۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

حسن روحانی: این انتخابات تمام شبهات درباره انتخابات را پاسخ داد

کم کم تعجب بسیاری از نامیدن انتخابات ریاست جمهوری بعنوان انتخابات دقیقا برنامه ریزی شده کاسته خواهد شد. حسن روحانی امروز فرموده است:

"این انتخابات تمام شبهات، سؤالات و بگومگوها را نه درباره انتخابات بلکه در خصوص مشروعیت نظام پاسخ داد و در واقع آب زلالی بود که آئینه جمهوری اسلامی را که گردو غباری بر آن فرو نشسته بود، شفاف و پاکیزه کرد."

"اصل گشت ارشاد بد هم نیست ولی در اعتدال! نه تفریط، نه افراط."

"امام این درس را به ما آموخت که انتخاب نظام، انتخاب مسئولان و مسیر اداره کشور از آن مردم است، البته در چارچوب مقررات اسلامی که مردم همواره به این مقررات پایبند هستند."

"آنهایی که در انتخابات شرکت نکردند می گویند اگر می دانستیم این انتخابات این قدر قشنگ هست. ما هم می آمدیم . آن چند درصدی که نیامدند حالا پشیمان هستند."
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/06/130629_l51_rouhani_speech.shtml

همه شبهات را از بین برد، هم بگو و مگو ها و پرسش ها را واز همه مهمتری مشروعیت نظام را باز گرداند. این طراحی دقیقا بهمین دلایل انجام شده بود. چیزی که حسن روحانی آن را پنهان نکرده و نخواهد کرد. تلاشی که شد تا مشروعیت این نظام از او گرفته شود اینبار دو دستی به او بازگردانده شد. این انتخابات " پاسخی" بود به کسانی که از نامشروع بودن حکومت سخن می گفتند. اکنون آنها نیز چنان مشروعیتی برای این حکومت قائل اند که به شکل جالبی در سایت های خود از حسن روحانی با عنوان " رئیس جمهوری منتخب" نام می برند. آن شادی چند روزه زیاد نخواهد پایید.
نکته جالب اینکه کسانی که رای نداده اند را آن "چند درصد" نامیده تا هم از اهمیت شان بکاهد و هم به نوعی تحقیرشان کند که بیچاره ها حالا "پشیمان" هستند. به خوبی می شود نشخند پشت این سخنان را مشاهده کرد.

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

معنای واگذاری پیش از موعد پرونده هسته ای به حسن روحانی

هفته پیش روزنامه های تهران از واگذاری پیش از موعد پرونده هسته ای به حسن خبر دادند اما کسی نبپرسید معنای این تصمیم چیست؟ واگذاری پرونده اتمی به دولت رویه ای جدیدی است چرا که همواره شورای امنیت ملی مسوول این پرونده بوده است.    

این رویه غیر طبیعی اصولا بایستی بیش از موضوعات دیگر موضوع تحلیل باشد اما شخصا هیچ گونه تحلیلی در این باره ندیدم. واگذاری پیش از موعد پرونده اتمی به روحانی احتمالا یک معنا بیشتر ندارد و آن احساس خطر جدی حکومت از فشار های بیشتر جامعه جهانی به ایران و یا حتی حملات محدود به سایت های اتمی بوده است.این تصمیم و انعکاس خبر آن در رسانه ها سیگنال مهمی است که حکومت به طرف های غربی می فرستد که حاکمیت تصمیم جدی دارد که اینبار قفل هسته ای را به کلید روحانی بسپرد بنابراین مانع تصویب تحریم ها ی بیشتر یا خطرات جدی تر برای یک دوره زمانی کوتاه مدت شود. جدیت تحریم ها و وضعیت خطرناکی که حاکمیت در آن قرار گرفته این احتمال را قوی تر می کند که تصمیم گیران کلیدی حکومت شیوه های جدیدی را برای رویارویی با طرف های غربی برگزیده اند. یکی از این شیوه ها خبر واگذاری پرونده هسته ای به حسن روحانی است تا بقیه برنامه چگونه پیش رود. 

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

طبقه متوسط ایران: هویت رانتی یا هویت مستقل؟

مقاله من در مجله فارسی: 

دوران احمدی نژاد رشد طبقه متوسط را کند کرد

طبقه متوسط پر بسامدترین و جادویی ترین عبارتی است که در دو دهه اخیر در ایران بکار گرفته شده و رد پای آن در تمام وقایع دوران معاصر ایران مشاهده می شود. جایگاه این طبقه در تعریف های اقتصادی ایران کجا است؟
در انقلاب اسلامی سخن از نقش طبقه متوسط (همراهی طبقه متوسط سنتی و جدید) در سرنگونی رژیم شاه است. در دوران جنگ ایران و عراق بخاطر مقررات سخت گیرانه اخلاقی و اجتماعی و حذف دگر اندیشان، طبقه متوسط در حاشیه قرار گرفت. در دوره سازندگی (۱۳۶۸-۱۳۷۶)، دولت تلاش کرد به نیازهای مصرفی طبقه متوسط پاسخ دهد و به همین خاطر این طبقه در شهرهای بزرگ خصوصا تهران با به کار افتادن حجم قابل توجهی از سرمایه اقتصادی بروز برجسته ای یافت.
در دوره اصلاحات دولت سید محمد خاتمی از کسب اعتماد به نفس این طبقه و نیازهای سیاسی آن سخن گفته شد. در سال ۱۳۸۴ تفرق و دلسردی لایه تحصیل کرده و دانشگاهی طبقه متوسط از عملکرد جریان اصلاحات و فعال نکردن لایه های پایینی طبقه متوسط، منجر به نوعی پوپولیسم سیاسی – اقتصادی به نمایندگی محمود احمدی نژاد شد.
انتخابات سال ۱۳۸۸ بازگشت طبقه متوسط بود در قالب جنبش سبز که توانست طبقه متوسط شهری که مهم ترین حامی اصلاحات سیاسی در ایران از زمان دوم خرداد بوده است را مجددا متحد کند و به خیابان ها بکشد. با سرکوب ظهور سیاسی طبقه متوسط در سال ۸۸ بخش هایی از این طبقه بار دیگر در انتخابات ۹۲ به پای صندوق های رای بازگشتند و حسن روحانی را به ریاست جمهوری رساندند.

چیستی طبقه متوسط ایران

از نظر اقتصادی و در سال ۹۰، خانوارهایی که هزینه زندگی آنها بین ۷۳۰ هزار تومان( ۴۸۷ دلار) تا یک میلیون و چهارصد هزار تومان(۹۳۳ دلار) در ماه بوده، در طبقه متوسط شهری جای می گرفته اند. با توجه به تورم دو سال اخیر و نرخ دلار سه هزار تومانی اکنون کسانی که بین یک میلیون و سیصد هزار تومان(۴۸۷ دلار) تا دو میلیون و هشتصد هزار تومان (۹۳۳ دلار) درآمد ماهانه دارند در طبقه متوسط جای می گیرند. این رقم تغییر شدیدتری یافته است.

طبقه متوسط و معیار های تحرک طبقاتی پیش از اصلاحات

آرمان گرایی انقلابی در رابطه با طبقات اجتماعی با عبارت” کاخ نشین وکوخ نشین” شکل تازه ایی به خود گرفت که اقلیت غنی هوادار شاه کاخ نشین و اکثریت فقیر طرفدار تغییر رژیم کوخ نشین نامیده شدند، گویی طبقه متوسطی وجود نداشته است.اما این قطبی سازی انقلابیون با واقعیت متضاد بود. مدرنیزاسیون دوران پهلوی طبقه متوسط قابل توجهی را خصوصا در شهرها پدید آورده بود. بطوری که در سال۱۳۵۵ کارمندان دفتری و فنی و حرفه ای به یک میلیون نفر رسیدند که دو سوم آنها برای دولت کار می کردند.
بعد از انقلاب نیز این روند ادامه یافت اما معیارهای اسلامی در گزینش کارکنان دولتی تغییر مهمی در روند تحرک طبقاتی ایجاد کرد. اولویت تعهد به تخصص باعث شد که هواداران حاکمیت از بخت و اقبال بیشتری برای استخدام در نهادهای دولتی برخوردار باشند و منتفدان به حاشیه رانده شوند. این آغاز مسیری بود که نظم طبقاتی را در ایران به شدت دگرگون کرد و در طول ۳۰ سال اخیر تحرک طبقاتی را بدون برخورداری از این رانت به شدت دشوار ساخته است. گرچه فاصله طبقاتی در دوره جنگ با سیستم کوپنی به صورت مقطعی کم شد، اما طبقه متوسط قادر نبود خصلت ها و سبک زندگی ویژه خود را را بروز دهد. در دوره سازندگی بود که طبقه متوسط توانست بواسطه رشد مصرف خودنمایی کند.

طبقه متوسط، کامیابی و ناکامی

گسترش طبقه متوسط جدید در دوره سازندگی و گسترش خواست مشارکت آنها در اداره کشور باعث ظهور دوره اصلاحات شد. همچنین ظهور قشری با عنوان “نوکیسه ها” که با استفاده و سؤ استفاده از سیستم رانت دولتی تحرک طبقاتی غیر طبیعی ایی را تجربه می کردند به افزایش نارضایتی طبقه متوسط انجامید.
نوکیسه ها کسانی هستند که پول های کلانی را در شرایط آشفته اقتصادی و سیاسی به جیب زده اند. آنها بدون طی کردن مسیر تحرک طبقاتی و تلاش برای بالا رفتن از نردبان ارتقای اجتماعی یا بواسطه بازار آشفته ( دلالی، واردات خصوصا از چین و دوبی) و یا بواسطه روابط سیاسی – ایدئولوژیک (افرادی که به کانون های سیاسی و مذهبی وصل می شدند) به یکباره صعود طبقاتی را تجربه کرده اند و در کنار بخش بالایی طبقه متوسط یا طبقه فرادست قرار گرفته اند بدون آنکه از نظر مشخصات فرهنگی کمترین قابلیتی از خود نشان داده باشند.
افزایش آماری طبقه نوکیسه ویا ویژه خوار برامده از مناسبات سیاسی-اقتصادی نظام جمهوری اسلامیاز عواملی بود که در دوران اصلاحات طبقه متوسط را به سمت امکان بازیابی معیارهای تحرک طبقاتی (همانند: تخصص، تحصیلات، شایستگی) سوق داد. سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات را هم می شود در قالب مطالبه رفع موانع ایدئولوژیک مانند تظاهر به تعهد ایدئولوژیک و اصلاح ناموازنه های اقتصادی-سیاسی تعبیر کرد.
این خواسته رویای بزرگیطبقه متوسط ایران بود که بخاطر رسوب مناسبات رانتی و اقتصاد وابسته به نفت به سرعت افول کرد. دکتر علی حاج قاسمی استاد جامعه شناسی دانشگاه استکهلم در مصاحبه اختصاصی به ما می گوید:
” طبقه متوسط که اصلی ترین طبقه اجتماعی را در ایران تشکیل می دهد به واسطه مناسبات رانتی نتوانسته است هویت مستقل و پویایی که لازمه توسعه مطلوب اجتماعی است را داشته باشد.”

سرخوردگی طبقه متوسط: ظهور احمدی نژاد

رویارویی نمادین اشرافیت و ثروت اندوزی “هاشمی رفسنجانی” با نماد ساده زیستی و مبارزه با این اشرافیت به سردستگی”محمود احمدی نژاد” دوره سختی برای طبقه متوسط بود.”گفتمان عدالت اجتماعی” گفتمان جدیدی بود که به بخش حاشیه نشین و طبقه پایین دست اما متظاهر به شعائر مذهبی-سیاسی نظام جمهوری اسلامی این امید را می دادکه اینبار نوبت آنهاست که ارتقا یابند.
مناسبات رانتی این بار به ضرر طبقه متوسط به کار گرفته شد. از نظر دکتر حاج قاسمی “اخلال در توسعه طبقاتی در دوران هشت ساله احمدی نژاد تشدید شد. به این صورت که دولت به طور فعال در جهت تغییر توازن قوا در توانمندی طبقه های اجتماعی گام برداشت. با اجرای طرح هدفمندی یارانه ها دستور کار پنهان دولت جابجایی امکانات مادی از گروه های مدرن شهری به لایه های پایین طبقه متوسط، کارگران، تهیدستان شهری و روستائیان کشور بود.”
شیوه ظهور طبقه متوسط در قامت جنبش سبز سیلی از اتهاماتی را روانه این طبقه کرد که متین غفاریان از آن به منازعات” لات و سوسول”یاد می کند.
حامیان احمدی نژاد معترضان را به سوسول هایی تشبیه کردند که به دنبال بی بند و باری هستند و در برابر طبقه متوسط حامیان احمدی نژاد را لات هایی دانستند که با چاقو و قمه به رویارویی با آنها آمده اند. روندی که نارضایتی عمیق طبقه متوسط را بدنبال داشت.
هشت سال دوره احمدی نژاذ نشان داد که این تحرک طبقاتی برای بخش مهمی از نیروهای معتقد حکومتی مانند نیروهای بسیج، مرتبطان با امامان جمعه و مساجد اتفاق افتاده است. طبقه متوسط فرایند ارتقای طبقاتی خود را بسیار کند می دید و در عین حال برای گروه های خاصی این فرایند سرعتی معجزه آسا داشت.
مهمترین تاثیرات این روند کنترل رفتارها و نگرش های طبقه متوسط در اشل محلی و منطقه ای و منفعت طلب کردن بخش های مهمی از این طبقه است. هنگامی که این گروه به لایه های متفاوت طبقه متوسط وارد شدند و در محله های سکونت آنها جا گرفتند، به عنوان افراد مذهبی و یا نزدیک به حکومت شناسایی می شدند.
آنها از ماهواره استفاده نمی کردند، پارتی نمی گرفتند و با این که سوء ظن محلی همواره به آنها وجود داشت اما ترسی از اراده ناشناخته آنها برای ایجاد دردسر در زندگی روزمره هم وجود داشت که مردم محله را بیش از پیش محتاط، ساکت و کنترل پذیر می کرد. از سوی دیگر بخش های مهمی از طبقه متوسط آموخت که می توان منش این تازه به دوران رسیده ها را الگو قرار داد و از رانت های مشابهی برخوردار شد.
دکترحاج قاسمی معقتد است:”فعال بودن مناسبات رانتی موجب شده است تا طبقه متوسط ایران نتواند ویژگی استقلال عمل و پرسشگری را در برابر دولت و نهادهای قدرتمند اقتصادی را در خود اعتلا دهد. وابستگی طبقه متوسط به توزیع امکانات دولتی موجب شکل گیری روحیه دوگانه در این طبقه شده است. بخش های مهمی از طبقه متوسط که بطور مستقیم به دولت وابسته اند در ظاهر رفتاری وفادار، مطیع و حتی چاپلوسانه در پیش می گیرند و به جای مورد سئوال قرار دادن کل این مناسبات در پی بدست آوردن سهم خود از امکانات هستند. این در حالی است که در زندگی خصوصی نافرمانی و پشت کردن به فرهنگ و ارزش های مورد نظر حاکمیت رواج دارد.”
این شرایط برای طبقه متوسط به افزایش ناامنی،استرس و بیگانگی با هویت اصلی خود انجامیده است که همواره سعی کرده از هر روزنه ای برای گریز از آن استفاده کند.

بازگشت دوباره طبقه متوسط؟

در انتخابات اخیر طبقه متوسط بار دیگر فعال شد. دکتر سعید معیدفر،جامعه شناس پیش از انتخابات می گوید:” فضای ایران در آستانه انتخابات در میان طبقه متوسط بشدت سرد و بی روح است. فقط وحشت از اینکه کشور تبدیل به سوریه ای دیگر نشود بر سر مردم سایه افکنده است.”
وحشت از جنگ و سوریه ای شدن ایران شاید یکی از مهمترین ترس های طبقه متوسط پیش از انتخابات بود که باعث شد آنها نه از روی معیارهای طبقاتی خود که بر اساس هراس از آینده ای تاریک، در انتخابات مشارکت کنند.
از نظر حاجی قاسمی”در فاصله کوتاه مانده به انتخابات با مشخص شدن حضور روحانی و عارف طبقه متوسط ایران بسرعت خود را حول این دو نامزد سازماندهی کرد و سرانجام بخش قابل توجهی از طبقه متوسط آراء خود را به حسن روحانی داد.” اما “به یقین می شود گفت که بخش مهمی از طبقه متوسط (۱۳ درصد واجدان حق رای) در انتخابات شرکت نکردند، که این طیف تا روز آخر به برگزاری سالم انتخابات باور پیدا نکردند.”
رفتارهای طبقه متوسط ایران و لایه های گوناگون آن نشان می دهد که آنچه طبقه متوسط خوانده می شود نه یک طبقه یکدست با رویکرد سیاسی و فرهنگی مشابه، بلکه تشکیل شده از لایه های گوناگونی است که حتی در مهمترین رفتارهای سیاسی مثل انتخابات اخیر می تواند دچار دودستگی شود. دودستگی ایی که بخش مهمی از آن ناشی از حضور قشرهای رانتخوار است که تحرک طبقاتی غیر معمولی را طی کرده اند و این قشر در آینده نیز تاثیر فراوانی بر ناپایداری رفتار طبقاتی طبقه متوسط ایران خواهد داشت.

۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

حذف و بازنگری رشته مطالعات زنان در دانشگاههای ایران

مقاله من در سایت مجله فارسی


تطابق نداشتن رشته مطالعات زنان با اسلام و رویکرد فمینیستی آن از علل بازنگری در آن شمرده شده است.

رشته مطالعات زنان در دانشگاه تهران به موضوعاتی چون نظریه های فمینیستی، جنسیت و توسعه و حقوق زنان می پردازد.

تولد رشته مطالعات زنان در سال ۱۳۸۰ فضای دانشگاه های ایران را به روی رشته ای حساسیت زا گشود که ناکامی ها، کامیابی ها و پارادوکس های مبارزات فعالان ایرانی حقوق زنان را به کلاس ها و پژوهش های دانشگاهی ایران وارد می کرد. با افزایش آمار قبولی دختران اکنون آنها به طور رسمی و منسجم شاهد امکانی برای پژوهش تخصصی درباره “جنسیت و توسعه”،”نظریه های فمینیستی”،”حقوق زن” و موضوعات مشابه بودند و چشم انداز بهتری برای فعالیت در جهت برابری حقوقی و اجتماعی زنان و مردان را مشاهده می کردند.
سال های ریاست جمهوری محمد خاتمی این امکان را فراهم کرد که این رشته از دستکاری های ویران کننده پروژه اسلامی کردن تا حدودی در امان باشد اما با آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد شاهد افزایش دستکاری در مواد درسی و تغییر اساتید این رشته هستیم تا جایی که برای سال تحصیلی آینده (مهرماه ۹۲) دانشگاه تهران عملا این رشته را حذف کرده است.
با این حال دکتر فرهمند پور رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران در مصاحبه اختصاصی با ما خبر حذف رشته مطالعات زنان دانشگاه تهران را غیر واقعی دانسته و می گوید:”دانشگاه تهران اساسا برنامه ای برای حذف رشته مطالعات زنان ندارد و اتفاقا تقویت این رشته در دستور کار است. توضیح آن که تاکنون این رشته در ساختار گروه جامعه شناسی اجرا می شده در حالی که ایجاد گروه مستقل مطالعات زنان در کنار سایر گروه های آموزشی دانشکده علوم اجتماعی در حال برنامه ریزی است. به علاوه تا کنون این رشته بدون گرایش اجرا می شد در حالی که اجرای این رشته حداقل دردو گرایش مصوب وزارت علوم در برنامه کار دانشگاه قرار دارد. نظر به اجرای این تغییرات، جذب دانشجو در سال تحصیلی پیش رومتوقف شده و این رشته در ساختار جدید و با گرایش های دوگانه انشاءالله در سال تحصیلی بعد پذیرای دانشجو خواهد بود.”
اشاره دکتر فرهمند پور به دو گرایش مصوب وزارت علوم، گرایش های “مطالعات خانواده” و “حقوق زن در اسلام” است. همچنین ساری نورمحمدی دانشجوی مطالعات زنان در دانشگاه تهران در مصاحبه اختصاصی به ما می گوید که خارج شدن این رشته از زیرگروه جامعه شناسی به معنای تسلط اساتید با گرایش های علوم اسلامی (فقه و حدیث، تاریخ اسلام و …) در این رشته می باشد.
تولد مطالعات زنان
شرکت اعضای موسسه مطالعات و تحقیقات زنان (تاسیس ۱۳۶۵) در کنفرانس جهانی زنان در پکن در سال ۱۳۷۴، ضرورت تاسیس این رشته را برای شرکت کنندگان آشکار کرد. اما تاسیس رشته تا سال ۱۳۸۰ به تعویق افتاد و در این سال برای اولین بار در ایران همزمان در سه دانشگاه تربیت مدرس، علامه طباطبائی و الزهرا و با پیشگامی دانشگاه تربیت مدرس در دو گرایش “حقوق زن در اسلام” و “زن و خانواده” آغاز به کار کرد. دانشگاه های تهران ، آزاد، شیراز و اصفهان نیز بعدا به آنها پیوستند.
به طور رسمی هدف تاسیس این رشته «…معرفی شان و نقش زن در جهان هستی از دیدگاه اسلام، تربیت نیروی انسانی متخصص در امور زنان و…” عنوان شده است. همچنین پیش بینی شده است که این رشته به تربیت کارشناس در امور زنان جهت مشاوره در کلیه سطوح (کمیسیون های مجلس، بهزیستی،زندان ها، آموزش و پرورش و …) کمک کند.
ویژگی های رشته مطالعات زنان دانشگاه تهران
رشته مطالعات زنان در دانشگاه تهران به موضوعاتی چون: نظریه های فمنیستی، جنسیت و توسعه، حقوق زن و…می پردازد. در این رشتهمجموعا ۴۴ پایان نامه تا سال ۹۱ دفاع شده که ۹۵ درصد توسط دانشجویان زن و تنها ۵ درصد توسط مردان نوشته شده است. موضوعات این پایان نامه ها شامل مواردی چون: کلیشه های جنسیتی و ساختار قدرت در خانواده، تبعیض جنسیتی، سقط جنین تا بازنمایی زن و جنسیت در ادبیات و روابط خارج از ازدواج را در بر می گیرد.
در میان پایان نامه ها تنها دو موضوع یکی “بررسی الگوی دینی تعالی دختران” و “گونه شناسی هیات های مذهبی زنان” از میان ۴۴ موضوع، دارای بار مذهبی بوده اند و بقیه در حوزه مسائل مورد توجه جنبش زنان طبقه بندی می شوند. از نقطه نظر ایدئولوژی محافظه کاران حاکم در ایران که کنترل دانشگاهها از دغدغه های اصلی آن به شمار می آید،این برون داد نمی توانست رضایت بخش تلقی شود.
بازنگری و حذف در رشته مطالعات زنان
بازنگری وزارت علوم ابتدا با روش هایی چون حذف ۶ واحد از نظریه های فمینیستی در دانشگاه تهران آغاز شد. اما مسئله به اینجا خاتمه نیافت و با انتشار دفترچه انتخاب رشته کارشناسی ارشد امسال مشخص شد که این رشته در دانشگاه تهران حذف یا موقتا تعطیل شده است.
اسلامی کردن مطالعات زنان و چرایی حذف آن
اگر در میان فمینیست ها این ایده رواج دارد که رشته مطالعات زنان «شاخه آکادمیک جنبش آزادی بخش زنان» (مشیر زاده،حمیرا؛ مقدمه ای بر مطالعات زنان، تهران، ۱۳۸۳) است، برای جمهوری اسلامی این گزاره بهانه و انگیزه بسیار خوبی برای حذف و تغییر همه مولفه های این رشته بوده است.
از سوی دیگر برخی نمایندگان محافظه کار مجلس همانند حداد عادل عدم تطابق این رشته با اسلام و رویکرد فمینیستی آن را از علل بازنگری این رشته دانسته اند.
این تطبیق رشته با ارزش های دینی آثار و تبعات بسیاری بدنبال دارد. سالها ست که علوم انسانی دانشگاههای ایران در آزمایشگاه تطبیق با ارزش های دینی تکه تکه می شود. این روند از یک سو به تضعیف علوم انسانی خصوصا علوم اجتماعی دانشگاهی انجامیده و از سوی دیگر جایگاه اجتماعی فارغ التحصیلان این رشته را در بازار کار به شدت متزلزل کرده است.
چرایی تلاش برای اسلامی کردن علوم و دانشگاهها و خصوصا علوم انسانی به ریشه های تاریخی عمیق تری باز می گردد که به روندهای مهم فکری و سیاسی تاریخ معاصر ایران پیوند خورده است.
با فعال بودن تنازعاتی میان اسلام گرایی و سکولاریسم، حکومت الله و حکومت مردم در فضای فکری سیاسی ایران و انبوهی از آشفتگی های مفهومی حول و حوش مفاهیم جدیدی همچون علوم اجتماعی مدرن، گروههای سیاسی– مذهبی خاصی توانسته اند در این تنازعات با پشتوانه قدرت رسمی در دستکاری در مکانیسم های دانشگاهی ایران توفیق یابند.
از این منظر موج دومی از بازنگری و اسلامی کردن دانشگاهها از سال ۸۴ با رهبری فکری-ایدئولوژیک جریان مصباح یزدی و شاگردان او در شورای انقلاب فرهنگی کلید خورد. مسأله ای که اکنون با بازنگری و حذف رشته مطالعات زنان و راه اندازی گروهی به نام گروه علوم اجتماعی اسلامی در دانشگاه تهران در حال پیگیری است و به روایت دکتر فاطمه صادقی استاد پیشین رشته مطالعات زنان: “شاید بتوان گفت هیچ دوره ای از تاریخ ایران مدرن شاهد این نبوده که نهادهای رسمی به چنین مقابله گسترده ای با خواسته های زنان بپردازند. ”
دیدگاه های مخالفان و موافقان رشته مطالعات زنان
هم در میان دانشجویان این رشته و هم اساتید آن مخالفان و موافقانی با این رشته و مواد درسی آن وجود داشته و دارد. اساتید و دانشجویانی که نسبت به وضعیت حقوق و موقعیت زنان در جامعه ایران دیدگاه انتقادی دارند و از فعالیت های جنبش زنان حمایت می کنند (همانند: دکتر شهلا اعزازی، دکتر فاطمه صادقی، دکتر ژاله شادی طلب که تقریبا همگی اکنون از این رشته کنار گذاشته شده اند) مدافعان این رشته دانشگاهی هستند و در مقابل آنها کسانی هستند که بدنبال اسلامی کردن این رشته هستند(همانند: دکتر فرهمند پور، دکترپناهی، دکتر جاراللهی و یا دکتر نهله غروی نائینی دید.)
بر اساس همین مخالفت ها گرایشی در چند سال اخیر در کار بوده است که اساتیدی با گرایش های علوم اسلامی در این رشته مسلط شوند به عنوان نمونه رئیس گروه مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس دکتر در رشته علوم قرآن و حدیث و دکتر فهیمه فرهمند پور رئیس مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران دانش آموخته تاریخ اسلام است.
در میان دانشجویان نیز نظرات متفاوتی وجود دارد. مریم رضایی دانشجوی سابق مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی در مصاحبه اختصاصی با ما از مخالفت های جدی برخی از اساتید و مدیران گروه با مطالعات زنان خبر می دهد و می گوید:”که با گذشته زمان موارد درسی اسلامی و در نقد فمینیسیم به دروس این رشته افزوده شد.”
رضایی در تحلیل چرایی مخالفت برخی اساتید با این رشته به ما می گوید: “درواقع رشته ی ما به نظر بعضی از اساتید -همانند دکتر پناهی – کاملا غیر ضروری بود و به نظر، علت آن متفاوت بودن دانشجویان این رشته از نظر نوع لباس پوشیدن ونوع اعتماد به نفس شان بود و از این روی در فضای دخترهای دانشکده هم کاملا تاثیرگذار بود. دیگر اینکه این رشته حاوی سویه های اکتیویستی است. همه ی این مواد درسی به شکلی باعث حساس سازی جنسیتی می شد و خیلی از بچه ها در نهایت مایل بودند در سطح عملی هم کار مثبتی انجام بدهند.”
ساری نورمحمدی دانشجوی فعلی رشته مطالعات زنان دانشگاه تهران نیز در مصاحبه ای اختصاصی به ما می گوید:” جریانی در دانشگاه تهران در کار هست که رشته مطالعات زنان را از حالت محض این رشته خارج و آنرا شاخه بندی کند و به نوعی گرایش فقهی و اسلامی به آن بدهد.”
این دانشجو با اشاره به “کم سوادی دانشجویان این رشته و غلبه مدرک گراها و گرایش های فمنیست اسلامی” از ” علایق اندک دانشجویان به فعالیت های کنشگرانه” سخن می گوید و معتقد است:” نکته تاسف انگیز آن است که دروس این رشته را به اساتیدی می دهند که تخصصی در این زمینه ندارند.”
از سوی دیگر برخی دانشجویان مانند سمیه مقدم دانشجوی رشته مطالعات زنان دانشگاه تهران معتقدند: “خروجی این رشته در تقویت اعتقادات دینی در مقابل نتایج غربی فمینیستی بسیار کمرنگ بوده و کمترین کارکردها را دارد و فارغالتحصیلان این رشته از اهداف اولیه و اسلامی آن دور شده و غافل ماندهاند. ”
سویه اکتیویستی رشته مطالعات زنان و باز شدن فضای آکادمیکی برای بحث و گفتگو درباره نابرابری های جنسیتی که بطور پیوسته بحث از حقوق و ارزش های اسلامی را به میان می کشد، خشم و نگرانی محافظه کاران در ایران را بدنبال داشته است. با همه تلاشی که برای بازنگری در این رشته و کاهش واحدهای درسی حساسیت زای آن مانند نظریه های فمینیستی و افزودن واحدهایی چون حقوق زن در اسلام، مبانی فقه و … انجام شده اما تولد چنین رشته ای به خودی خود حاوی تاثیرات مثبتی بر مبحث حقوق و نابرابری های جنسیتی در ایران است. جالب توجه اینکه سال گذشته وزارت علوم مصوبه ای را از تصویب گذراند که رشته مطالعات زنان در دوره لیسانس تاسیس خواهد شد گرچه آنرا” معارف اسلامی و مطالعات زنان” نامگذاری کرده اند.
با این همه و با همه تغییرات مواد درسی، اساتید و حذف رشته از برخی دانشگاهها، این موضوع که دانشجویان بیشتری از این به بعد چه در دوره لیسانس این رشته و چه در دوره کارشناسی ارشد و دکتری درگیر با نظریه های برابری جنسیتی از یکسو و فقه و حقوق زنان در اسلام از سوی دیگر خواهند شد، نتایج پیش بینی شده ای آنچنان که دلخواه محافظه کاران باشد بدنبال نخواهد داشت. تناقض های فراوانی که بین نظریه های برابری خواهانه و فقه اسلامی که از این پس بیشتر در این رشته تدریس خواهد شد، این رشته را آبستن فرزندانی متفاوت خواهد کرد.

۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

جمهوری اسلامی چگون به کمک ما حذف می کند؟

دوستی که ازبچه های دوران جنگ است سالها قبل وقتی در کوی دانشگاه ساکن بودیم و شب های بحث و گفتگوی زیادی داشتم تعریف می کرد که چگونه در سالهای آخر جنگ با افزایش میزان جک هایی روبرو بودیم که برای آقای منتظری ساخته می شد و دهان به دهان نقل می شد. او می گفت که برنامه برای حذف آقای منتظری از زمانی کلید خود که با افزایش میزان این جک ها در جامعه و حتی بین رزمندها در جبهه ها روبرو بودیم و جالب اینکه اکثریت از این فضا پیروی می کردند. وقتی با این جک ها و با خنده و شوخی "ساده لوحی" منتظری همه گیر شد و جا افتاد زمینه روانی - تبلیغاتی برای حذف او آماده شد و بنابراین با حذف او اتفاق خاصی در جامعه رخ نمی داد. این زمینه سازی برای بد نام کردن و زمینه را برای حذف مخالف یا منتقد آماده کردن شیوه ای است که هنوز هم ادامه دارد و بسیاری به هر دلیل درست یا نادرست با آن همراهی می کنند.
در زمان این زمینه چینی و بعد حذف منتظری کمتر صدای کسی درآمد. بسیاری با آن جریان همراهی کردند و برخی هم سکوت کردند. اما چه همراهی و چه سکوت هر دو کمک بسیاری به حذف او کرد. کمتر کسی وجود داشت که علی رغم درست یا نادرست بودن اتهامات به آقای منتظری از اصولی در دفاع از مخالف و حق مخالف بودن و حق دیگری بودن دفاع کند. وقتی این اصول را فاقد هستیم و یا این اصول در عمل به کار ما نمی آید در تشخیص اینکه در دوران های دشوار باید چه کرد و چه شیوه ای صحیح است خود به خود دچار تزلزلی می شویم که ما را ناچارا در راستای " منفعت" راهنمایی خواهد کرد.
این مقدمه را گفتم که برسم به اینجا که حذف جریان احمدی نژاد و مشایی با پروژه "جریان انحرافی" شروع شد. جریان انحرانی همان فرایندی بود که در مورد آقای منتظری با جک ساختن شروع شد. وقتی فرایند بی اعتبارسازی کار خودش را کرد حذف آسان می شود خصوصا که اکثریت جامعه درحد نفرت از احمدی نژاد و باند او خشمگین هستند. بنابراین کسی پیدا نخواهد شد که جرات کند و چیزی در دفاع از اصول مخالف بودن بنویسد. کسی پیدا نخواهد شد که بنویسد این فرایندی برای حذف یک مزاحم است. این همان فرایند بی اعتبار سازی است . کسی نیست بگوید علی رغم اینکه احمدی نژاد کیست و چه کرده و چه باند کثیفی است و غیره اما ،اما توجه کنید دیکتاتور در حال تکرار برنامه قبلی است. دیکتاتور حتما دلایلی برای این پروژه بی اعتبار سازی و حذف دارد. شاید همه دلایل در زمان کنونی از پرده بیرون نیافتاده باشد اما ساختار این کار با ساختار حذف دیگرانی دیگر یکسان است.
نتیجه : کسانی باز حذف می شوند ( نه اینکه اینها آدم ها یا جریان های خوبی باشند) و کمتر کسی توجه می کند که آنکه در حال برنامه ریزی برای حذف است در کثیف کردن روح و روان و شخصیت ما و تحقیر وجود ما نقش مهمتری از آن کسی دارد که در حال حذف است حتی اگر این که دارد حذف می شود منتظری مدافع زندانیان نباشد.
از نظر من این چیزی است که اصلاح طلبان را از شادی سرشار کرد که هم با آن همراهی کردند و هم سکوت تا این حذف انجام شود. آنها نظام را ستایش می کنند و از بازگشت او به عقلانیت سخن می گویند. بله این بار حتی حاکمیت بیش از دوران حذف منتظری ستایش می شود که به اعتدال بازگشته و جریان تندرو را حذف می کند. آفرین به این حذف ، ستایش و تشکر حتی از دیکتاتور که اجازه داد این کار انجام بشود. دیکتاتور این بار فرایند حذف دیگری را طوری پیش برد که دیگرانی را شاد می کند.  آری به نفع ماست و احمدی نژاد هم که اصلا نه ارزشی و نه اعتباری دارد. اما کسی نپرسید آن فرایند که دارد حذف می کند بسیار بسیار اساسی تر از فرد احمدی نژاد یا جریان اوست . او روزی شما را هم به اقتضا حذف خواهد کرد.
دفاع از اصول اخلاقی دفاع از دیگری و از مخالف آنقدر اهمیت دارد که چه برای منتظری چه احمدی نژاد باید به کار بسته می شد. این آن چیزی بود که می توانست سطح اخلاقی مخالفین حکومت را به سطح دیگری ارتقا دهد. 

۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

نشانه هایی از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم

بعد از همه انکارها و بعد از مقاله باران سوفی در گویا نیوز ( باختید، همچون فاوست. باران سوفی، گویا نیوز) که جسورانه  نشان داد که اینطور نیست که همه بخاطر منفعت خفه شوند، خبر امروز سایت ملی مذهبی نشان می دهد که خبرهای جدیی درباره تقلب در انتخابات ریاست جمهوری روز جمعه وجود دارد. 
ملی مذهبی نوشته است که : 
شنیده شده است که از دو – سه روز قبل از برگزاری انتخابات نظرسنجی های متعدد معتبر پیروزی حسن روحانی در دور اول را برای مسئولان نظام ج.ا نشان می داده اند. دورخیز برخی محافل افراطی راست برای طرح مجدد صلاحیت روحانی در شورای نگهبان از همین نظرسنجی ها نشات می گرفت که دفتر رهبرج.ا مانع از طرح این مسئله شد.
طبق همین شنیده از ظهر روز انتخابات نیز آراء ماخوذه همین امر را نشان می داد. علی اکبر ناطق نوری نیز از صبح هنگام همین موضوع را به عنوان حدس و احتمال مطرح کرد.
گفتنی است برخی فرمانداری ها هم زمان با اعلام آراء به وزارت کشور به طرقی این آراء را دربیرون نیز منتشر کردند و به نحوی لو دادند.
همین شنیده حاکی است در حدود ساعت دو بامداد روز شنبه تجمیع نهایی آراء نیز صورت گرفته بود. اما اعلام آن تا ۶-۷ ساعت به تاخیر افتاد. هنوز از پشت صحنه این ساعات و آنچه در وزارت کشور و کانون های بالاتر از آن گذشت خبری در دست نیست.
در رابطه با اعلام آراء تصمیم گرفته می شود آراء تجمیعی به صورت تدریجی اعلام شود و آخرین اعلام نیز به ساعات شب نزدیک باشد تا زمان کمتری برای حضورخیابانی مردم و جشن وسرور احتمالی باقی بماند.هرچند علیرغم این تمهید در شهرهای مختلف تا پاسی از نیمه شب ( در تهران تا ساعت ۳-۴ بامداد) نیز این حضور ادامه داشت و ترافیک سنگینی در نقاط مختلف پرتردد شهربه چشم می خورد.
برخی شنیده ها حاکی از آن است که رای آقای روحانی بین ۲۱ تا ۲۳ میلیون بوده است که در تجمیع آراء تا حد امکان کاهش یافته است. در رابطه با صحت و سقم این بخش از شنیده قرائن اطمینان بخش دیگری در دست نیست.


حال که دارد مشخص می شود تقلب در همین انتخابات هم اتفاق افتاده سوال این است که چرا اصلاح طلبان سکوت کرده اند ؟ آنهم چنین سکوت شرم آوری ؟ واضح است که رای روحانی طوری اعلام شده که مجموعه ای از منفعت های سیاسی برای حکومت در بر داشته باشد. مجتبی ذالنور گفته است که اگر می خواستیم تقلب کنیم با ابطال 260 هزار رای روحانی انتخابات به دور دوم می رفت. این شیوه یعنی ما آنچنان امانت دار بوده ایم که نخواستیم 260 هزار رای ابطال شود تا انتخابات به مرحله دوم برود. 
درباره این انتخابات تازه در اول راه هستیم  شب دراز است. 

۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

نتایج عجیب انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر

چون آدم بهتر است اصولا جو گیر نشود و معیار و میزان کارش را همه وقت چه در هنگام شکست و افسردگی و چه پیروزی و شادی بکار بگیرد، من هم گفتم سری به آرای  انتخابات اخیر ( ریاست جمهوری و شورای شهر) بیاندازم. 
اول خوب گشتم که ببینم این آمار تفکیکی شهرها برای ریاست جمهوری کجاست. هر چه گشتم چیز قابل استنادی پیدا نکرد. شما هم می توانید بگردید بعید می دانم چیزی پیدا کنید. 
تنها در آماری که همه جا با یک منبع کپی شده اعلام شده است که جمع آرا ماخوذه شهرستان تهران و نه شهر تهران به این شرح است : 2862776 . منبع : http://www.hamshahrionline.ir/details/219152
بعد نگاهی کردم به آمار انتخابات شورای شهر تهران . فرماندار تهران چنین گفته است: مجموع آرای اخذ شده در چهارمین دوره شورای اسلامی شهر تهران ۲ میلیون و ۷۸۶ هزار و ۳۷۵ رأی بوده است که ۲ میلیون و ۲۴۲ هزار و ۶۶۲ رأی آن صحیح بود. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13920327000539#sthash.iTfmzrbN.dpuf

یعنی آمار رای دهندگان شهر تهران برای انتخابات شورای شهر چیزی نزدیک به میزان رای دهندگان شهرستان تهران در انتخابات ریاست جمهوری است. معنی این آمار این است:
شهر تهران اصولا کمتر از شهرستان تهران رای دادهند ولی این مهم نیست گیریم که همین آمار برای شهر تهران است.
یعنی همان میزانی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده اند در انتخابات شورای شهر هم شرکت کرده اند که البته بسیار غیر عقلانی است همواره آمار شرکت در شورای شهر باید کمتر از ریاست جمهوری باشد. اساسا این هم مهم نیست.
نگاه کنیم به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر.
یعنی مردم تهران در دو انتخابات شرکت می کنند و در یکی با موج اصلاح طلبی به حسن روحانی رای می دهند و در یکی دیگر اکثریت به اصول گرایان . لطفا اگر توانستید این نتیجه را تحلیل علمی یا توجیه اصلاح طلبانه کنید.
آمار شورای شهر اعلام شده و مشخص شده که 13 نفر اصلاح طلب و 18 نفر اصول گرا انتخاب شده و بعد آقای چمران در صدر لیست شورای شهر تهران هنوز مثل همیشه بیشترین رای را آورده.
آیا به نظر شما این یک مهندسی کامل انتخاباتی برای ریاست جمهوری و شورای شهر نیست؟
فارس نیوز خبر داده که اصولگرایان در کل ایران 70 درصد در شوراهای شهر موفق شده اند.
مهندسی این انتخابات آشکارتر از آن است که بتوان آن را رد کرد. اما چون باعث رضایت همه شده کسی انگیزه اعتراض ندارد. آنچه گم شده است باز فکر انتقادی و تحلیلی و جدا از این که به نفع من بود یا نه. آری این حقیقت است که باز به مسلخ رفته است. 

باختید ، همچون فاوست

باختيد، همچون فاوست، باران سوفی

نوستالژيا ـ تارکوفسکی
از نظر اين يادداشت کودتای ديگری اتفاق افتاده است، چرا احدی واکنش نشان نمی‌دهد؟ حذف جليلی (که دست‌چين آرا با دقت برای تحقير نيروی احمدی‌نژاد و جليلی صورت گرفته بود با دقت تمام) "به اين شيوه" تنها برای کسانی باعث شادی است که از عظمت و شکوه درونی و اخلاقی تهی هستند 

advertisement@gooya.com 

ويژه خبرنامه گويا
احتمال تقلب در اين انتخابات به همان اندازه است که در انتخابات قبل بود و احتمالا بيشتر و پيچيده تر. چرا و به چه دليل نويسنده ها و روشنفکران اصلاح طلب، و خصوصا از آنها که انتظار بيشتری می رود – روشنفکران شريف ملی مذهبی- ابدا به اين موضوع نمی پردازند؟ چرا؟ آيا سياست چنان است که همه چيز بايد در مسلخ آن به تيغ سپرده شود؟
اکنون بی ترديد بايد به اصالت مبارزه اصلاح طلبی که بنيادهای اخلاقی را بخشی از دستگاه فکری – مبارزاتی خودشان می دانستند، ترديد جدی کرد. تقلب انتخاباتی خيلی آشکار تر از دوره قبل بود. در چندين نوبت و هر بار چند ساعت اعلام نتايج متوقف شد. و از آغاز اعلام نتايج، نسبت آرا تا به آخر ثابت ماند. ثابت ماند بر درصدی که آشکار مينمود محل مذاکره و معامله است و معامله هنوز در جريان است.
جامعه سياسی ايران، جامعه آشفته و پراکنده ايست. اينجا جامعه ای نيست که درصد آرا در آن در پيش از انتخابات و بعد از انتخابات ثابت بماند. و مهم تر، نسبت آرا بر اساس مناطق مختلف، حتی مناطق مختلف يک شهر معين تغيير قابل مشاهده و ملاحظه ای دارد. ثابت ماندن نسبت آرای کانديدای منتخب از ابتدای شمارش آرا بسيار قابل ملاحظه است و واضحا نشان از دستکاری در آرا دارد.
از نظر اين يادداشت کودتای ديگری اتفاق افتاده است، چرا احدی واکنش نشان نمی دهد؟ حذف جليلی( که دست چين آرا با دقت برای تحقير نيروی احمدی نژاد و جليلی صورت گرفته بود با دقت تمام) ‘’به اين شيوه’’ تنها برای کسانی باعث شادی است که از عظمت و شکوه درونی و اخلاقی تهی هستند. چنين شيوه ی مبارزه ای بی اندازه نفع پرستانه، نامردانه، غير اخلاقی و سخيف است. با حريف بايد جوانمردانه جنگيد.
از شما بايد پرسيد چرا تسليم اين بازی شده ايد؟ چرا اينطور جنگيديد؟ ديکتاتور همه را سخيف می خواهد. او از عظمت اخلاقی و بزرگی و شکوه و جوانمردی بيزار و متنفر است. قصد او آلوده کردن نيروهای شريف سرزمين ايران است حتی به قيمت به مسلخ کشيدن نزديک ترين کسانش( و اينجا احمدی نژاد). شما به تحقير حريف می خنديد و او به همه.

نوستالژيا ـ اثر آندری تارکوفسکی
اينجا حق - حق مردم- به شيوه ی شنيع تری دزديده شده است. اگر بار پيش به وحشی گری و زور، اينبار به شناعت و بی شرمی. آنچه اين ميان ناپيداست حق مردم است. آنچه به دست آورده شده، تاکيد می کنم، حق نيست، باج مختصری است که ديکتاتور پيش پای کسانی انداخته است که پيش از اين آنها را به بيچارگی انداخته است.
وضعيت جامعه سياسی ايران بهت آور است.جامعه سياسی ايران، جامعه مذبذبی است چون از نظر اخلاقی بنيادهای خودش را از دست داده است و بنابراين اصالت خود را. اين جامعه به همه اشکال ممکن به بازی گرفته می شود و در صورت ضرورت از بازی کنار گذاشته می شود. اين جامعه پر از عقده و آلودگی است: وقتی می برد به شدت بيرحم، نامرد و جرار است و وقتی می بازد به طرزتهوع آورو دلهره آوری حقير.
بازنده ای اين انتخابات نيروی احمدی نژاد نيست که او ازسالها پيش بازنده بود. بازنده ی اين انتخابات کسانی هستند، و به گمان اين يادداشت اغلب نيروهای اصلاح طلب، که چشمشان را به موضوع بسته اند. اين کودتا به همان اندازه ی کودتای سال ۸۸ زشت و کثيف بود.
اين يادداشت – بنا بر شناخت از جامعه سياسی ايران – آگاه است که در صورتی که انتخابات ايران آزاد بود بر فرض اينکه اين هشت نفر تنها کانديداهای ممکن انتخابات بودند، بی ترديد پيروزی با منتخب فعلی می بود با درصد آراء بسيار بالاتر،اما شما در اين داستان، همچون "فاوست"می مانيد: با شيطان دست داده ايد که به قدرت برسيد. به آنچه که می خواهيد، نخواهيد رسيد ولی بی ترديد "معنی" و "بنياد های انسانی" را باخته ايد.
مخاطب پايانی اين يادداشت کسانی هستند که در بدترين طوفان ها و بلاها، حتی اگر همه دنيا را سياهی بگيرد و بدبختی و بيچارگی همه را فرا بگيرد اصالت و عظمت درونی و بزرگی منش خود را نمی بازند , کس يا کسانی است که ممکن است به نامردی حريف ببازد اما نامردانه نمی برند.
تارکوفسکی در " نوستالژيا" مردی را تصوير می کند که همه عمرش را به " گذراندن يک شمع" روشن از درون يک گندآب سپری کرده است. مخاطب اين نوشته کسانی هستند که همه دغدغه شان گذراندن شمع روشن وجودشان است ازاين کثافت حقير که همه جا را فرا گرفته است و حتی اگر همه "کرگدن" شوند، اصيل و شريف و بزرگ بمانند و بجنگند حتی اگر تنهاترين روی زمين باشند.

۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

انتخاب حسن روحانی یک مهندسی بود با نقش محوری رهبری

طراحی و مهندسی این انتخابات آشکار تر از آن است که پیروزی حسن روحانی و شادمانی اصلاح طلبان بتواند آنرا پنهان کند. میزان رای حسن روحانی به شکل عجیبی در تمام مدت اعلام آرا ثابت ماند و بین 50 و 51 درصد نوسان می کرد و برای ساعت های متمادی رایی اعلام نمی شد. طراحی آنقدر آشکار بود که نه فارس نیوز و نه سایت های نظامی سپاه هیچ گونه دلهره ای برای خبرهای تند و تیزی مانند سال 88 نداشتند. همه چیز آرام و عاقبت همه هم راضی
به روشنی دیده می شود که این اجازه برای ورود حسن روحانی بعنوان کاندیدایی که هم بتواند بخش مهمی از جناح راست و بخش مهمی از جناح چپ و میانه را راضی کند صادر شده بود و اساسا هیچ تلاشی از سوی محافظه کاران نه برای اتحاد صورت گرفت و نه نگرانی مهمی میان آنها دیده می شد. حتی بسیج کمترین حرکتی برای شکل دادن حلقه صالحین و شبکه خود برای کاندیدای خاصی نکرد
بدین شیوه هم جمیع اصلاح طلبان از جنبشی که سال 88 آغاز شد به روشنی روگردان شده اند و آشکارا پشیمانند که چرا سخن از تقلب گفته اند و هم فهمیده اند که تا رهبر معظم میلشان نکشد امکان هیچ تحرکی وجود ندارد. اکنون آنها همه شکرگزار رهبر معظم اند چون به خوبی می دانند که این او بود که این طراحی را شکل داد و اجازه داد که همه چیز آرام پیش برود.
این او بود که توانست ما را به بازیی بگیرد که همه مبانی اخلاقی مبارزه امان را رها کنیم وتن به بازی او بدهیم. تا او بتواند قدرتمند تر ظاهر شود، دامنش از همه چیز پاک شودو هزینه مهمی برای اعمالش ندهد و اجازه دهد کسی روی کار بیاید که اکثریت روشنفکران و اصلاح طلبان حتی از او بخواهند که تند روی نکند و حتی از جناح راست در کابینه اش داشته باشد و خیلی آرام حرکت کند
حال که همه حتی اهل فکر و حقیقت در قامت سیاستمداران رفته اند و همه غرورخود را در بازی شرط بسته اند و اکنون شادکام هم هستند که توانسته گام های خوبی بر جای پای از پیش آماده شده مقام معظم بگذارند، باید گفت ارزشمندترین داشته یک مبارزه جدی و طولانی به شکل مجانی پیش پای او قربانی شد تا چیزی بدست آید که تا چندی دیگر ناامیدهایش آشکار خواهد شد.  
دولت تدبیرو امید چیزی نیست جز "دولت بازی های کنترل شده". همانند جشن شادی امروز در تهران و بعضی
شهرها
اصلاح طلبان همه تخم مرغ هایشان در سبد رانی گذاشته اند و حتی خانم جمیله کدیور خواهان عذرخواهی کسانی شده که تحریم کرده اند انتخابات را و یا دیدگاه منفی یی به چنین انتخاباتی داشته اند. اکنون چنان بر این غرور پیروزیی که نه دستاورد آنها که ساخته شده برای کنترل مخالفان ، سوارند که آشکارترین واقعیت ها را نمی بینند . واقعیت هایی که البته کسانی می بینند مانند عباس عبدی که می گوید
من شخصا معتقدم كه رهبري نظام در اين قضيه بيشترين نقش را داشت. وقتي حكومتي چهار سال تحت فشار تبليغاتي درباره مسائلي نظير كودتاي انتخاباتي قرار دارد، اما در نهايت انتخاباتي را برگزار كند كه بيش از 70 درصد مردم در آن شركت كنند و بسيار آرام و قابل اعتماد براي همه طرف‌ها، اين انتخابات برگزار شود، اين يك پيروزي عظيم براي حكومت و كشور ايران و مصداق واقعي حماسه سياسي است و اميدوار بايد بود كه در ادامه با اجراي خواست مردم از خلال اين انتخاب خود اين حماسه تداوم يافته و اقتصادي نيز بشود
در واقع اينكه موضوع در چند سال به طور مكرر تكرار مي‌شد كه طرف مقابل، انتخابات را به صورت نهايي مي‌تواند مهندسي كند غلط است. اين يك افسانه است كه بايد براي هميشه كنار گذاشته شود. چون اين انتخابات نشان داد كه اگر اصلاح‌طلبان مانند اين‌بار خودشان درست تصميم بگيرند، هميشه مي‌توانند تعيين‌كننده اصلي انتخابات باشند و كل بازي طرف مقابل را هم تابع بازي خودشان كنند. بنابراين حرفي كه من زدم نافي تاثير اصلاح‌طلبان نيست، بلكه اين دو حرف مكمل هم هستند.

عباس عبدی چیزی را می گوید که اصلاح طلبان دوست دارند فریاد کنند اما رویشان نمی شود و برخی روشنفکران دوست دارند همیشه پنهان بماند . او گفته است:  " مردم در عین اینکه به سیستم انتقاد داردند اما به این سیستم اعتماد نسبی دارند."

باید گفت مردم اعتماد نسبی ندارند، مردم دستکاری می شوند، مهندسی می شوند، روشنفکرانشان جامه سیاست می پوشند و آنها مبهوت می مانند که چه کنند و بازیی ساخته می شود که آنها را که ضعیف شده اند به بازی بگیرد و بعد نتیجه این اعمال بشود " اعتماد نسبی" به حکومت که البته شد و هست

۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

برگ رای من، تیری در تاریکی نیست

درست است که اکنون گروههای اجتماعی قدرتمند با برنامه های پیگیرانه و مبتکرانه و البته شجاعانه وجود ندارد اما این که گروهی با این مشخصات وجود ندارد یا هنوز شکل نگرفته نمی تواند بهانه ای باشد که من شخصیت و غرور فردی ام را در سیرک انتخاباتی موجود، به حقیر ترین شکلی واگذار کنم . به مردم باید گفت که شخصیت و غرورتان در دست خودتان است و علی رغم نبود امیدی جمعی می شود این را حفظ کرد. یا یک نوع خودخواهی این غرور را حفظ کرد. برگشتن به نوعی خودخواهی شخصی و به سادگی تن به بازیجه شدنی که طراحی شده تا ضربه ای دوباره به روح و روان ما بزند، ندادن. تنها با این استراتژی است که حاصل این انتخابات هر چه باشد حکومت قادر نشده به روح و روان ما ضربه بزند و نتوانسته اینبار غرورما  را له کند و ما را به حقیرترین شکلی تحقیر کند. تنها در این صورت است که نتیجه این سیرک انتخاباتی هر چه باشد ما قدم در راهی گذاشته ایم که دیگر کسی به سادگی و معجزه وار نخواهد توانست اعتماد مان را جلب کند. هنگامی که بشود گفت این تکه کاغذی که گاه نام رای به خود می گیرد را نگه می دارم برای روزی که بکار بردنش باعث له شدن غرور من نشود. بازمی گردم به بازسازی چیزی در شخصیت فردی ام که حکومت شبه فاشیستی مذهبی در این سالها نابود کرده و بهانه های حق به جانبی برای نادیده گرفتن آن تولید کرده است. موضوع اصی این است که خودمان را باز گردانیم به ارزش دادن به کوچکترین عمل خود. به خودمان بگوییم که باید سخت گیر تر باشی: در رای دادن، در ارزیابی کردن.

به خومان بگوییم که به راحتی همراه موج های پوپولیستی شدن و بعد به راحتی  ناامید شدن به خاطر دست نیافتن به آرزوها ، فرهنگ و خاطره جمعی تاریخی یی می سازد که  به آسانی نمی توان به آن غلبه کرد.
ما در اثر دستکاری توسط سیاستمداران به موجودات بی ارزشی تبدیل شده ایم که به آسانی می توان آنها را دو هفته قبل از انتخابات به سود کسی بسیج کرد. به سود کسانی که در سخت ترین شرایط اجتماعی در کنار مردم خود نبوده اند اما در انتخابات یکباره سر بیرون آورده اند و نماینده همه چیزهایی شده اند که در آرزوی مردم هست و حسرت تاریخی یک جامعه به حساب می آید.
مردمی که ضعیف شده اند براستی آماده اند که انتظار معجزه ای را بکشند. مردمی که غرورشان را حفظ نکرده اند و به شدت تحقیر شده اند و گرفتار هزاران مشکل شده اند آماده اند که بپذیرند در اثر انداختن رایی در صندوقی نجات می یابند.
این سوال مهم است که وقتی در صحنه واقعی جامعه مردم کاری نکرده اند و عمل معناداری برای حل مشکلات از آنها دیده نمی شود چگونه اساسا ممکن است انتظار حل مشکلاتشان را داشته باشند ؟
چرا روشنفکران ادبیاتی مانند سیاستمداران پیدا کرده اند و با ادبیات فریب کارانه مملو از احترام شبه اخلاقی با  مردم سخن می گویند ؟ چرا نقد تند و تیز و تلخ روشنفکران دامن مردم را نمی گیرد ؟ چرا همه می ترسند خود این مردم را خطاب قرار دهند که شما که ما، شایستگی حل مشکلاتمان را از دست داده ایم . ما حقیر تر و پست تر از آن شده ایم که بتوانیم کمترین تاثیری در بهبود سرنوشت مان داشته باشیم . آنگاه ما همین مردمی که کمترین تاثیری در زندگی جمعی مان نداریم خود به خود و اتوماتیک وارد دنبال معجزه خواهیم گشت دنبال شانسی که یکباره در خانه مان را بزند.
آیا همه ما ایرانیانی که در داخل یا خارج زندگی می کنیم ندیده ایم که هر روز امکان کار فکری یا سیاسی یا جمعی با یک فرد دیگر در محل کار در دانشگاه و غیره کم تر و کم تر شده است ؟ آیا تجربه نکرده ایم که دیگر کمتر می توانیم به همدیگر اعتماد کنیم ؟ آیا ندیده ایم که دیگر امکان جمع کردن علایق در کنار هم کمتر شده است ؟ نمی بینیم که هر کس سر کار خودش را گرفته و بدنبال علایق و مسائل خودش است ؟ نمی بینیم که هر کس منافع خود را در اولویت قرار داده هر چند آنرا با هزار بهانه پوشانده باشد؟ هر چه می گردیم کمتر به فردی با شخصیتی قوی و متکی به خود که اندکی غرور خود را نگاه داشته باشد و یک دیسپلینی در زندگی فکری و سیاسی و برای دغدغه هایی که بر زبان می آورد داشته باشد . کمتر می بینیم که کسی از چیزی شکایت کند و حاضر باشد برای اینکه این شکایت را به جایی برساند کمترین هزینه ای از وقت و جیب و حیثیت خود بگذارد. دیگر کمتر دیده می شود کسی برای سخن خودش احترامی قائل باشد. حرف ها گفته می شوند برای اینکه گفته شده باشند و زمانی گذشته باشد.
روندی در جریان است که اول به مردم بگوید اینکه یک رای است اهمیتی ندارد بیاید این رای را بیاندازید به سود این یا آن حال اگر شد که شده ( سنگ مفت و گنجشک مفت) اگر هم نشده هزینه مهمی نداده اید. وقتی عمل سیاسی مردم این اندازه بی اهمیت و بی ارزش شود که شده، آنگاه به راحتی امکان دستکاری پیدا می شود. این تفکر نمی اندیشد که اتفاقا هزینه مهمی از سوی مردم از دست می رود در صورتی که عمل سیاسی مردم انعکاس واقعی خودش را نداشته باشد. این هزینه امید ، غرور و شخصیت یک ملتی است که از دست می رود و براحتی هزینه می شود . یعنی چیزی که در طول دهه ها و با سختی ممکن است ساخته شود را براحتی خرج کردن . چگونه کسی می گوید که هزینه مهمی نداده ایم اگر نتیجه نگیریم.
بی اهمیت و بی ارزش شدن عمل سیاسی مردم نشانه یک نوع فرهنگ سیاسی و یک نوع فرهنگ شخصیتی است.
فرهنگ شخصیتی از این منظر که این مردم برای غرور و شخصیت خود اندک اندک ارزشی قائل نخواهند بود و سطح مقاومت شان چنان تنزل پیدا خواهد کرد که به هر علف هرزه ای برای غرق نشدن چنگ خواهند زد.

فرهنگ سیاسی از این منظر که تغییر سیاسی به نوعی معجزه و چوب جادویی هری پاتری تبدیل می شود نه قواعد و سبک سنگین کردن عقلانی و معیار طلبانه.
اگر بدنبال مردمی قوی هستیم باید بر این جنبه از شخصیت فردی مردم تکیه کنیم و به آنها بگوییم که بسادگی اسیر گفتمان سیاسی رسمی نشوید که غول هایی می سازند که شما را از آن بترسانند و به شما بگویند که اگر مشارکت نکنید این غول شما را له خواهد کرد. غول واقعی که ما را له کرده همین گفتمان است که اینبار به شکل وحشیانه تر و البته ظریف تر برنامه ریزی کرده برای نابودی چیزی مهم تر از امید مردم . امید مردم را با سرکوب نظامی در سال 88 و 89 از آنها گرفت اما اینبار هدف ته مانده شخصیت و غرور ماست که اگر موفق به له کردن وتحقیر این بخش از وجود ما هم شود میخ قدرت خود را برای سالهای بیشتری کوبیده است

 آیا مردم باید قوی شوند، سلیقه سخت گیرانه تری پیدا کنند، براحتی فریب شعارهای مردم پسند را نخورند، به حقیقت اینکه دموکراسی بسیار دشواربدست می آید  و نه با فداکاری عده قلیل بلکه با مبارزه عموم مردم ممکن است بدست آید و با وضعیت جامعه و فرهنگ ما اصولا بسیار بعید است که بدست آید  و بدانند که در راهی مبارزه می کنند که در آن امکان موفقیت بسیار اندک است و یا اینکه روش را تغییر داد و به آنها گفت با مشارکت دراین انتخابات، ایران از ویرانی نجات داده می شود، جلوی تجزیه و حمله خارجی را می گیرند، اقتصاد را درست می کنند و تورم را 6 ماهه کنترل می کنند و به نوعی گوشه ای از بهشت با این رای شما ساخته خواهد شد ؟ حقیت را باید گفت هر چند تلخ و سخت و پیچیده و کم رهرو یا دروغ و آرزوهای گول زننده؟
از این منظر است که راهی که این اصلاح طلبان خواهند رفت از نظر اخلاقی غیر قابل توجیه ، از نظر دیسپلین مبارزه و کسب اعتماد اجتماعی برای قدرتمند ساختن جامعه مدنی کاملا در جهت عکس قدرتمند کردن مردم و جامعه و از نظر عمل سیاسی نوعی خودکشی سیاسی است.
استراتژی بازسازی غرور و شخصیت فردمان، ما را باز می گرداند به خودمان به جامعه و سمت و سوی روح و روان ما را از حاکمیت باز پس می گیرد. حاکمیت را باید در این بازی تنها گذاشت نه از این منظر که حاکمیت توان آنرا ندارد که با دوربین های صدا و سیما معجزه خلق کند جتما می تواند همچنان که همواره در 22 بهمن هر سال توانسته،نه اینکه تنها گذاشتن حکومت در کوتاه مدتی به نابوداش می انجامد، بلکه از این منظر که ما یک حرکت متفاوت را شروع می کنیم باز می گردیم به خودمان به جامعه به فرد خودمان برای بازسازی شخصیت مان ، غرورمان ، قدرت درونی مان. و آماده می شویم که گروههای بسازم که از چنین آدم هایی تشکیل شده اند. این را حکومت نمی تواند از ما بگیرد یا جلویش را سد کند. آنگاه شاید در آینده از میان این فرد فرد آدم هایی که اولا برای فرد خودشان احترامی شایسته قائل شدند و برای عمل شان و هستی اشان بزرگی و مقاومت قائل شدند افرادی پیدا شوند که اندک اندک بتوانند شیوه وروش این سیاست ورزی حقیرانه را تغییر دهند و یا حداقل هر کسی که بخواهد چنین نقشی بازی کند می فهمد که با مردم متفاوتی روبروست که براحتی نمی تواند آنها را دستکاری کند وبه سادگی نمی تواند آنها را بترساند . براحتی نمی توان راضی شان کرد و فریب شان داد. اگر این باشد حاصل عمل ما در این انتخابات می تواند قدم مهمی باشد برای بازسازی وجود فردی مان و شخصیت متزلزل شدمان.

مقاومت اخلاقی مقاومت سیاسی است


    مقاله خوب باران صوفی در گویا نیوز: 


    مقاومت اخلاقی مقاومت سياسی‬ است، باران صوفی

    اکنون ديگر کمتر از رهبران در بند حرکت اصلاحی ياد می شود. "رهبران جديدی"، "ساخته شده اند" و اين اهميت عميق تحليلی دارد. اين بخش يکی از شکست های مهم حرکت اصلاحی که با نوع شرکت خود در مسائل اخير متحمل شده است. اين بخشی از پروژه سياسی به مديريت حکومت بود که با آمدن آقای رفسنجانی تکميل شد 

    ويژه خبرنامه گويا
    جريان معامله سياسی که بين آنچه که نيروی اصلاح طلب از طرفی و رهبری حکومت اسلامی از طرف ديگر انجام شده ، اکنون ديگر واضح و آشکارشده است. اين معامله، در معنی دقيق ترش از نظر اين يادداشت، ادامه اضمحلال حرکت اصلاحی تغيير اجتماعی و سياسی و ادامه سرکوب آن است. طی اين چهارسال عمليات اطلاعاتی و سياسی وسيعی از طرف حکومت صورت گرفته و شناخت دقيقی از جريانات واقعی جامعه ی سياسی ايران گردآوری شده و توسط نخبه های حکومت تحليل شده است. فرآيندی که متاسفانه جامعه اصلاح طلبی از آن محروم بوده است. نزول جريان اصلاح طلبی از حداقل سه سال و نيم پيش بسيار محسوس بوده است. اين يادداشت حضور سياسی اصلاح طلبی را در اين شکل ( حضور نيرويی به نام رفسنجانی و خاتمی، مشارکت فعال آنها و ...) را مظهر شکست اصلاح طلبی ميداند و نه حضور و موجوديت حقيقی آنها در جامعه سياسی. از نظر من راس حکومت ايران تا اين لحظه در عمليات سياسی خودش بسيار موفق بوده است. در واقع نقش آقای رفسنجانی برای دومين يا چندمين بار درتثبيت و به قدرت رساندن راس حکومت ايران ايفا شد، و البته اين بار خطير تر و سنگين تر و بسيار هوشمندانه تر. متاسفانه اصلاح طلبی بازيگرخلاق در جامعه سياسی در اين مرحله نبوده و به نوعی بازی خورده است.
    با قبول و تاييد داوطلب های موجود برای انتخابات ظاهرا متعلق به اصلاح طلبی در واقع راس حکومت موجود دستاورد های مهمی داشته است از جمله نيروی واقعی سياسی داخلی را شديدا درگير "همديگر" کرده و از شدت ضربه آنها که راس حکومت را نشانه رفته بودند کاسته است. و از طرفی اصلاح طلب ها را به يک نيروی "خود کنترل" تبديل کرده و البته به عنوان يک دستاورد ديگر دامن رهبری را از برخورد با نيروی های سياسی پاک کرده است. جريان تطهير رهبری بخشی از پروژی اخير راس حکومت بوده است تا اصلاح طلب ها را مديون رهبری کند و اين تاثير عميقی در صحنه ی بنيادی سياسی ايران خواهد داشت.
    اما مهمترين تاثير آن بر هويت سياسی جامعه ايران، تغيير يا شيفت در رهبری حرکت اصلاحی است. اکنون ديگر کمتر از رهبران در بند حرکت اصلاحی ياد می شود. "رهبران جديدی"، "ساخته شده اند" و اين اهميت عميق تحليلی دارد. اين بخش يکی از شکست های مهم حرکت اصلاحی که با نوع شرکت خود در مسائل اخير متحمل شده است. اين بخشی از پروژه سياسی به مديريت حکومت بود که با آمدن آقای رفسنجانی تکميل شد.
    از نظر من تاثير اين "معامله سياسی" که انجام شده و تقريبا اکثريت نيروهای اصلاح طلب را همراه خود کرده از جنبه بسيار مهمی- شايد مهمترين آنها که متاسفانه مغفول مانده است- بر جامعه سياسی ايران شديد، عميق و ويرانگر خواهد بود و آن "بحران اخلاقی" ناشی از اين موضوع است که به شدت هويت و شرافت اخلاقی اصلاح طلبی را تحت تاثير قرار خواهد داد به طوری که بحران هويت اخلاقی به مساله ی اصلی بدل خواهد شد که رهايی از آن به زودی ممکن نيست.
    اين موضوع عميقا و شديدا مورد تاکيد اين يادداشت است. چرا که هدف از تمام شکنجه ها؛ در هم فرو شکستن ها، اعتراف گرفتن ها، تجاوزها و... در هم شکستن اخلاقی مبارزين است. از اين طريق، شرافت اخلاقی اصلاح طلبی به شکل سياسی، با يک عمليات جامع و سياسی و بدست خودشان در حال درهم شکستن است.
    از نظر اين يادداشت جامعه ايران به شدت دچار بحران اخلاقی و هويت اخلاقی است و يا به عبارت ديگر اساسا جامعه ايران، جامعه فرو پاشيده خصوصا از نظر اخلاقی ست. اتفاقا از همين جهت " نبود هويت اخلاقی"،"بود و حضورآرمان های اخلاقی" بعنوان يک اصل مرکزی تحليل و عمل سياسی وايستادگی برای آن را يک ضرورت پايه ای برای مبارزين آزادی خواهی می داند و حتی يک ضرورت سياسی و حتی يک مسووليت گروهی . اين موضوع بينهايت مهم است.
    تقاضا ميکنم دقت فرماييد: يکی از رهبران اصلاح طلبی در آخرين پيام خود استدلال می کند که خود زندانيان سياسی نامه نوشته اند و مردم را تشويق به شرکت در انتخابات کرده اند. اين شيوه استدلال بينهايت غير اخلاقی است. او البته ديگر رهبر اخلاقی اصلاح طلبی نيست. چون اصلاح طلبی ديگر رهبری اخلاقی ندارد. چون اخلاقا، با هزارن بار تاسف، بنيادهای خودش را از دست داده و يا تحت تاثير اين " شکنجه ذهنی و روحی مداوم از طرفی و تشنگی بی حدش به برگشت به سطح صوری سياسی " از طرف ديگر ، آن راه را گم کرده و در بخش هايی از نيروهای خودش از آنها روی گردان شده است.
    در نتيجه، تضعيف آرمان های اصلاح طلبی هدفی است که رهبری حکومت ايران به آن رسيده است. هدف او آلوده کردن اخلاقی اصلاح طلبی بوده که به راحتی به آن رسيده است. اميدوارم توانسته باشم توجه شما را به اين نکته بينهايت مهم جلب کرده باشم. بخشی از جريان " آلوده سازی اخلاقی نيروهای شرافتمند سياسی" توسط شکنجه و اعتراف و ... انجام شده ، گرچه موفق نبوده است و يا توفيقی محدود بين نيروهای درونی حاکميت داشته است. اما عمليات تخريب اخلاقی نيروهای سياسی مخالف، با توجه به مطالعات وسيع و شديدی که توسط حکومت انجام داده شده، با يک عمليات کثيف سياسی ممکن بود که متاسفانه انجام شده است.
    حکومت ايران همه جامعه سياسی ايران را " آلوده" می خواهد و تحمل کوچکترين ظرفيت اخلاقی خارج از حوزه سلطه را نمی پذيرد. برخورد شديد حکومت با صوفيه، موسيقی و هنرخارج از سلطه ، جريان های معنوی، سينما و ... از اين جهت می تواند قابل فهم باشد. تاکيد می کنم حکومت به شدت علاقمند آلوده سازی نيروهای سياسی و متاسفانه در اين عمليات آخر خود موفق بوده است. در نتيجه اين تحولات، از نظر اين يادداشت، اصلاح طلب ها در بحران اخلاقی فرو خواهند رفت و به شدت تضعيف خواهند شد و از نظر "اعتماد اخلاقی" نزول خواهند کرد و در نتيجه اصلاح طلبی برای بازگشت به سطح اول اخلاقی دچار مشکل خواهد شد. همچنانکه گفته شد کل استراتژی راس حکومت از اين جهت اين است که لايه های مقاومت جامعه سياسی را کشف کند و در ستيز با نيروهای ديگر قرار بدهد، تضعيف کند از نظر اخلاقی آلوده سازد تا از "برد سياسی آنها بکاهد يا به کل تخريب کند" . اين عمل اکنون صورت گرفته است. متفکرين و فيلسوفان سياسی آرمان خواه، خالصانه و متواضعانه پيشنهاد می شود، آماده ی تعمق درباره اين بحران باشند. اين بحران به زودی دامنگير خواهد بود. واضحا اين يک توصيه نيست بلکه يک "مشاهده" در و از جامعه سياسی ايران است.
    آلوده سازی جريان ها و افراد موثر در لايه های جامعه سياسی ايران از پروژه های اصلی حکومت ايران است . از اين رو مقاومت اخلاقی يک ضرورت و بنيادا يک مقاومت سياسی است.
    اين يادداشت تاکيد می کند که تداوم مقاومت و حرکات سياسی آزادی خواه نيازمند طراحی يک پارادايم ديگری است. از نظر اين يادداشت بحران های نظری بزرگی در پيش روی نيروی آزادی خواه ايران است که در هسته آن بحران پارادايم اخلاقی است.

خاطره ای از 22 و 23 خرداد 88

خاطرات و دلهره های روز 22 خرداد 88 غیر قابل فراموش شدن است. از شب قبل عملا اینترنت خانه من کار نمی کرد و اس ام اس هم از روز جمعه. خانه من در خیابان آذربایجان بود و پنجره آشپزخانه باز می شد به حیاط دبیرستانی در انتهای کوچه. این مدرسه یکی از شعبه های رای گیری منطقه بود و از صبح صف طولانی یی برای رای دادن آمده بودند. ساعت ده بود که من هم به این صف پیوستم. انتخابات خبرگان هم همزمان برگزار می شد. از روزهای قبل گفته بودند که حاکمیت خودکارهایی در حوزه های رای آورده که بعد از اینکه اسم کاندیدای مورد نظرت را می نویسی چند ساعت بعد پاک می شود و جالب بود که گفته می شد از چین وارد شده. برای همین توی صف من بسیاری رو دیدم که خودکار به دست توی صف ایستاده بودند.
بعد از اینکه رای دادن به پایان رسید تا شب از پنجره آشپزخانه حیاط مدرسه را تماشا می کردم. بعد از اینکه درها بسته شد و صندوق ها در حال شمارش بود رفت و آمد نیروهای امنیتی کاملا در حیاط مدرسه واضح بود. اینترنت کار نمی کرد و نمی شد فهمید خبرهایی هست یا نه. ساعت حدود 11 شب بود که صدای بلندی از وسط حیاط مدرسه که با فریاد با تلفن صحبت می کرد از پنجره باز آشپزخانه به گوشم رسید. به کنار پنجره رفتم. یک از همان نیروهای امنیتی با پیراهن سفید با موبایل حرف می زند. چنان بلند صحبت می کرد که به آسانی می شد فهمید از چه حرف می زند. می گفت: تبریک می گم برنده شدیم احمدی نژاد برنده شد.
من مبهوت کنار پنجره مانده بودم. اول فکر کردم که احتمالا در حال شوخی با کسی است. از خانه بیرون زدم و حیران در خیابان می گشتم  اما تقریبا همه جا ساکت بود. یک ساعت بعد به خانه بر گشتم.
فردا صبح هنگام رفتن بر سر کار جو بسیار عجیبی در خیابان بود. مثل غبار مرگ. به محل کارم که رسیدم همه بچه ها داشتن گریه می کردند. باورش سخت بود.
دو چیز از آن روزها برای تاریخ باقی ماند. یکی مصاحبه مطبوعاتی میر حسین موسوی که گفت: منتخب مردم با میزان رای بسیار بالا اینجانب هستم. و دیگری سخنان خامنه ای در تایید انتخابات قبل از شورای نگهبان و دستور حمله به مردم در روز جمعه 30 خرداد.
حال از این دو یکی در حبس است و دیگری مزورانه اصلاح طلبان را به بازیی کشیده که تا همه توان و امکان مبارزه آینده را از آنها سلب کند.