نقدی که امروز در سایت گویا نیوز منتشر کردم
نبوغ محکوم کردن روز جهانی زبان مادری، سعيد شفيعی
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/156082.php
مسئله مهمتری حتی از تعيين حق سرنوشت وجود دارد و آن ديدن واقعيت تبعيض و ستم سيستماتيک بر ضد اقوام و زبانهای موجود در چهارچوب مرزهای ايران است. ستمی که از آموزش به زبان مادری منع میکند، به مهندسی جمعيتی مناطق قومی دست میزند، امکانات اقتصادی را از اين مناطق دريغ میکند، همهی برچسبهای توهينآميز را برایشان بهکار میگيرد و اگر کوچکترين اعتراضی از آنها شنيده شود با تيتر " تجزيهطلب" به شدت سرکوب میشود چه از سوی حکومت جه از سوی مخالفان حکومت.
ويژه خبرنامه گويا
نقدی به مقاله "يک پرده ديگر از تجزيه ايران دربزرگ داشت زبان مادری، بيژن صف سری"*
محکوم کردن روز زبان مادری و نام نهادن آن به عنوان "پرده ای ديگر از تجزيه ايران" نبوغ سرشاری می خواهد که البته در ميان روشنفکران ما کم پيدا نمی شود. يکی از اين نبوغ ها نوشته آقای بيژن صف سری در سايت گويا نيوز با عنوان"يک پرده ديگر از تجزيه ايران در بزرگداشت زبان مادری" است.
من واقعا در ابتدا بيشتر فکر کردم اين نوشته نوعی شوخی است اما با خواندن نوشته ايشان تا به پايان، فکر کردم که اساسا چه می توان گفت درباره اين شيوه از استدلال کردن؟ بعد ديدم نه واقعا گويا جدی گرفته شده خصوصا با کامنت های زير مقاله .
به همين دليل نگاهی کرده ام به چند نکته پيرامون نوشته ايشان:
اول : مفهوم "حق تعيين سرنوشت" را ايشان نوعی ژست روشنفکرانه در دفاع از اصول دموکراسی دانسته اند. مشخص نيست چه سليقه ای در کار است که تعيين می کند کدام يک از موضع گيری ها روشنفکران، واقعی و کدام يک روشنفکر مآبانه است. خصوصا اينکه همه کسانی که از اين نوع گفتمان و مفاهيم استفاده می کنند در حال نفس کشيدن در فضايی هستند که در پشت اصطلاح " روشنفکر مآبانه " پنهان است. فضايی که با به کار گرفتن اين واژه ها سعی در تخفيف و تحقير افکار روشنفکران در ايران داشته است. حق تعيين سرنوشت همان جايی است که بسياری از روشنفکران ايرانی در مواجه با آن دچار سرگيجه شده اند و بنابراين بهتر و آسان تر ديده اند که اين حق را به تجزيه طلبی وصل کرده و خيال خود را راحت کنند. برچست تجزيه طلبی هم برچسب بسيار مناسبی برای حذف و تحقير و نشنيدن صدای کسانی است که مانند ما فکر نمی کنند و اصولا برای حقوق خود شيوه ديگری از استدلال و ارجاع را برگزيده اند. اين در صورتی است که ارجاع به مسئله حق تعيين سرنوشت با اصول حقوق بشر و دموکراسی سازگاری به مراتب بيشتر ی دارد.ماده بيست و هشت اين اعلاميه می گويد:
“هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه ی اجتماعی و بين المللی باشد که حقوق و آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه را به تمامی تأمين و عملی سازد.”می بينيد که حتی در اين اعلاميه نيز خواستار برقراری نظمی خاصی در عرصه اجتماعی شدن، “حق” تلقی شده است.
ديگر اينکه مسئله مهمتری حتی از تعيين حق سرنوشت وجود دارد و آن ديدن واقعيت تبعيض و ستم سيستماتيک بر ضد اقوام و زبان های موجود در چهارچوب مرزهای ايران است. ستمی که از آموزش به زبان مادری منع می کند، به مهندسی جمعيتی مناطق قومی دست می زند، امکانات اقتصادی را از اين مناطق دريغ می کند، همه برچسب های توهين آميز را برايشان بکار می گيرد و اگر کوچکترين اعتراضی از آنها شنيده شود با تيتر " تجزيه طلب" به شدت سرکوب می شود چه از سوی حکومت جه از سوی مخالفان حکومت. مسئله اساسی تر از حق تعيين سرنوشت ، اين مسئله است که در ميان روشنفکران ما تلاشی برای نزديک شدن به فهم و تحليل اين مسئله ديده نمی شود. تنها برای يادآوری اين واقعيت آشکار که مسئله تبعيض اقتصادی، زبانی و سياسی در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان و آذربايجان و ... تفاوت بنيادی با محروميت های اقتصادی مثلا روستاهای خراسان و سمنان دارد به اين بخش از توصيف عبدالستار دوشوکی فقط از نقطه نظر مسئله زبانی نگاه کنيد :" اما در بلوچستان و مناطق قومی يا مليتی ايران علاوه بر فراگيری حروف الفبا و اعداد، ياد گرفتن زبان جديدی به نام زبان فارسی نيز مطرح است. بسياری از محققان و کارشناسان امور آموزش و پرورش بر اين عقيدهاند که آموزش اجباری به زبانی غير از زبان مادری يکی از عوامل عمده اُفت آموزشی و بازماندگی از تحصيل در همان "آغاز" کار میباشد. حال بگذريم از اين حقيقت تلخ که ما بلوچها در مدارس کپری بدون امکانات، بايد با افتخار با هموطن تهرانی در کنکور رقابت کنيم. {ودر ادامه می نويسد}...وقتی که بزرگ شدم و بعنوان اولين دانشجوی تاريخ چابهار برای تحصيل علم پزشکی به تهران رفتم، شوکه شدم. زيرا اکثر دانشجويان همکلاس و فارس زبان من از مرکز و شمال و جنوب و غرب و شرق کشور از حکومت و "کمبودهای" موجود گله داشتند. من در مقايسه به شکوههای آنها سکوت اختيار کردم، زيرا میدانستم که اينگونه دردمندان مستمند، درد ما بلوچها را هرگز نخواهند فهميد. اينک بيش از ۳۵ سال از آن روز گذشته است و هنوز هم نمیفهمند." (۱)
دوم: ايشان "پيچش مو" را در بيانيه هايی که به مناسبت روز جهانی زبان مادری منتشر شده ديده اند. و همچنين "رنگ و بوی تجزيه ايران" را استشمام کرده اند اما حتی يک جمله يا پاراگراف از اين بيانيه ها را نقل نکرده اند تا خواننده هم با اين پيچش های مو که البته فقط ايشان توانا به ديدن آنهاست آشنا شوند. اگر نويسنده تا اين مقدار با قوت و البته نبوغ بزرگداشت روز جهانی زبان مادری را به تجزيه ايران و همچنين آنرا به مراتب شوک آورتر و مخرب تر از کلمه "هيچی" آيت الله خمينی دانسته اند، حداقل می توانند برای خواننده با چند رفرنس مشخص کنند که کجا و چگونه تا دست اين تجزيه طلبان با سند و مدرک برای همه رو شود.
سوم: گويا يونسکو بايد به ايشان برای تاخير در اين ارج گذاری پاسخ دهد. بنابراين بهتر است ايشان دستهايی که در تاخير يونسکو در ارج گذاری از بسياری از جشن ها (مثل نوروز)، موسيقی و غيره هم در کار بوده را برای خوانندگان رو کنند که چرا يونسکو برای پاسدداشت اين موارد تاخير کرده است. اين هم شيوه نوينی از استدلال است که دنبال دست پنهانی پشت بزرگداشت های بين المللی بگرديم و شايد نظر ايشان اين باشد که چنين روزی را ساخته اند که ايران را تجزيه کنند. چون همه دنيا کار و زندگی ندارد جز اينکه به ايران و تجزيه ايران فکر کند.
نياز به توضيح نيست که جنبش زبان در بنگلادش در ۲۱ فوريه ۱۹۵۲ که به مرگ بسياری برای احقاق اين حق انجاميد به اين دليل مورد توجه قرار گرفت که از نظر ظهور و اعتراض اجتماعی جنبشی بزرگتر از آن برای مبارزه برای حقوق زبانی وجود نداشت. يک جستجوی ساده نشان می دهد که اين روز برای احترام به زبان ها و فرهنگ های ديگر و احترام به شيوه فکر کردن هر فرهنگ و زبانی بنا شده است و ربط دادنش به تجزيه فقط از نبوغ ما می تواند نشات بگيرد.
چهارم: اينکه نويسنده تازه از بزرگداشت روز جهانی زبان مادری آگاه شده است و از در بوق و کرنا کردن آن شکوه دارد ناشی از بی اطلاعی ايشان است . در حالی که سالهاست در دانشگاههای ايران و در سايت ها اقوام ايرانی اين روز را مورد توجه قرار می دهند. اگر ايشان امسال به اين موضوع حساس شده اند نمی تواند ارتباطی به توجه گروههای مختلف به اهميت اين روز داشته باشد.
پنجم: اما اقدام بی سابقه ۶۰۰ دانشجوی آذری. اين اقدام بی سابقه که نويسنده محترم از آن متعجب شده اند و نمی دانند اساسا چه لزومی داشته که چنين نامه ای به مطبوعات کشور نوشته شود و لزوم توجه به زبان اقوام ايرانی يادآوری شود به خوبی نشان می دهد که ايشان از بديهيات ممنوعيت تدريس زبان ترکی و کردی و ترکمنی و عربی (البته زبان عربی در مدارس تدريس می شود اما مضحک تر اينکه با اين حال مردم عرب حق ندارند به اين زبان د رمدرسه حرف بزنند و ساير دروس را به اين زبان تدريس کنند. فقط به اين نکته فکر کنيد به زبانی که در مدرسه تدريس می شود (زبان عربی) و در عين حال با آن مبارزه می شود) در مدارس بی اطلاع اند. از فشاری که شاعران و نويسندگان غير فارس زبان از سوی اداره اطلاعات شهرهای خود برای تعطيل کردن کلاس های زبان برای کودکانشان می کشند، بی اطلاع اند. از بغض و اشک شاعر ترکمن بی اطلاع اند که به گروه پژوهشی ما که برای پژوهش درباره فرهنگ ترکمن به روستاهای گنبد و بندر ترکمن رفته بوديم می گفت که زبان ما در حال فراموش شدن است و معلمان ما که می خواهند ساعتی بعد از کلاس های رسمی به کودکانمان اين فرهنگ و زبان را آموزش دهند تحت آزار و تهديد به اخراج از حرفه معلمی قرار دارند. و بسيار و بسيار حکايت هايی که اکنون از بديهيات ممنوعيت زبان های غير فارسی در ايران امروز است.
اساسا بايد متعجب شد از اقدام ۶۰۰ دانشجوی آذری چرا که بيانيه آنها به روشنی خواهان توجه به زبان مادری است به زبانی که بسياری از هموطنان ترک ما از انتقال آن به کودکانشان دوری می کنند چرا که فشار يک جامعه تکه تکه شده با خلق و خوی تحقير و توهين به لهجه ها را به خوبی حس می کنند .
ششم: در بخش پايانی نوشته ايشان فرضی نهفته است که گويا ترکمن و ترک و کرد و عرب ايرانی بايد فارس زبانان را راضی کنند که اجازه دهيد ما به زبان خود درس بخوانيم . به ما اجازه دهيد موسيقی و فرهنگ و شيوه فکر کردن خودمان را داشته باشم. به ما اجازه دهيد که نامه ای بنويسم به مطبوعات. گويا همه اقوام بايد از کسانی که گويا بهتر از ديگران وضعيت و شرايط امروز ايران را می فهمند اجازه بگيرند که آيا الان شرايط مناسب است برای نامه نوشتن ؟ آيا الان کسی از تجزيه حرف نزده و ما می توانيم بگوييم که می خواهيم به زبان خود درس بخوانيم؟
بطور کلی هيچ نتيجه ای از نوشته ايشان نمی توان گرفت چرا که نه ارجاع معتبری به اسناد و مدارکی که روز جهانی زبان مادری را به تجزيه ايران وصل کند ارائه شده و نه توصيفی مستند از واقعيتی ارائه شده است. تنها می توان گفت نوشته ايشان بيشتر شبيه بيانيه مواضع ايدئولوژيک احزاب فاشيستی است که خط و ربط حرکت حزب را مشخص می کند آنهم درباره روز جهانی زبان مادری ( فقط توجه کنيد که موضوع مبارزه با روز جهانی زبان مادری است ) با اين تفاوت که چون اين فاشيست ايرانی است بيانيه هم بطور رقت انگيزی ضعيف و حتی فاقد اعتبار فاشيستی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* مقاله "يک پرده ديگر از تجزيه ايران دربزرگ داشت زبان مادری، بيژن صف سری"http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155921.php
۱-http://www.roozonline.com/persian/wijeh/wijehitem/archive/2013/february/21/article/-413f87ed81.html
- Bijan Safsari · Alame
چون ادامه انشاء تان را در اینجا گذاشتید لاجرم در ادامه کامنتی که در گویا نوشتم را اینجا می نویسم
هرکس از ذن خود شد یار من .......تفسیر به رایی که از نوشته من کردید درست همانند برداشت غلطی است که شما و همفکران تجزیه طلبتان از "حق تعيين سرنوشت" می کنید
که واقعا نشان از نبوغ سرشار ی دارد که حکما بدان مفتخرید .......
در ضمن فاشیست کسانی چون شما هستند که فرق توهین وتحقیر را از نقد تشخیص نمی دهید همچنین به بهانه زبان مادری قصد تحمیل تجزیه ایران را به دیگر هم وطنان خود دارید .......مردم بنگلادش از پی یک حق مسلم با 7 سال مبارزه برای حفظ زبان مادری خود به استقلال رسیدند چون حق می گفتند اما شما تجزیه طلبان بیش از 50 سال درپی یک حواسته نامشروع هنوز اندر خم یک کوچه می گردید ایا به نظر شما همین یک دلیل برایتان کافی نیست ؟Reply ·
· 7 hours ago
Helia Rahbari
حق آموزش زبان مادری و حق دریافت آموزش در زبان مادری یک حق اولیه انسانی است که در مباحث حقوق بشری خیلی پیشتر از مسایلی مانند خودمختاری مطرح میشود. دوستانی که بر خلاف این مساله رای میدهند باید یکبار فقط یکبار در موقعیت مشابه دوستان غیر فارس زبان قرار بگیرند
a_bahramloo (signed in using yahoo)
بسیار متین نوشته اید دست مریزاد. درد آور است که چپ و راست این "روشنفکران" چون به حقوق اقلیت ها می رسد به یک گونه می اندیشند. قیم مابانه سخن می گویند و ملیت و زبان و دین خود را نقطه ثقل جهان می پندارند. گناهی هم ندارند بزرگ شده فرهنگی استبدادی و دینی اند و بضاعت فکری شان هم از این فراتر نمی رود که از این قالب های منجمد به به در آیند. دستاورد تاریخی شان هم همین ایرانی است که ساخته اند....
Reza Rezazad · Top Commenter
در فرانسه (که «مهد آزادی» است) تدریس زبانهای محلی در مدارس ممنوع می باشد. (فقط جهت اطلاع.)
Bijan Safsari · Alame
مردم بنگلادش از پی یک حق مسلم با 7 سال مبارزه برای حفظ زبان مادری خود به استقلال رسیدند چون حق می گفتند اما شما تجزیه طلبان بیش از 50 سال درپی یک حواسته نامشروع هستید و جر نفرت ملت ایران حاصلی نداشتید و هنوز اندر خم یک کوچه می گردید ایا به نظر شما همین یک دلیل برایتان کافی نیست ؟
Bijan Safsari · Alame
هرکس از ذن خود شد یار من .......تفسیر به رایی که از نوشته من کردید درست همانند برداشت غلطی است که شما و همفکرانتان از "حق تعيين سرنوشت" می کنی
که واقعا نشان از نبوغ سرشار ی دارد که حکما بدان مفتخرید .......
Iradj Rashti · Top Commenter
آلمان ها بهتر یافتند, در مدارس ابتدائی به بچه ها زبان انگلیسی را جنب زبان آلمانی یاد بدهند. قبل از این زبان انگلیسی و یا فرانسه را چهار سال بعد یعنی در دبیرستان تدریس میکردند. وهیج کس بفکرش نمی رسد که این یک ستم ملی است.
مدرسه و سیستم آموزشی در ایران باعث بیزاری کودکان از مدرسه و در نتیجه بی سوادی می شود.خیلی ها خسته می شوند قران و عربی را یاد بگیرندو مهم نیست زبان مادریشان چه باشد و از مدرسه فرار میکنند. محتوای درسی غیر واقعی و دروغ می باشد. خود صمد بهرنگی وقتی که در دهات معلم بوده ,نوشته . بچه ها را موقع کشت و درو خانواده اشان به مدرسه نمی فرستادن , چون باید کار میکردند. فکر کنم مسئله عقب ماندگی اقتصادی حرف اول را در استان های ایران میزند. بیسوادی را با امکانات مدرن بهتر می توان ریشه کن کرد تا قدیم.
اگر زبان فارسی و انگلیسی را یاد نگیری وضع زندگی ات بد تر خواهد بود و کار گیرت نمیاد و شهروند درجه دو و سه هستی.
حالا چه شده که از این امکانات واقعن موجود در ایران باید سر باز زده شود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر