بحث تکراری انتخابات در جمهوری اسلامی بار دیگر آغاز
شده است. مردمی که دخلی به سیاست ندارند و راهی به سیاست ندارند در انتخابات به
یاد فرمول جادویی می افتند و فکر می کنند می توانند دست به کاری زنند که غصه
سرآید. این فرمول جادویی را هم گروههای سیاسی و بخشی از روشنفکران تنبل برایشان
آماده کرده اند. فرمول جادویی انتخاب بین بد و بدتر است. فرمولی که می تواند با
آرامش از آن استفاده کرد و رستگار شد. هیچ عقل سلیمی شما می شناسید که در انتخاب
بین بد و بدتر تردید کند و بدتر را انتخاب کند؟ مشخص است که نه. پس ناچارید رای
بدهید. بهمین سادگی. اسمش هم عقلانیت و خردورزی و.. اگر رهایشان کنی شهود و وحی و
معجزه و خلاصه هر چه بتوان تصور کرد.
اصحاب انتخاب بین بد و بدتر بر چند فرض سواری می
کنند.
اول: تحریم:
وقتی می گویی این انتخابات نیست ( بر اساس هر
تعریفی که از انتخابات داشته باشید) می گویند خوب پس تحریم کنیم؟ تحریم چکار کرده
؟ یعنی می خواهی حکومت رو براندازی کنی؟ یعنی یعنی یعنی. تحریم بهترین ابزار توضیح
تئوری« بدو بدتر» است. براحتی می توان نشان داد که تحریم به براندازی نیانجامیده.
اساسا معلوم نیست چه کسی گفته تحریم انتخابات به براندازی یعنی انقلاب در یک جامعه
می انجامد. احتمالا این تئوریی است که بد و بدتر ها اختراعش کردند که کارشان برای
توضیح بد و بدتر راحت تر شود. بطور واضح هر آدمی که دو دو تا چهار تا بلد باشد می
تواند نشان دهد که تحریم نه باعث براندازی و نه باعث سر عقل آمدن حکومتی می شود.
البته در شرایط خاصی اگر لایه های اجتماعی دارای استقلال فکر و عمل شکل گرفته باشد
تحریم یم تواند آغاز حرکت جمعی مهمی باشد که البته جامعه ایران هیچ کدام از نشانه
های وجود چنین لایه ار را نشان نمی دهد.
دوم: اگر رای ندیم چکار کنیم؟ حداقل رای میدیم
دومین استدلال بد و بدتر ها از اولی خوشمزه تر
است و چون کلا تئوری بین بد و بدتر تئوری آدم های متوسط است و قبلا فکر نکرده اند
که دارند اصولا چه می گویند متوجه نیستند که این حداقل رای می دهیم بمعنای آن است
که کلا ما منفعل ایم و کاری نمی توانیم بکنیم و چون خیلی دلمان می خواهد کاری
بکنیم ( که البته بطور واضح دروغ محض است) ولی البته نمی توانیم هیچ کاری بکنیم،
حداقل رای می دهیم نه ضرری دارد و نه به کسی بر می خورد. شد شد ، نشد نشد.
اگر رای ندیم چکار کنیم؟ بطور روشن وضعیت این
گروه از مردم را نشان می دهد. آنها منفعل ترین گروه اجتماعی هستند، آنها به راههای
مدنی مبارزه اجتماعی ایمان ندارند یعنی اصلا حوصله ندارند. آنها کار سخت مستقل بودن از نظر فکری و شخصیتی
را دنبال نمی کنند. آنها جدیت مبارزه اجتماعی را بمعنای مبارزه ای طولانی، با
دیسپلین و پیگیر را کلا نمی توانند بفهمند. آنها فرمول جادویی می خواهند. فرمولی
که بتوان با نیم ساعت سر صف ایستادن و یک بیرون رفتن در روز انتخابات انجام شود. و
آنها را برگرداند به روال معمول زندگیشان.
از نظر من آنها به شدت از شکستی که در جنبش سبز
خوردند هراسانند. آغوشی می خواهند برای پناه بردن. برای فکر نکردن و چه آغوشی بهتر
از تئوری بد و بدتر؟ سریع الهضم.
حالا ببینیم استراتژی یا تئوری بد و بدتر چیه ؟
استراتژی بین بد و بدتر که قبلا قرار بود
تاکتیکی باشد مقطعی برای شرایط خاصی که همه نشانه های استفاده از اون پدیدار شده
مثل انتخابات 88 و رای به موسوی، و اکنون دیگر تبدیل به استراتژی راحت الوصول
انفعال و بی عملی اصلاح طلبان و بخشی از روشنفکران جامعه ایران شده که هیچ برنامه
ای برای تغییر معنادار اجتماعی ندارن، دقیقا استراتژی سوء استفاده از بازی حکومته.
آنها می خواهند انفعال خودشان را با استراتژی سوء استفاده پاسخ بدند و بعد به
جامعه بگویند این راهی است برای تغییر اجتماعی. چیزی که نه می توانند اثباتش کنند
و با تمام نوشته ها و تحلیل هایشان درباره ساختای حکومت ولایت فقیه در تعارض است. آنها
اندیشیدن، تبادل نظر، سخت کار کردن و تئوریی ساختن برای شرایط ایران را کنار
گذاشته اند، کار سخت تغییر اجتماعی را از هیچ جایی شروع نمی کنند اما معتقدند
انتخاب بین بد و بدتر آن کار سخت را انجام خواهد داد. آنها با تئوری بد و بدتر
آشکارا به مردم دروغ می گویند و شان روشنفکری خودشان را به حراج می گذارند.
ساده بگویم معتقدند اگر 70 نفر اصلاح طلب که
البته اصلاح طلب نیستند و بجز ده نفر مثلا لیست تهران بقیه ناشناخته اند به مجلس
بروند اینها کاری می کنند که تغییر اجتماعی اتفاق بیافتد. یا اگر جنتی و یزدی و
مصباح به خبرگان نروند و بجایش ری شهری و پورمحمدی قاتل بروند آنجا بهشت می شود و
یک رهبر مامانی بیرون می آید که میانه روست. اینها بطور کلی با تاریخ همین 30 سال اخیربیگانه
اند. نمی دانند که رهبر فعلی از جمله میانه روترین رهبران دوران انقلاب بوده. می
گویند با این کار پیامی می فرستیم به حکومت و از خودشان نمی پرسند پیامی قوی تر از
جنبش سبز قرار است بفرستید؟ بعد هم پیام فرستادن یعنی تغییر اجتماعی؟ اصلا این
پیغام فرستادن اساسا معنایش چیست؟ چه جایگاهی در تغییر و استراتژی درازمدت تغییر
اجتماعی دارد؟
یعنی تغییر اجتماعی که فرایندی دشوار و نیازمند
شجاعت بخش بزرگی از آدم های روشن بین و پر انرژی است تبدیل می شود به حاصل یک عمل
نیم ساعتی آنهم در رای دادن به آدم هایی که اصلاح طلب نیستند. آنها هم انتخابات
مجلس ششم را فراموش کرده اند و هم تمام بالا و پایین تاریخ 30 سال اخیر ما را.
اما در اخر باز خواهند پرسید. راه حل تو چیست؟
تحریم کنیم باز؟
من به دوستی گفتم که انتخابات جز در موارد
استثنایی در جمهوری اسلامی موضوع کار جدی روشنفکری و سیاسی نیست. گروههای سیاسی در
ایران نیازمند شرکت در انتخابات اند چرا که می خواهند در قدرت سهیم باشند و از
مواهب قدرت و ثروت برخوردار باشند. منهم اگرسیاسی بودم و اصلاح طلب حتما فکرمی
کردم یک طوری به خامنه ای نزدیک شوم و اجازه حضور در انتخابات را پیدا کنم و از
این خان بهره ای ببرم.
اما برای روشنفکر، برای دانشجو و برای تمام
کسانی که به حقیقت فکر می کنند انتخابات در جمهوری اسلامی جز در موارد استثنایی که
آنهم البته تنها یک قدم به حساب می آید در جریان تغییر اجتماعی، بی ارزش ترین عمل
سیاسی است. حاوی هیچ اقدام معنا داری نیست و در پایان جز برای استفاده تبلیغاتی
حکومت کاربردی ندارد و از سوی دیگر انفعال یک جامعه را بیشتر و بیشتر می کند.
همه کسانی که به یک روند معنا دار و حقیقی می
اندیشد اولا قدم آنست که به ساختن شخصیت مستقل، منتقد و پر اطلاع از خودشان اقدام
کنند و سعی کنند آن نیرویی که از یک شخصیت مستقل و پر اطلاع و منتقد حاصل می شود
به اطرافیانش ساطع شود این تنها کاری است که یک نفر به تنهایی و در جامعه ای که
هیچ حرکتی جمعی ایی فعلا ممکن نیست می توان انجام داد. اگر حتی در یک جامعه
استبداد زده باشی و تو تنها باشی وظیفه داری بر اساس اصول فکری و اخلاقی درستی عمل
کنی. باید بایستی بگویی رای من تاثیری ندارد اگر رای ندهم این را می دانم اما
پرنسیب خودم را کنار نمی گذارم. تنها می ایستم می گویم این انتخابات نیست. این
طراحی مسخره و توهین آمیز انتخابات نیست. این توهین به شخصیت من و هویت من و فرهنگ
من است که کسانی فکر کنند می توانند مرا به روزی بیاندازند که بین ری شهری و پور
محمدی و یک فحاش در مجلس و غیره و غیره یکی را انتخاب کنم . من انتخابم خودم است
در درجه اول، شخصیت خودم است که نمی گذارم بیشتر از این به او توهین شود و برای
رفع این توهین مجسم که حکومت ولایی است تا لحظه ای که زنده ام از تلاش نمی ایستم
حتی اگر چنین تلاشی به تنها اثبات خودم بیانجامد و هیچ تغییری ایجاد نکند. اولین
توهینی که پلیسی بخاطر حجابم کرد برای من اگر به شخصیتم اهمیت بدهم کافی است که
برای مبارزه از پا ننشینم حتی اگر آخر عمرم که نگاه کنم تنها خودم به آن اصول پایبند
بوده باشم.
نمی بازم خودم را ، سر تسلیم فرو نخواهم آورد ،
می جنگم تا آدم های مستقل، منتقد و با شخصیت زیاد شوند ، آدم هایی که کمترین
توهینی به شورش وادارشان کند ، می جنگم اگر ندیدم آن روز را حداقل مطمئنم که خودم
با چنین حساسیتی زیستم و سر فرود نیاوردم.