۱۳۹۴ خرداد ۲۲, جمعه

شش سال بعد، رویش گل تعفن

امروز باز جمعه است.
جمعه، 22 خرداد 1394. و آنروز هم جمعه بود، جمعه 22 خرداد 1388.
شش سال گذشت. شش سال از کودتا، شش سال از شکست. و هنوز سرهای فرو رفته در برف، برنخاسته است. خستگی، بی حوصلگی، بی چاره گی . همه و همه نمی گذارد کسی شکست را بپذیرد. شکست موجود غریبی است. وقتی بر بدن و اندیشه غلبه می کند طعمی از امید دارد. و همین طعم فریب می دهد و قربانی نمی فهمد که این شکست است که بر او فرو آمده است.
طعم امید موجود غریبی است. شکست خورده بر آن باروی قهرمانی می سازد تا هیچ گاه کمر شکسته اش را به یاد نیاورد.
امید مذهب غریبی هم هست، مذهبی مسموم تر از امید تاکنون در تاریخ اختراع نشده است. و در میهن من ، کشورمن که من همواره در آن بی کشور و بی میهن بودم از چنین بیماری غریبی آکنده است.

شش سال گذشته است و آنکه شکست مان را رقم زده بر قامت فروریخته ما باز دولتی برساخته است و از دستان ما مهر تاییدش را گرفته است. معمولا شکست خورده باید عصبانی باشد، باید در پی انتقام باشد، در پی مبارزه باشد، خونش از جوشش نیافتد. اما طعم امید ، طعمی که شکست را قابل تحمل می کند، ایدئولوژی فلاکت، دست او را به سوی  متجاوزسوق می دهد و کم کم احساسی از عطوفت و دلبستگی به او پیدا می کند.
حالا دیگر نه شکست خورده که پیروز است که با متجاوزش به هماهنگی رسیده است. به امید اینکه متجاوز بار دیگر به شکستنش دست نبرد. او هم قول داده است که دیگر سر به شورش برنیاورد.
شش سال گذشته است و همزیستی مسالمت آمیز متجاوز و تجاوز شده دارد گل می دهد. گلی که بوی تعفنش را شکست خورده احساس نمی کند اما .... اما .. متجاوز بخوبی از این بو آگاه است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر