در ارتباط با مقاله "نبوغ محکوم کردن روز جهانی
زبان مادری"، نوشته ای طولانی از طرف یکی از دوستانم بدستم رسیده است که بخش
هایی از آن، که بیشتر مرتبط با مقاله و کامنت های ذیل آن است را اینجا نقل می کنم
و به زودی آن را به طور کامل در سایت گویا نیوز و وبلاگم منتشر خواهم کرد .
متن نوشته دوستم به این قرار است:
" ... و دوست من تو خود متهمی. تو از ادبیاتی تغذیه می کنی که
ادبیات وحشی گری و لمپن فاشیسم است و لمپن فاشیسم چقدر درمورد شرایط همزبان های
تو، که مقاله ی تو علیه یکی از آنهاست صادق است. فاشیسمی که حتی بلد نیست درست
بجنگد و نمی داند با که بجنگد؛ فاشیسم پتیاره ی پایتخت ایران. تو از این ادبیات
تغذیه می کنی و گمان می کنی داری به نفع کسانی کار میکنی که مظلومند؛ ترک ها،
کردها، بلوچ ها، ترکمن ها . اما این مردم به چیزی ورای این نیاز دارند. این از متن
تو پیدا نیست. این است که متهمی دوست من .
... و می بینی که در همه ای این سالها دمی از کسی بر نیامد. هیچ کس
مقاله ای ، صفحه ای ، سطری علیه این کثافتی که این توله حرامزاده های این پست فطرت
خانه که تهران، به درستی تَهران نام گرفته است ننوشت. هیچ کس ، حتی روشنفکران مذهبی
که به شناخت شخصی من شریف ترین روشنفکران این سرزمین فلاکت هستند حتی متوجه فاجعه
انسانی که هر روز در این لجن زار رخ میدهد نبودند و اکنون که ، از شدت فجایعی که
در انتظار است، در انتظارشان است دم فرو بسته اند و از شدت ترس حتی فریاد یادشان
رفته است.
... اینکه می گویم روشنفکری بیمار ایرانی خود تداوم ساختاری
استبداد است و و دقیقا اصرار دارم تداوم حقیقی استبداد نه در برابر آن از همین جهت
است. وگرنه چطور ممکن است تقریبا هر که را می بینی علیه استبداد است اما استبداد
هر روز قوی تر و قوی تر می شود. این سوالی که پاسخ آن از نظر فلسفی و فلسفه سیاسی
آسان است؛ که مجالی می طلبد که گفته شود مفهوم نقد در چنین جامعه ایی و در ساختار
ادبیات زبان تو مثل بسیاری چیزهای دیگر ، از جمله تاریخ ، از جمله عشق ، از جمله
تعقل و حتی مذهب یک جعل است.
... حیف حیف دوست من، همه چیز نابود شده است، همه چیز
آتش کشیده شده و سوخته است. بیشتز از 100 سال است که همزبان های مرکز نشین تو تنها
همت شان سوزاندن همه وجدان ایرانی بوده است و اکنون که همه چیز سوخته و نابوده شده
، با وقاحت خاص خوشان، بر این خاکستر لگد می زنند.. بیش از حد تصور امثال من دون
پایه اند، بیش از حد فهم عمیق ترین و قوی ترین ذهن های انسانی پست و حقیرند.
... کامنت ها را دیده ای حتما. یک بار دیگه این جمله را
بخوان: استالین رفیق سابق و لاحق تان. من میدانم که فارس هستی . من میدانم که
مارکسیست نیستی . میدانم که در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده ای . نویسنده این
کامنت تو را نمی شناسم . اما این همه جسارت در اتهام زنی حتی از لمپن های درجه
چندم حتی عقب مانده ترین فرهنگ ها هم بر نمی آید. این کار فقط و فقط از حرامزاده
های بی فطرت ( دقیقا بی فطرت) حقیر دراین فرهنگ بر می آید. این است که وقتی می
گفتم و می گویم که نا امیدی ، درجه ای از شناخت است و احساس مسوولیت و عمق شناخت
از وضع جامعه ی ایرانی و خصوصا فرهنگ به زور مسلط شده ، از همین روست. تو تا از
این ادبیات و از این فرهنگ و به طبع از " انسان این فرهنگ"ناامید نشده
ای، به عمق فاجعه ای که رخ داده هنوز پی نبرده ای و از این جهت، جهت و معیار
مبارزه و استراتژی و راه را عمیق تر و دقیق تر نخواهی شناخت.
... چرا هم زبان های تو با مردم مغرور، با مردم شریف، با
کسانی که اندکی معنای عزت و شرافت و عظمت رو میفهمند مشکل دارند ؟ آیا چنین بلاهتی
را جای دیگری در دنیا سراغ داری که مردمی، همه همت شان و تلاش مغز ناچیزشان صبح تا
شب این باشد که غرور مردمان این سرزمین را بشکنند؟ آنهم مردمی که زبان دفاع از خود
را حتی ندارند؟ آنهم مرمانی که حتی نمی دانند این دزد حقیر مزور سخیف دشنام گوی
پست مال او را دزدیده است و صبح تا شب به خیانت علیه این مردم طرح میریزد؟ "
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر