۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

18 تیر ماه 1388


مرور کودتا بدون روتوش ، نوشته های بعد از انتخابات سال 88 است که با نابودی وبلاگم در پرشین بلاگ بار دیگر اینجا منتشر می شود. خوشبینی زیاد این نوشته ها از شناخت اندک من از جامعه ایران حکایت می کند
چه وقت ملت می شویم ؟ ما هنوز واحه هایی هستیم جدا. می دانیم مردم تجمع می کنند، می دانیم کتک می خورند، می دانیم دستگیر می شوند ، می دانیم کشته می شوند ... اما به دوستانمان، به بچه هایمان توصیه می کنیم: " نروید تجمع ! نباید بروید تجمع !"
این توصیه از نظر اخلاقی چه معنایی دارد؟
ما هنوز از نظر اخلاقی وضع بدی داریم. ما آسیب نبینیم ، هر کس دیگرآسیب دید به ما ربطی ندارد! هنوز " دیگران" برای ما حکم " بیگانه " را دارند. ما هنوز ملت نیستیم . درد دیگران ، درد ما نیست وگرنه به جای ده هزار نفر 18 تیر باید 100 هزار نفر می آمدند.
باید کار کرد روی مفهوم " اخلاق". روی جایگاه " دیگران" در وجود ما.
شرح ماجرا:
ساعت 4 بعد از ظهر است که به میدان انقلاب می رسم با دوستی که بدنش تکه های ترکش جنگ را حمل می کند و توی میدان به من می گوید که ببین اگر باتوم به سرم خورد از حال رفتم بخاطر ترکشی است که توی سرمه و .... ( بقیه در ادامه مطلب)
میدان خلوت است و نیروهای انتظامی همه جای میدان هستند. به بازارچه کتاب می رویم تا هم از گرما در امان باشیم و هم منتظر ساعت 5 . بعد از یک ربع ساعت به سمت چهار راه ولیعصر راه می افتیم جمعیت کم کم در حال بیشتر شدن است. بطری های آب در دست و ماکس هایی با سبز کم رنگ بر صورت نشانه هایی است که می توان روان شدن جمعیت را به سمت انقلاب دید.
از چهار راه ولیعصر سوار اتوبوس می شویم تا میدان ولیعصر . در میدان خبری نیست . باز سوار می شویم و سر خیابان 16 آذر پیاده می شویم. از داخل 16 آذر به سمت انقلاب راه می افتیم . ساعت 5 است و رسیدیم تقاطع انقلاب با 16 آذر. جمعیت جلوی کتابفروشی ها خیلی زیاد شده. به سمت انقلاب می رویم که می بینیم جلوی ضلع شمالی میدان جمعیت زیادی جمع شده و دست ها را بالا گرفتن و علامت V را نشان می دهند. در همین زمان نیروهای انتظامی ب
ه جمعیت حمله می کند البته بیشتر به خاطر عجله و ترس مردم آنها هم جری تر می شوند که این مسئله و ایرادی است که باید در نظر بگیریم . اگر جمعیت آرام حرکت می کرد آنها جرات حمله پیدا نمی کردند. نوع رفتار جمعیت تاثیر زیادی روی تاکتیکی که نیروهای انتظامی و ضد شورش پیش می گیرند دارد.
در جلوی کتاب فروشی یی ، کتاب فروش به یکی از نیروهای انتظامی که با باتوم وایستاده آب می دهد و می گوید : " نه اینها مردم را نمی زنند. اینها چاره ندارند مثل ما زحمتکش اند " . گویی دارد خرش می کند که یک کم از کتک هایی که مردم قرار است بخورند کم کند. هر کس هر کاری می تواند می کند و این موضوع جالبی است.
جمعیت انبوه جلوی کتاب فروشی ها راه می روند تا می رسند به خیابان دانشگاه آنجا نیروهای انتظامی نمی گذارند به سمت وصال بروند می گویند یا پایین بروید یا برگردید . جمعیت به سمت پیاده روی روبروی دانشگاه می رود. پیاده روی جلوی دانشگاه که همیشه خلوت است در طول سال ، امروز جمعیتی را شاهد است که تند تند راه می روند.
اولین کار نیروهای انتظامی قطع این گردش بیضی شکل مردم است که از انقلاب شروع می شد و به خیابان دانشگاه می رسید و از پیاده روی جلوی دانشگاه ادامه می یافت. اول مردم جلوی دانشگاه را به سمت پیاده روی روبروی کتاب فروشی ها هل می دادند. و حالا نوبت حمله به این طرف بود. گروه گروه لباس شخصی و نیروهای ضد شورش از راه رسید و حمله به مردم شروع شد:
-         در وسط خط ویژه اتوبوس رانی یک لباس شخصی چند تیر هوایی شلیک می کند و فرد دیگری چند اشکل آور به سمت جمعیت و چند نفر را از ایستگاه بیرون می کشند و با کتک فراوان داخل ون می کنند. از ترس شان که جمعیت حمله ور نشود سریع سعی می کنند از محل دور شوند.
-         داخل خیابان کنار بازارچه کتاب پیرمری شعار می دهد و خصوصا فردی را با عنوان لباس شخصی خطاب می کند . او را جلوی ما می گیرند و شروع می کنند به زدن . دوستم نمی تواند تحمل کند هر چه می کنم جلو نرود نمی شود. لباس شخصی که اصلا گوشش بدهکار نیست بالاخره یک سرهنگ نیروی انتظامی جلوی ما را می گیرد و قول می دهد که از دست لباس شخصی ها بیرونش بکشد. تا سمت جنوب میدان انقلاب پیرمرد را دنبال می کنیم که آیا می شود نجاتش داد یا نه که در وسط نیروهایشان گم می شوند.
-         خیابان 12 فروردین  صحنه کشمکش مردم با لباس شخصی ها بود. لباس شخصی هایی که بین مردم بودند و کسانی که فعال تر بودند را شناسایی می کردند و به کمک بقیه نیروهایشان به سرش می ریختند و آنها را دستگیر می کردند. زد و خورد اینجا خیلی زیاد بود و حداقل 2 ون پر از دستگیر شدگان در این محل دیده می شد.
-         نیم ساعت بعد دختری گریان در حالی که گفش های همراهش که کفش های مردی بود را با خود داشت که شرح می داد که آنقدر زده اندش که بیهوش شده و دستگیرش کرده اند . دوست کنارش می رود و می گوید غرورت را حفظ کن چون اینها وحشی اند و از گریه تو لذت می برن.
-         چهار راه ولیعصر با حمله به داخل ایستگاه بی. آر .تی همراه شد که نفهمیدم به چه علت بود.
-         ولیعصر به طرف طالقانی باز صحنه زدو خورد وسیعی بود و لباس شخصی هایی که با ماسک سیاه صورتشان را پوشانده بودند در این زمینه خیلی خشن تر بودند.
-         به طرف سه راه جمهوری می رویم که ساعت دیگر 8 است و خسته شده ایم باز چهار راه ها پر از نیروهای انتظامی و لباس شخصی است. چهارا راه باستان و میدان جمهوری. داخل خیابان آذربایجان اوضاع غیر عادی است خصوصا سر رودکی پر از سطل آشغال های آتش گرفته است.
-         جالب است همه مسیر هایی که از قبل اعلام شده بود مردم آمدند. توی اینترنت می دیدم که خیابان رودکی به سمت جمهوری و انقلاب یکی از مسیر ها بوده و همین جاها هم درگیری بود.
-         سر 12 فروردین یک پرادو رو نگه داشتند و یک لباس شخصی شماره ماشین را از جلوی ماشین کند و با خود برد. مرد که آدم موجهی بود و زنش که محجبه بود پیاده شدند و زن حدود 10 دقیقه با مامورها و لباس شخصی ها می جنگید و فحششان می داد.
-         با همه مشکلات از جمله تعطیل کردن تهران بخاطر اینکه مردم 18 تیر به خیابان نیایند اما به نظرم حضور مردم خوب بود. گرچه به نظرم باید احساس مسئولیت بیشتری کرد و مردم حتی بعنوان سیاهی لشکر در کناره ها هم بیایند تا هزینه کمتری دیگران بپردازند. اگر به جای ده هزار نفری که در میدان انقلاب بود ، 50 هزار نفر آمده بودند مطمئن باشید تعداد کمتری کتک می خوردند و دستگیر می شدند.
-         شب الله اکبر ها از همیشه شدیدتر بود
-         پنج شنبه بعد 25 تیر ساعت 5 باید جمعیت بیشتری را دعوت کرد تا تعداد جمعیت از آسیب دیگران کم کند.


۱ نظر:

  1. سلام،
    نمیدونم چه حکایتی هست که من باید این چند روز گرفتار بشم ، تا شما انتشار مطالبت برسه به 18 تیر و منم درست همین روز سر برسم ؟!
    شاید یه تلنگر کوچیک بوده که یادم نره اون روز ها رو! بهر حال ایمیل من هست tavackoli@gmail.com .
    ----
    مقاله تون در مورد آمنه هم ، بی تعارف یکی از بهترین مقاله های اجنماعی بوده که اخیراً خونده ام ، از این نظر که با طرح بندی مناسب یک ایده را باز، بررسی و نهایتا نتیجه گیری کرد و خواننده بدون درگیر شدن در انبوهی از واژگان غیر متعارف (مد این روزها!!) ، با بیان و زبانی شیوا و روان با نگرش شما نسبت به این موضوع آشنا میشود . البته من اگر نویسنده اش بودم ، نامی از نویسنده مقاله "آمنه و آن دو قطره اسید" نمی بردم .
    منتظر خواندن دوباره از قلمتان میمانم.

    پاسخحذف