یادداشت حاضرمقاله استادم دکتر سعید معیدفر استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران است که وضعیت کنون جامعه ایران را در ارتباط با اعتماد اجتماعی و قوه قهریه توصیف می کند. با تشکر از دکتر معیدفر
لحظه فروپاشی
بسمه تعالی
روزگاری، توماس هابز نویسنده کتاب لویاتان، معتقد بود
" جامعه عبارت است از گونهاي از نظم كه توسط گروهي از افراد بر سايرين تحميل
شده و تداوم آن توسط جبر و قوة قهريه و برقراري انضباط اجباري تضمين ميشود"
اما هم آن روزگار گذشته است و هم جامعهشناسان بعدی مانند مارکس، ماکسوبر و
پارسونز با استدلالهای نظری و تجربی خود اثبات کردند که رمز ثبات اجتماعی در
جامعه، قبل از هر چیز، اعتماد اجتماعی بر مبنای اخلاق و ارزشهای مشترک و پس از آن
اعتماد به هنجارها و قوانین مبتنی بر وجدان جمعی مشترک است. این دو بهترتیب، از
ارکان اصلی بقای یک نظام اجتماعی و ثبات آن هستند. البته از نظر جامعهشناسان، پس
از این دو رکن، پول (اقتصاد) و زور (قوه قهریه) نیز مهم هستند. اما تاکید میکنند
که پول و زور در جامعهای که فاقد اعتماد اجتماعی است برای مدت کوتاهی موثر است
زیرا این هر دو در یک جامعه متعادل از اعتماد مردم بهره میگیرند و اگر آنرا از
دست بدهند دوام نمییابند. پشتوانه اصلی و مهم پول یک کشور، اعتماد مردم به آن
است. نیروهای قهریه نیز با پشتوانه اعتماد مردمی، قدرت مستمر بر سرکوب نیروهای
هنجارشکن مییابند و گرنه چون بخشی از مردم هستند در شرایط بیاعتمادی، پژمرده شده
و خود دچار مشکلات روحی، روانی میشوند و از قدرت آنان برای حراست از نظم و انضباط
اجتماعی کاسته میشود. وقتی در جامعهای اعتماد اجتماعی سست شود و پایداری هنجارها
و قوانین بواسطه استفاده بیجا و سلیقهای افراد صاحب قدرت از آنها تضعیف میشود و
قانون که باید برخواسته از اراده و خواست مردم باشد و ریشه در وجدان جمعی مشترک
داشته باشد، ابزاری برای اعمال قدرت فردی بر مردم میشود، تنها دو عامل دیگر برای
بقای یک نظام اجتماعی میماند. یکی پول و دیگری زور یا قوه قهریه. ابتدا در چنین
جامعهای برای برقراری ثبات، پول بیرویه توزیع میشود تا مشروعیت بخرد. اما این
استفاده بیحساب از پول بهجای آنکه موجب بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی شود، رکود
تورمی بههمراه میآورد و در کوتاه مدتی به ضد خود تبدیل میشود یعنی مشروعیت
اولیه و کاذب را میزداید و بحران اجتماعی تشدید میشود. اینجاست که ضرورت استفاده
از زور بهعنوان آخرین حربه برای بقای ثبات اجتماعی تشدید مییابد. اما چون از
اساس، مشروعیت یک نظام اجتماعی مدتهاست مخدوش شده است این زور نیز مانند آن پول یک
درمان موقتی است و عمر آن بسیار کوتاهتر از پول است. زیرا پول نیازهای اولیه
افراد در جامعه را تامین میکند و مهم آن است که فعلا شکم خود و خانواده را سیر
کنیم. اما اگر خواسته باشیم در شرایط بحران اقتصادی از زور استفاده کنیم و یا
ناچار از آن باشیم، گرسنگی کار خود را خواهد کرد و شورشهای اجتماعی اجتنابناپذیر
است. در واقع حربه پول بهقدری قوی است که زور را بهطرفهالعینی از کار میاندازد
و بحران اجتماعی فراگیر میشود. اگر در یک جامعهای برای بقای نظام اجتماعی دائم
از زور استفاده شود ممکن است این اعمال زور در عرصه فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی تاحدودی
جواب دهد اما وقتی ناچار شویم از زور در عرصه اقتصادی استفاده کنیم، این نشانه
خوبی نیست. در واقع، در چنین شرایطی بهنظر میرسد یک نظام تمام پتانسیلهای بقای
خود را از دست داده است و این همان لحظه فروپاشی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر