۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

بی سر انجام


بر روی تپه ای  نشسته ام
و باغی را تماشا میکنم که شاخه شاخه هایش را نوازش کرده ام
با اندکی خندیده ام و با بسیاری گریسته ام
با پیرترینشان برخاسته ام و کنار گلی پژمرده برخاک گشته ام
باغی مملو از امید و نومیدی
کنار درخت کهنسالی از امید سرشار می شدم و کنار گلی شکسته از یاس می مردم
با خودم می اندیشم
این تپه ازکجا پیدا شده است؟
و با دلم می گویم
اگر عاشق کسی باشی 
چه ماجرای شور انگیزی را دنبال میکنی
بی سرانجام 

پنج شنبه 24 بهمن 87

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر