۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

تا میانه راه


در من رازی است
در من راهی است
در من افسانه ای است
که در دور دست بیابانی مدفون است
...
امید!
همراهانی بودند تا میانه راه. 

۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

آیا این مبارزه است ؟

آیا این شیوه فعالان و سایت های سبز را باید مبارزه نام نهاد ؟ 
از 5 شهریور تا 10 شهریور 91 در تهران کنفرانس کشورهای عضو عدم تعهد برگزار می شود. با اینکه از حداقل دو ماه قبل تاریخ این اجلاس مشخص بوده و تعطیلی تهران هم از حداقل 20 روز قبل از آغاز این اجلاس به اطلاع همه رسیده یکباره دیروز و امروز یعنی 6 و 7 شهریور به یکباره برخی سایت هایی که خود را سبز معرفی می کنند به این فکر افتاده اند که کاری بکنند. 
اما چرا ؟ 
چرا هفته های قبل به برنامه ریزی و طراحی برای همین حداقل کارشان اقدام نکردند ؟ 
چرا یک تا دو روز مانده به اجلاس سران این کار را می کنند؟ 
برای پاسخ به این پرسش ها باید دو نکته رادر نظر داشت : 
اول : سایت هایی که مروج این اقدام هستند یعنی الله اکبر گرفتن شبانه ، بخش مذهبی سبزها به شمار می روند که با اصلاح طلبان داخلی که خواستار کنار آمدن با حاکمیت هستند نزدیکی بیشتری داردند. این سایت ها  و مسوولان آنها اساسا از سیاست جنبشی کنار کشیده اند و اگر هم از عباراتی چون " زنده بودن جنبش" استفاده می کنند و در برابر منتقدان همواره می گویند که " جنبش زنده است" از آن رو نیست که خواستار قدرتمند شدن بیشتر این جنبش برای اعتراض جدی تر هستند بلکه بیشتر بدنبال آن هستند که با حذف دیگران منتقد به وضعیت حیات جنبش سبز خود را سردمدارومالک این جنبش معرفی کنند  و از سوی دیگر از آن در کنار سیاست های اصلاح طبان داخلی استفاده کند و در صورت نیاز برای اهداف سازش داخلی مورد بهره برداری قرار دهند. 
دوم : فشار فعالان سیاسی و روشنفکران و خصوصا کنشگران در وبلاگ ها و سایت ها باعث شده که این گروه از فعالان سبز در دوراهی قرار گیرند. از یک سو نمی خواهند در وضعیت کنونی ( احتمال جنگ میان ایران و اسرائیل یا آمریکا ، فشارهای تحریم فزاینده بر ایران  و امکان کنار آمدن حاکمیت با اصلاح طلبان و باز شدن یک روزنه ) شیوه اعتراض خیابانی را فعال کنند چرا که بر اساس تحلیلی که از شرایط ایران دارند تداوم حاکمیت فعلی را بر هر گونه آلترناتیو دیگری که خواستار براندازی حاکمیت باشند چه از طریق جنگ یا از طریق جنبش جدی اجتماعی مخالف اند. از سوی دیگر نمی خواهند بیش از این تحت فشار فعالان جنبش بخاطر بی عملی و بر برنامگی خود باشند. 
بنابراین بهترین راه می تواند این باشد که روزهای آخر برنامه ای ارائه دهند که اساسا اگر موفق هم شود اساسا از اهمیت خاصی برخوردار نیست. بعنوان مثال فکر کنید که بخشی از مردم تهران که در تهران باقی مانده اند ( که احتمالا زیاد از خیابان انقلاب به پایین را باید به حساب آورد) تصمیم بگیرند که بر بام های خود الله اکبر بگویند ( که از نظر نویسنده این امکان اگر محال نباشد بسیار ضعیف است) آیا از الله اکبر گفتن های هفته های اول بعد از کودتای انتخاباتی می تواند شدید تر باشد ؟ و اساسا آیااین شیوه امتحان خود را پس نداده است ؟ 
بنابراین این گروه با برنامه ی الله اکبر گفتن بر پشت بام ها که خالی از هر گونه تاثیر سیاسی - اجتماعی است هم کار مهمی انجام نداده که دوستان داخلی را ناراحت کنند و نه کاری انجام نداده اند تا کنشگران و روشنفکران خارج از کشور نتواند اعتراضی کنند. 
چرا که اساسا طرحی برای تغییر در ایران از سوی روشنفکران خارج از کشور وجود ندارد که بخواهند این فکر سبزها را برای الله اکبر گفتن زیر سوال ببرد. 
راستی چرا آقای خاتمی و عبدالله نوری و دیگران که یکسره حرف می زنند این روزها یک نامه به دبیر کل سازمان ملل ننوشتند؟ 
به نظر تحلیل بالا این سکوت آقایان را توضیح می دهد. 
سایت راه سبز نوشته است که :به دنیا نشان دهیم ایرانیان تسلیم دیکتاتوری نشده اند
منظور این سایت این است که مردم با یک الله اکبر گفتن نشان می دهند تسلیم نشده اند. 
فقط این عنوان سایت راه سبز باشد تا بعد که به آن خواهم پرداخت. 

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

پوپر و روش ضد توتالیتر


اگر لغزش پذیری را حذف کنیم ، حقیقت را هم حذف کرده ایم. 
بهترین وسیله دفاع از جامعه باز روشن کردن افکار است. باید به همه فهماند که جامعه باز متاع کمیاب و گرانبهایی است .
مشکل می توان پی برد که اذهان تا چه اندازه برای قبول ایدئولوژی های احمقانه آمادگی دارد.
امر وحشتناکی بود که کسی مدعی نوعی شناخت شود که بخواهد جان دیگری را به خاطر دگمی که به صورت غیر انتقادی پذیرفته است یا رویایی که ممکن است تحقق نیابد به مخاطره افکند.
وقتی کسی وجدان اخلاقی خود را درباره موضوع کوچکی فدا کرد حاضر نخواهد شد که بسادگی تسلیم شود و در پی آن بر می آید که گذشت و فداکاری خود را با قبولاندن اینکه هدفش اساسا عالی است توجیه کند و باز به خود بقبولاند که به خاطر این هدف عالی می توان به سازشهای کوچک اخلاقی و فکری تن در داد. با هر گذشت و فداکاری اخلاقی یا فکری انسان بیشتر فرو می رود و به جایی می رسد که می خواهد اقدامات اخلاقی وفکری خود را به خاطر هدف، با گذشت های بیشتری تسجیل کند. درست شبیه آنکه انسان پول اصلی را فدای پول بدل کند.
اشعار به این امر که ما باید همه قدرت خود را برای اجتناب از خطا به کار ببریم، اما با اینهمه از خطا بر کنار نخواهیم بود، از نقطه نظر اخلاقی، اساسی و مهم است. این آگاهی و وجدان موجب می شود که ما روشی ضد قدرت و ضد توتالیتر اتخاذ کنیم. راهی پیش گیریم که محتاج کمک دیگران باشیم تا موضع ما را انتقاد کنند. به عبارت دیگر، موجب می شود تا با دیگران در تساوی کامل همکاری نمائیم. اساس دمکراسی هم همین است.
منبع : "جستجوی ناتمام " اثر کار پوپر ترجمه ایرج علی آبادی ، نشر سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

در آيين‌ بودايي‌ شفقت‌ اساس‌ و پايه‌ است‌.


دالایی لاما در گفتگو با رامین جهانبگلو می گوید :


 قطعا از دو سنت‌ پالي‌ و سانسكريت‌ در دل‌ آيين‌ بودايي‌ مطلع‌ايد. در سنت‌ سانسكريت‌ شفقت‌ صرفا احساس‌ همدردي‌ نسبت‌ به‌ ديگري‌ نيست‌. گونه‌اي‌ سپردن‌ التزام‌ و تعهد به‌ ديگران‌ است‌.

آيين‌ بودايي‌ اين‌ الزام‌ و تعهد را ايجاب‌ مي‌كند. مثالي‌ مي‌آورم‌ از يك‌ راهب‌ بودايي‌ كه‌ اينك‌ ۸۵ ساله‌ است‌. پس‌ از ۱۹۵۹ اين‌ مرد ۱۸ سال‌ از عمرش‌ را در گولاك‌ (زندان ها)ي‌ چين‌ سپري‌ كرد. اوايل‌ ۱۹۸۰ به‌ دارام‌ سالا آمد، چون‌ چيني‌ها به‌ بعضي‌ از تبتي‌ها اجازه‌ خروج‌ از تبت‌ دادند. در گفت‌وگويي‌ كه‌ با اين‌ مرد داشتم‌ به‌ من‌ گفت در آن‌ ۱۸ سال‌ در زندان‌ با خطرات‌ بسياري‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كرده‌ است‌. از او درباره‌ آن‌ خطرات‌ پرسيدم‌. به‌ من‌ گفت‌ بدترين‌ خطر ترس‌ از دست‌ دادن‌ شفقت‌ نسبت‌ به‌ چيني‌ها بود. گمانم‌ شفقت‌ چنين‌ مهم‌ است‌ و اگر آسيب‌ ببيند بشريت‌ در خطر خواهد افتاد.

فردي‌ هميشه‌ دروغ‌ مي‌گويد، چون‌ همه‌ مي‌دانند كه‌ آدمي‌ دروغگوست‌ كسي‌ به‌ او اعتماد نمي‌كند و دروغ‌هايش‌ خطرناك‌ نيستند. اما اگر فرد راستگو و صادقي‌ دروغ‌ بگويد خيلي‌ خطرناك‌ است‌. به‌ همين‌ صورت‌ آدمي‌ كه‌ ۲۴ ساعت‌ ديوانه‌ باشد، چندان‌ خطري‌ ندارد، اما غالبا آدم‌هاي‌ بسيار طبيعي‌ گاه‌ و بي‌گاه‌ دچار جنون‌ مي‌شوند - مانند بعضي‌ از رهبران‌ سياسي‌ ما در جهان‌ امروز. اين‌ آدم‌ها واقعا خطرناك‌اند.

۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

میر حسین موسوی در بیمارستان قلب

همین چند ساعت قبل خبر رسید که میر حسین موسوی بخاطر مشکل جدی قلبی بستری شده است.
این خبر از جنبه های مختلفی مهم است. اول اینکه عملا فردی که منتخب مردم بود وبا فتوا و تقلب کنار زده شد تا بسیاری در خیابان جان دهند و بسیاری در زندان گرفتار مرگ های ناشی از شکنجه شوند و بسیاری هنوز گرفتار بمانند، ممکن است یا بطور طبیعی یا غیر طبیعی از دست برود. اگر چنین اتفاقی بیافتد چه آثاری بدنبال دارد؟
کلیشه ایران قیامت می شود را بحث نمی کنم چون ساده لوحانه تر از آن است که بعنوان گزینه جدی مطرح باشد.
اما گزینه جدی تر شاید این باشد که شکافی که اکنون میان نیروهای مخالف حکومت ایران از اصلاح طلب تا سبز و غیره وجود دارد شدید تر خواهد شد. مطمئنا اینگونه نخواهد بود که این احتمال ناخوشایند به وحدت جدی تر همه گروهها منجر شود.
آنان که مبارزه اجتماعی را تقدیرگرایانه طولانی می دانند نمی دانند که این طولانی بودن معنایش جز به اعتقاد به ظهور نمی انجامد. مبارزه اجتماعی باید مشخص و پروژه مانند طراحی شود و مانند یک پروژه بخش بندی داشته باشد و مورد نقد و بررسی قرار گیرد بعد از هر مرحله که شکست می خورد یا پیروز می شود.
خوشایند نیست آنچه در انتظار جامعه ماست متاسفانه . 

۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

دستکاری در نهاد دانشگاه

این مقاله با به هم ریختگی در سایت فارسی بی بی سی منتشر شده است .البته بنابر سیاست گذاری سایت بی بی سی از من خواستند که مقاله را کوتاه کنم  اما اینجا مقاله کامل و لینک مقاله در بی بی سی را می گذارم .
لینک مقاله دربی بی سی فارسی: http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/08/post-270.html


دستکاری در نهاد دانشگاه


"جذب هیات علمی جدید[در دانشگاه آزاد] باید دنبال شود. در چند ماه گذشته بورسیه ۲۰۰ نفر حزب‌اللهی درس‌خوان را انجام داده‌ایم.[1]"      فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه آزاد

دستکاری- مهندسی (manipulation) توده مردم به شیوه های گوناگون و با تکنیک های به روز شده توسط سیاستمداران و رسانه ها بطور مستمر انجام می گیرد. این دستکاری با هدف کنترل مردم و همراه ساختن آنها صورت می گیرد تا برنامه هایی که در جهت منافع یک طبقه خاص،گروه خاص  یا ایدئولوژی خاصی است، به شکلی اجرا شود که مخالفت عمومی را ایجاد نکنند و حتی بسیاری از مردم در فرایند دستکاری، آن برنامه ها را بعنوان راه حل مناسب یا ضروری بپذیرند.
" دستکاری" در افکار عمومی در جوامع دموکراتیک که رسانه های آزاد حضور دارند گاه برای سیاستمداران دردسر ساز شده است. بعنوان نمونه در در انتخابات اخیر ریاست جمهوری فرانسه شاهد یکی از اشکال مقاومت در برابر دستکاری سارکوزی در افکار عمومی و توده مردم بودیم .یکی از جامعه شناسان فرانسوی در تحلیل علل شکست سارکوزی به نگارنده می گفت که یکی از دلایل شکست او دستکاریی بود که سارکوزی سعی داشت درافکار عمومی ایجاد کند و این مسئله واکنش ها را برانگیخت. این واکنش ها تنها از سوی رسانه ها نبود بلکه از سوی عموم مردم ایجاد شد.
یکی از مشهورترین طبقه بندی هایی که از شیوه های دستکاری توده مردم ارائه شده است استراتژهای ده گانه نوام چامسکی زبان شناس آمریکایی است. چامسکی در این استراتژی ها نشان می دهد که چگونه سیاستمداران و رسانه ها از خصلت های مردم استفاده می کنند تا بتوانند با کنترل و هدایت رفتار آنها به اهداف خود دست یابند.
دو استراتژی از مجموعه استراتژی هایی که چامسکی بر می شمرد برای تحلیلی که در پیش داریم از اهمیت بیشتری برخوردار است.
1."استراتژی منحرف کردن توجه عمومی":چامسگی این استراتژی را نخستین عنصر کنترل اجتماع می داند که در آن توجه مردم از مسائل مهم و تغییرات انجام گرفته بدست نخبگان سیاسی و اقتصادی به مسائل بی اهمیت منحرف می شود. این استراتژی  برای جلوگیری از علاقمند شدن مردم به شناخت موضوعات اساسی در حوزه های علمی و اقتصادی و ... ضروری است. این استراتژی توصیه می کند که مردم را مشغول ، مشغول و مشغول نگه دارید، بدون هیچ فرصتی برای فکر کردن.
2.استراتژی "مسئله،واکنش،راه حل":در این استراتژی ابتدا یک مسئله ساخته می شود، یعنی موقعیتی که مردم را به واکنش وادار کند، هنگامی که واکنش و توجه مردم جلب شد شما می توانید راه حل مورد نظر خود را ارائه کنید .
این استراتژی ها به وفور توسط حاکمیت جمهوری اسلامی بکارگرفته می شود تا توجه مردم از مسائل مهم منحرف شود. انحراف توجه مردم به شکل مستمر حساسیت جمعی مردم را نسبت به مسائلی که تاثیرات عمیق اجتماعی دارد کاهش میدهد به شکلی که حساسیت های جمعی حول مسائل روزمره و ساخته شده توسط حاکمیت بسیج می شود. نزدیک ترین نمونه از این دست را می توان در حساسیت عمومی (توده مردم، روشفکران) به مسئله افزایش قیمت مرغ در ایران مشاهده کرد. و در سوی دیگر همچنین می توان میزان حساسیت عمومی به خبر "بورسیه 200 نفر حزب اللهی درس خوان" یا "تغییر ترکیب جنسیتی رشته های دانشگاهی" را دید.
در این مقایسه می توان مشاهده کرد که  موضوع حساسیت  عمومی به مسائل روزمره منحرف شده است. شاید گفته شود که افزایش قیمت ها موضوعات اساسی زندگی مردم هستند اما این عبارت دقیقی به شمار نمی رود، افزایش قیمت ها از مسائل اساسی تر اقتصادی و سیاسی حکایت دارند که اساسا مردم نسبت به اندیشیدن درباره آنها یا نسبت به اظهار حساسیت جمعی درباره آنها مورد دستکاری قرار گرفته اند و چنین حساسیتی بروز نمی دهند. فرایندی که به افزایش قیمت کالاها در ایران انجامیده است، نتیجه مجموعه ای از برنامه های اقتصادی و سیاسی است که به ماهها قبل باز می گردد که هیچ گاه واکنش مردم را باعث نشده است.
دستکاری در نهاد دانشگاه کادرسازی ایدئولوژیکی است که تاثیرات اجتماعی وسیعی را درجامعه ایجاد می کند. یکی از مهترین این تاثیرات متاثر کردن گروه مرجع دانشجویان و جوانان است. گروه مرجعی که امکان کنش متقابل مستقیم باآنها در فضای دانشگاه امکان پذیر است.
دستکاری در نهاد دانشگاه از موضوعاتی است که حساسیت عمومی را برنمی انگیزد. با اینکه به نظر می رسد دستکاری در افکار عمومی در جوامع دموکراتیک پیچیده تر و علمی تر شده است اما در جامعه ای مانند ایران این دستکاری در برخی موارد به شکل آشکار و خشن در حال انجام است و تداوم به کارگیری آن از حساسیت عمومی به شدت کاسته است، دستکاری درنهاد دانشگاه نیز از این نوع دستکاری های آشکار و خشن است.  
دستکاری در نهاد دانشگاه بر مبنای شکاف عمیقی است که در نگاه نظریه پردازان حاکمیت دینی در ایران میان علم ( به شکلی که درتمام دنیا در دانشگاهها رواج دارد) و دین (به شکلی که تفسیر ایدئولوژیک حاکمیت ارائه می کند) وجوددارد. از نظر آنها این شکاف را باید با پروژه ای به نام "اسلامی کردن علوم و دانشگاهها" پر کرد. در پروژه اسلامی کردن علوم و دانشگاهها نیز بعد از آزمایش و خطاهای اوایل انقلاب، تا حدودی پا را از علوم تجربی پس کشیدند و بیشتر متمرکز بر علوم انسانی شدند.
پروژه اسلامی کردن علوم و دانشگاهها برنامه ای بود (و هست) که با دستکاری یا مهندسی در چهار بخش در دوره های تاریخی مختلف از آغاز انقلاب تاکنون دنبال شده است :
1.    تربیت اساتید متعهد و انقلابی
2.    تغییر دروس دانشگاهی ( تا حدی که ممکن است)
3.    گزینش دانشجویان و نظارت برآنها
4.    تفکیک جنسیتی ( تفکیک افراد، تفکیک رشته هاو ..)
برای این دستکارهای در دانشگاه و علوم برنامه های مختلفی به اجرا گذاشته شده است که برخی از مهمترین آنها را به اختصار بررسی می کنیم :
1.    انقلاب فرهنگی :
انقلاب فرهنگی را می توان یکی از گسترده ترین دستکاری ها در نهاد دانشگاه بعد از انقلاب اسلامی دانست که به دلیل آنکه درباره ابعاد گوناگون آن مقالات زیادی نگاشته شده از تشریح مجدد آن خودداری می کنم.
2.    تاسیس دانشگاه تربیت مدرس:
اساسنامه دانشگاه تربیت مدرس در سال1365 به تصویب رسید. در ماده شماره یک اساسنامه این دانشگاه در شرح هدف اصلی تشکل آن آمده است:
"تربیت اعضای هیأت علمی و محققان مؤمن و متعهد به انقلاب اسلامی در رشته‌های علمی مورد نیاز دانشگاهها ... تلاش در جهت تحقق فرهنگ اسلامی از طریق تقویت و تعمیق بینش دینی و گسترش فضایل اخلاقی و افزایش مشارکت های اجتماعی و اشاعه روحیة ایثار و امید به آینده بر پایة تعالیم قرآن، مكتب اهل بیت (ع) و ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی. "[2]
با تاسیس این دانشگاه دانشجویان مورد تایید حاکمیت سیاسی برای تحصیل در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری  گزینش می شدند تا به سرعت جای خالی اساتید پاکسازی شده را بگیرند. افت بنیادی علوم انسانی دانشگاهها با ورود این اساتید سرعت شدید تری پیدا کرد گرچه استثناهای اندکی هم در این میان وجود دارد که امروز از اساتید مطرح و حرفه ای علوم انسانی در دانشگاههای ایران هستند. برخی از این اساتید در سالهای بعد تغییر موضع دادند و به جریانات اصلاح طلب نزدیک شدند. اما این مساله تفاوتی در وضعیت علمی دانشگاهها ایجاد نکرد. اکثریت این استادان جای تثبیت شده ای در دانشگاهه ها داشتند و با تغییر موضع سیاسی تغییری در وضعیت علمی شان ایجاد نشد بنابراین همچنان وضعیت علوم انسانی تفاوت چشمگیری پیدا نکرد.
3.    ستاره دار کردن دانشجویان و گزینش دانشجویان دکتری:
بجز تاسیس دانشگاه ویژه تربیت استاد (دانشگاه تربیت مدرس) برنامه های دیگری نیز برای گزینش اساتید آینده در تمام دانشگاهها بکار گرفته می شد.
ستاره دار کردن دانشجویانی که فعالیت های سیاسی یا فکری متفاوتی از حاکمیت داشتند چه در دوره پیش از اصلاحات دوم خرداد، چه در دوران اصلاحات و چه اکنون وجود داشته است.
ستاره دار شدن مخصوص دوره کارشناسی ارشد بود. وضعیت برای دوره دکتری متفاوت بود. در دوره اصلاحات بسیاری از دانشجویان  مورد تایید حکومت که گاه در جهاد دانشگاهی ، یا انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی فعال بودند بصورت گروهی در دوره دکتری پذیرفته می شدند. این کادر سازی ها به شکل آشکار صورت می گرفت و اصولا هیچ گونه واهمه ای از آشکار شدن آن وجود نداشت.
4.    پاکسازی های دوره ای و نیاز به هیات علمی جدید:
با روی کار آمده دولت محمود احمدی نژاد پاکسازی مجدد هیات علمی دانشگاهها و برنامه اخراج و بازنشستگی اجباری و پیش از موعد اساتید در دستور کار قرار گرفت. بسیاری از اساتیدی که در فرایند دستکاری یا مهندسی دانشگاه در دوره های قبل در دانشگاه تربیت مدرس و گزینش های سلیقه ای در دیگر دانشگاه هها اکنون اساتید دانشگاه به حساب می آمدند تعهد خود را به حاکمیت یا از دست داده بودند یا تعهد آنهاتعضیف شده بود. بنابراین نیاز به اساتید جدید که به دیدگاههای سخت گیرانه تر حاکمیت پایبند باشند به شدت احساس میشد. بر این اساس با اخراج و بازنشستگی اجباری اساتید غیر همراه با حاکمیت فضا برای ورود اساتید مورد تایید باز می شد.
5.    بازبینی در ماموریت های دانشگاه آزاد :
بعد از تغییر مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی در چند ماه گذشته تغییرات گسترده ای در این دانشگاه آغاز شده است.رئیس جدید این دانشگاه ماموریت اصلی دانشگاه آزاد را اینگونه تشریح می کند:"دغدغه فرهنگ و اسلام، نخستین هدف مهم در دانشگاه آزاد است. آشنایی دانشجویان و اساتید نسبت به معارف دین از برنامه‌های اساسی این دانشگاه است.[3]"
فرهاد دانشجو تاکید کرده که:"از بسیج و بسیاری از افراد خواستم که افراد را با علت و سابقه معرفی کنند؛ در کنار این 2 کمیته و یک شورای استعدادیابی متشکل از 6 نفر از اعضای باسابقه ولایی در دانشگاه و 4 نفر حزب‌اللهی در بیرون دانشگاه، بررسی وضعیت مدیران را برعهده داشتند تا اگر مجموعه‌های انقلابی به نتیجه نرسیدند، این کمیته استعدادها را معرفی کند." ایشان تاکید کرده اند که :"بیش از 80 درصد انتصاب‌های دانشگاه آزاد با پیشنهاد بسیج دانشجویی، بسیج کارمندان و اساتید بوده است؛ اگر عده‌ای مدعی‌اند که فردی ملی- مذهبی سمت گرفته است، چرا پیش از این اعلام نکردند، بنده که کسی را نمی‌شناسم، شما که 3،4 سال در دانشگاه بودید، چرا نگفتید؟"[4]

6.    دستکاری در ترکیب جنسیتی رشته ها :
اخیرترین این دستکاری ها در دفترچه های انتخاب رشته دانشگاهها آشکار شد. در 77 رشته دانشگاهی از 36 دانشگاه ظرفیت پذیرش دختران از دفترچه انتخاب رشته حذف شده است. نکته جالب توجه اینکه این حذف گسترده تنها به موضوع مورد ادعای تصمیم گیران که برخی رشته ها مانند مهندسی برای دختران مناسب نیست، مرتبط نمی باشد و بسیاری از رشته ها مثل حسابداری، علوم تربیتی و ... نیز برای دختران حذف شده است.

مقاومت در برابر دستکاری:
وقتی موضوع "دستکاری در افکار عمومی و توده مردم" مطرح می شود خود به خود راههای مبارزه با این دستکاری نیز مطرح می شود. پرسش این است که چگونه می توان در برابر این دستکاری ها مقاومت کرد ؟
فرایند مقاومت در برابر دستکاری در توده مردم فرایندی چند لایه است که گروه های مختلفی را شامل می شود.
در لایه اول متخصصان و انجمن های تخصصی هر حوزه علمی- اجتماعی هستند.
در لایه دوم روشنفکران حوزه عمومی و روزنامه نگاران قرار می گیرند
در لایه سوم کنش گران مدنی و اکتیویست ها جای می گیرند
در لایه چهارم توده مردم
این لایه بندی خصلت  متمرکز از بالا به پایین (از لایه اول به لایه چهارم) ندارد و کشف و طرح مسئله ای که مورددستکاری قرار گرفته می تواند توسط هر یک از سه لایه اول صورت گیرد اما لزوما باید توسط لایه های دیگر مورد تایید و حمایت و برنامه ریزی برای کنش قرار گیرد.
در نبود هماهنگی میان لایه های مختلف، کشف موضوع دستکاری توده مردم، در حد یک خبر یا چند تحلیل باقی می ماند که این را نمی توان مقاومت در برابر دستکاری نام نهاد. کشف موضوع دستکاری و "خطاب قرار دادن انتقادی" لایه های مرتبط با موضوع و پرسش از این لایه ها برای واکنش نشان دادن و اقدامات عملی فرایندی است که می بایست بطور مستمر انجام گیرد. در وضعیت کنونی نهادهای حرفه ای و انجمن های تخصصی بطور صریح درباره سکوت خود در مورد موضوعات خاص مورد انتقاد قرار نمی گیرند. بعنوان نمونه در تفکیک جنسیتی رشته های دانشگاهی که در حال انجام است گروه ها، انجمن ها و شخصیت های دانشگاهی ( اساتید، دانشجویان، فمنیست ها و فعالان جنبش زنان، فعالان جنبش سبز و دموکراسی خواه، انجمن های مختلف مانند انجمن جامعه شناسی، انسان شناسی و ...) واکنشی نشان نمی دهند و همچنین از سوی روشنفکران و روزنامه نگاران مورد پرسش و انتقاد قرار نمی گیرند. به سخن دیگر دستکاری در افکار عمومی  چنان قدرتمند پیش رفته است که امکان آن وجود دارد که"تفکیک جنسیتی رشته های دانشگاهی" به اجرا در آید و گروه ها، انجمن ها و شخصیت های دانشگاهی واکنشی موثری نشان ندهند و حتی بخاطر این سکوت و عدم کنش جمعی و اعتراضی مورد نقد صریح روشنفکران نیز قرار نگیرند.   
نمونه های ذکر شده برای دستکاری در نهاد دانشگاه نشان می هد که نهاد دانشگاه،یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است که حاکمیت نسبت به آن حساسیت ویژه ای دارد. کنترل چنین نهادی و جلوگیری از زیست طبیعی آن و حرکت در مسیر خصلت طبیعی دانشگاهها همانند هر نقطه ای از جهان مدرن نشان میدهد که ازنظر حاکمیت مذهبی این نهاد یکی از تاثیرگذارترین نهادهای اجتماعی در بخش های مختلف جامعه است.
از سوی دیگر حاکمیت بدون واهمه از تحریک احساسات عمومی آشکارا به دستکاری در این نهاد می پردازد چرا که به خوبی می داند که حساسیت جمعی خاصی نیست به این دستکاری در جامعه ایجاد نخواهد شد. هم روشفکران حساسیت خاصی نسبت به این دستکاری از خود نشان نمی دهند و هم نهاد های حرفه ای دانشگاهی ( انجمن های علمی اساتید و دانشجویان) آن را بعنوان موضوع  فوریی برای کمپین های اعتراضی یا افشای اهداف این برنامه و پیامدهای آن  شناسایی نمی کنند.
این عدم شناسایی دستکاری در دانشگاه ها بعنوان یکی از مهمترین کانون های اثر بخشی در قشرهای مختلف اجتماعی را می توان حاصل دستکاری حکومت در" جابجایی موضوعات مهم" برای جامعه به طور عام و روشنفکران و گروههای حرفه ای دانشگاهی بطور اخص دانست. به نظر می رسد سیل مسائل سیاسی و اقتصادی روزمره که در بسیاری از موارد مردم و روشنفکران نقشی در تغییر آن ندارند ذهن جامعه را چنان به خود مشغول کرده که کمتر می توان ضرورت حساسیت جمعی نسبت به این دستکاری هارا بعنوان یکی از موضوعات بنیادی در جامعه ایران که پیامدهای فاجعه باری برای حرکت جامعه به سمت نهادهای حرفه ای وسکولار دارد را مطرح کرد. حسایت جمعی یی که می تواند پیش زمینه برنامه ریزی گروهی برای اعتراضات جدی تلقی شود. 
 


[1] http://isna.ir/fa/news/91050805078/فرهاد-دانشجو-در-واحد-آكسفورد-واسطه-گري-دانشجو
[3] http://isna.ir/fa/news/91050905319/فرهاد-دانشجو-خطاب-به-نمايندگان-مجلس-نقاط
[4] http://ebrat.ir/?part=news&inc=news&id=45482

۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

ما همیشه بر سلطه بوده ایم نه با سلطه

فرج سرکوهی در مقاله ای در بی بی سی فارسی با عنوان "چرا رهبر خود را شاعر و منتقد ادبی معرفی می کند"
به نکات جالبی درباره برخورد آقای خامنه ای با شاعرانی چون اخوان ثالث اشاره کره است که جالب است . سرکوهی نوشته است :
آقای خامنه ای به دوران ریاست جمهوری خود کوشید تا برخی شاعران محبوب خود از جمله مهرداد اوستا و مهدی اخوان ثالث را به سرایش شعر حکومتی تشویق کند.
او روایت می کند که به دوران ریاست جمهوری خود «تلفن اوستا را داشتم. با منزلش تماس گرفتم. گفتم: آقای اوستا! دیگر نوبت شماست. حالا باید به میدان بیایید. گفت: چشم. چشم.. واقعاً هم به میدان آمد»
«همان وقتها، یک تماس هم با اخوان گرفتم. گفتم بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت کنید.، گفت: ما همیشه بر سلطه بوده ایم نه با سلطه»
اخوان که در کلامی فشرده، با تاکید بر استقلال روشنفکر از قدرت و علیه قدرت بودن خود از دام شعر حکومتی می گریزد، بعدها برای من و شماری دیگر حکایت کرد که چند روز پس از رد پیشنهاد خامنهای چند نفری در خیابان راه بر او می بندند و او را به شدت کتک میزنند. حقوق بازنشستگی اخوان قطع و کتاب های او سال ها ممنوع الچاپ شدند.
آقای خامنهای در یکی از خطبه های نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد اما به روایتی پس از درگذشت اخوان ‫با به خاک سپردن او در آرامگاه فردوسی موافقت کرد.

۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

تغذیه حس حقارت ایرانی شیعی

محمد جواد اکبرین در سایت روز آنلای نکته جالبی از جرج جرداق نوشته است. او می نویسد:
"جورج جورداق" را نخستین بار در ساختمان رادیو الشرق در منطقه مسیحی نشین بیروت دیدم؛ شرابِ لبنانی اش را نوشیده بود و از روزهایی می گفت که مسحور تصویر علی بن ابی طالب و تفسیرش از خدا و انسان شده بود و روایت آن جادو را در جلدهای کتاب "صوت العدالة الانسانیة" آورده بود؛ اما گله داشت! می گفت شیعه ها به جای آنکه از نوشته های منِ مسیحی دریابند که می شود مانند امام شان نگاهی انسانی و شفقتی جهانی داشته باشند از کتابم سندی ساختند برای اثبات حقانیت فرقه شان... و باز مسمّا فدای اسم شد."

این بیماری در میان ما ایرنیان تاریخ طولانی دارد و در عصر حاضر بطرز وحشتناکی در حوزه های مختلف بازتولید می شود. نگاه کنید به تصویری که از ایران باستان و کوروش می سازند و به یک فاشیست تهوع آور تبدیلش می کنند. شیعیان و ایرانیان باستان گرا هر دو به چنین شیوه ای عمل می کنند و وای به روزی که کسی در نقطه ای جهان چیزی مثبت درباره مذهب شیعیان و شخصیت هایش یا مذهب باستان گرایان و شخصیت هایش بگویند. در این حالبت بدون آنکه فکری درباره این گفته وجود داشته باشد سریعا این گفته در جهت تغذیه حقارت هایشان بکار گرفته می شود که آری دیدی ما چقدر فوق العاده بوده ایم و احتمالا هستیم ؟ 

۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

جنگ مرغ در لوموند

امروز در کتابخانه مجله لوموند رو می خوندم که یک مقاله مفصل درباره وضعیت ایران بعد از تحریم نفتی منتشر کرده بود. جمله اول مقاله اینطوری شروع می شد که: هنوز جمهوری اسلامی در جنگ مرغ شکست نخورده است. هم خنده دار بود هم گریه آور. وقتی موضوع این جنگ ، مرغ باشد مشخص است که جمهوری اسلامی شکست نمی خورد. بعد مقاله توضیح می داد که چگونه در مدت کوتاهی مرغ از کیلویی 3000 تومان به 9000 تومان رسید و چطور مردم به صف های طولانی ایستادند تا مرغی بدست آورند و چگونه در نیشابور همین ازدحام به اعتراض کوچکی در خیابان انجامید. خجالت اور اینکه این جمله احمدی مقدم رو هم نوشته بود که تلویزیون سعی کند مرغ را نشان ندهد. جدا مقاله ای بود که فکرمی کردی دارد از چه کشوری حرف می زند؟ از چه مردمی ؟

فقط نمی دانم این مردمی که " کوروش" رو بزرگترین شخصیت ایرانی دانستند و در رای گیری بی بی سی به او رای دادند الان درکدام صف ایستاده اند ؟ احتمالا الگوی کوروشی است که چند ده متر صف تشکیل می دهیم برا ی مرغ و قرار است این مرغ حکومت رو به زانو هم در آورد. و احتمالا الگوی کوروشی روشنفکران است که منتظرند قیمت مرغ جنبشی بسازد بر ضد حکومت.

مقاله تحقیر آمیز بود جدا .