بر روی تپه ای نشسته ام
و باغی را تماشا میکنم که شاخه شاخه هایش را نوازش کرده ام
با اندکی خندیده ام و با بسیاری گریسته ام
با پیرترینشان برخاسته ام و کنار گلی پژمرده برخاک گشته ام
باغی مملو از امید و نومیدی
کنار درخت کهنسالی از امید سرشار می شدم و کنار گلی شکسته از یاس می مردم
با خودم می اندیشم
این تپه ازکجا پیدا شده است؟
و با دلم می گویم
اگر عاشق کسی باشی
چه ماجرای شور انگیزی را دنبال میکنی
بی سرانجام
پنج شنبه 24 بهمن 87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر