روحیات او است که در این شرایط و فشارها به خودم می گویم من دختر زهرا رهنورد هستم پس می توانم همه اینها را تحمل کنم. در این دو سال هروقت ما را می دید می گفت قوی باشید و صبور. در هر حال هرچه هست دلتنگی و نگرانی است.
              جرس: دغدغه اصلی و درخواست شما چیست؟نرگس موسوی: خواسته ما در درجه اول آزادی فوری پدر و مادرمان است. مسئله دیگر پاسخگویی در خصوص این اقدامات زیرا تاکنون هیچ ارگانی مسئولیت حصر (به قول آنها) نذیرفته است. در پیگیری های ما جوابهای متفاوتی داده اند یکبار می گویند دادستانی، باردیگر دادگاه انقلاب، دادگستری، اطلاعات، سپاه و بیت و هنوز نمی دانیم مسئول حبس خانگی پدر و مادر ما کیست؟ بالاخره در این کشور یکی باید نسبت به این حبس غیرقانونی، غیر شرعی، غیر اخلاقی، غیر اسلامی پاسخ دهند. بگویند ما اینکار را انجام دادیم و مجرم هستیم. مادر من یک دانشمند و پرفسور است که می تواند در عرصه های علمی کشور باعث رشد و توسعه جامعه شود. پدر ما بعنوان یکی از چهره های سیاسی انقلابی شناخته شده حضورش در این مقطع حساس کنونی که کشور با بحران های زیادی دست به گریبان است می تواند موثر باشد. چرا باید دو سال در حبس باشند؟
              زهرا موسوی: ما هیچ خبری از پدر و مادر نداریم، نه تلفن نه ملاقات. وقتی با ما که در جلوی چشم مردم هستیم و صدایمان به جایی می رسد اینگونه برخورد می کنند با پدر و مادرمان که زندانی هستند چه خواهند کرد و چه بر آنها می گذرد؟
              ما امنیت نداریم از کجا بدانیم که شب خوابیدیم یکدفعه کسی بالای سرمان نیاید؟ چه امنیتی داریم که وقتی جایی می برند بدانیم کجاست و تحت نظارت چه ارگانی است؟ ما نگران فرزندانمان هستیم با توجه به سابقه ای که از آقایان دیدیم. برای من این مساله پیش آمد، جلوی پدرم به من زنگ زدند و شروع به تهدید کردند. وقتی اینکار را می کنند آیا ممکن نیست این بلا را سر فرزندانمان بیاورند؟ ما نگران امنیت جانی فرزندانمان هستیم. مساله دیگر این است که اخلاقیات رعایت نمی شود لپ تاپ های ما لپ تاپ های یک خانم است، عکس و تصویر و نوشته های شخصی و خاطراتی ممکن است در آن باشد که حریم خصوصی شخص محسوب می شود.